دنیای سرگرمی

فقط چند دقیقه برای داشتن سرگرمی وقت بگذاریم


بیوگرافی علی کریمی

محمدعلی کریمی پاشاکی، معروف به علی کریمی، در 17 آبان 1357 در کرج متولد شد. علی یکی از سرشناس‌ترین و بهترین بازیکنان تیم ملی و حتی در آسیا است. کریمی با تکنیک زیبا و متحیرکنندۀ خود توانست پله‌های ترقی را به‌سرعت طی کند و بتواند در لیگ معتبر آلمان نامی از خود به‌جا بگذارد.

علی کریمی در اوایل بازی خود در تیم فتح به درخشش رسید و دیری نگذشت که توانست توجه مدیران تیم پرسپولیس را به خود جلب کند و سرانجام در خردادماه سال 1377، علی کریمی نیز به تیم پرسپولیس پیوست. کریمی اولین بازی خود را در 22 شهریور 1377 در مقابل تیم پلی‌اکریل همراه تیم پرسپولیس در جناح راست به نمایش گذاشت و در اولین بازی پرسپولیس، با حضور سلطان قلب‌ها و پیشکسوت فوتبال ایران علی پروین، بعد از 5 سال توانست روی ضربۀ کرنر گل زنی کند.

بازی زیبا و منحصر به فرد علی کریمی توانست نظر منصور پورحیدری، مربی وقت تیم ملی را به خود جلب کند و بتواند مهارت خود را در تیم ملی نیز بیازماید. در دیدار دوستانه مقابل کویت، علی اولین بازی ملی خود را تجربه کرد و در فینال بازی‌های بانکوک، در برابر تیم ملی کویت موفق به گل‌زنی شد. کریمی در همان سال قهرمانی بازی‌های آسیایی 1998 بانکوک را به همراه تیم ملی جشن گرفت.

او در مقدماتی جام جهانی 2002 نیز از کلیدی‌ترین بازیکنان تیم ملی ایران بود. علی کریمی در جام ملت‌های آسیا 2004 با زدن 5 گل، آقای گل مشترک مسابقات شد. ایران در این مسابقات پس از ژاپن و چین، در مقام سوم ایستاد و هت‌تریک علی کریمی در بازی با کره جنوبی در یک‌چهارم‌نهایی نقش مهمی در این موفقیت ایران داشت. او در همان سال بهترین بازیکن سال فوتبال آسیا شناخته شد و قهرمانی بازی‌های غرب آسیا را نیز به‌همراه تیم ملی کسب کرد.

کریمی در جام جهانی 2006 نمایش ضعیفی داشت که به مصدومیت طولانی‌مدت او مربوط می‌شد. در سال 2008 در پی انتقاداتی شدید از فدراسیون فوتبال ایران از تیم ملی محروم شد. چندی بعد با مداخله محمود احمدی‌نژاد و سید حسن خمینی دوباره به تیم ملی بازگشت. در اکتبر 2008 در حالی که علی دایی او را به تیم ملی دعوت کرده بود، کناره‌گیری خود را از فوتبال ملی اعلام کرد. علی دایی اعلام کرد که کریمی را دیگر به تیم ملی دعوت نخواهد کرد و اینچنین هم شد. کریمی با برکناری دایی مجدداً برای حضور در تیم ملی افشین قطبی اعلام آمادگی کرد و به تیم دعوت شد. او تک گل ایران در مقابل امارات در بازی برگشت مقدماتی جام جهانی 2010 را به ثمر رساند و امیدهای ایران را برای صعود زنده نگاه داشت. کریمی در اسفند 88 بار دیگر از سوی افشین قطبی به تیم ملی دعوت شد و در بازی مقابل تایلند حاضر شد.

 افتخارات:

نفت تهران

نایب قهرمانی نوجوانان تهران

فتح تهران

قهرمانی امیدهای تهران با  امیدهای فتح

پرسپولیس

قهرمانی جام آزادگان در فصل 1377-78

قهرمانی جام آزادگان در فصل 1378-79

قهرمانی جام حذفی در فصل 1378-79

نایب قهرمانی جام آزادگان در فصل 1379-80

الاهلی

قهرمانی جام حذفی امارات در فصل 2001-2002

قهرمانی جام حذفی امارات در فصل 2003-2004

نایب قهرمانی لیگ امارات 2003-2004

بایرن مونیخ

قهرمانی جام حذفی آلمان در فصل 2005-2006

قهرمانی بوندسلیگا در فصل 2005-2006

شالکه

قهرمانی جام حذفی آلمان در فصل 2010-2011

تیم ملی

 1998- قهرمانی بازی‌های آسیایی

 2003- قهرمانی جام بین‌قاره‌ای آسیا – اقیانوسیه

2004- قهرمانی فوتبال غرب آسیا

2004- مقام سوم جام ملت‌های آسیا

2006- راهیابی و بازی در جام جهانی 2006 آلمان

فردی 

بهترین بازیکن سال 2004 آسیا.

آقای گل مشترک جام ملت‌های آسیا 2004

منابع:

fa.wikipedia.org

www.18ghadam.ir

 

لطفا برای حمایت از ما شارژ خود را از طریق بنر زیر تهیه کنید
نويسنده: محمدرضا قربانی | تاريخ: جمعه 26 آبان 1391برچسب:بیوگرافی علی کریمی, | موضوع: <-CategoryName-> |

بیوگرافی رضا عطاران

 

 

در ۲۰ اردیبهشت ۱۳۴۷ در یکی از محله‌های شهر مشهد بنام خیابان ضد به دنیا آمد. با اینکه او مشهدی است اما اصلیتش به شهر کاخک که یکی از بخشهای گناباد در استان خراسان رضوی است می‌رسد. او دیپلم خود را در رشته اقتصاد در مشهد گرفت و برای ادامه تحصیل در رشته طراحی صنعتی در دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران به تهران آمد. با وجود علاقه به رشته تحصیلی‌اش، به بازیگری، فیلم‌نامه‌نویسی و کارگردانی روی آورد. عطاران در سال ۱۳۷۳ ازدواج کرد.

 وی کار اصلی خود را در دهه ۱۳۶۰در تاتر مشهد با مرحوم حسن حامد شروع کرد، در این دوران او تماما نقش‌های غیر کمیک بازی کرد این همکاری تا مرگ حسن حامد در سال ۱۳۷۱ ادامه داشت.

درسال ۱۳۷۳ با مجموعه ساعت خوش به کارگردانی مهران مدیری در کنار بازیگرانی چون رضا شفیعی جم، نصرالله رادش، ارژنگ امیرفضلی، نادر سلیمانی کارهای کمدی خود رادر تلویزیون آغاز کرد. در میانه ی سال ۱۳۷۷ به همراه مجید صالحی و یوسف تیموری در گروه کودک و نوجوان شبکه یک تلویزیون، مجموعه "مجید دلبندم" و در سال ۱۳۷۹ مجموعه "قطار ابدی" را عرضه کرد و از سال ۱۳۷۶ تا ۱۳۸۲ مجموعه‌های سیب خنده، ستاره‌ها، کوچهٔ اقاقیا را ارائه کرد. در سال ۱۳۸۳ وارد عرصهٔ تولید سریال‌های مناسبتی ماه رمضان شد و سریال "خانه به دوش" را ساخت. پس از آن در سال ۱۳۸۴ مجموعه "متهم گریخت" را به نویسندگی سعید آقاخانی، کارگردانی کرد. علی صادقی، مجید صالحی، یوسف تیموری و مهران غفوریان با حضور در کارهای رضا عطاران حضور به شهرت رسیده اند. او همچنین در فیلم‌های سینمایی هوو و تیغ زن (هر دو ساختهٔ علیرضا داودنژاد) بازی کرد و پس از آن در فیلم سینمایی کلاهی برای باران ساختهٔ مسعود نوابی به ایفای نقش پرداخت.

دیگر ساختهٔ وی سریالی به نام ترش و شیرین بود که در نوروز ۱۳۸۶ از شبکه سوم تلویزیون ایران پخش شد. او همچنین در ماه رمضان سال ۸۷ مجموعه تلویزیونی بزنگاه کارگردانی کرد و طرفداران زیادی را جذب کند. بنا به اخبار غیر رسمی او به سعید آقاخانی کمک کرد تا برای نوروز ۱۳۸۹ سریال زن بابا را برای شبکه سه بسازد. وی در دو فیلم به کارگردانی عبدالرضا کاهانی ایفای نقش کرد که در هر دو فیلم نقش جدی و متفاوتی داشت و هر دو فیلم در اکران دچار مشکل شدند و فیلم اول با عنوان اسب حیوان نجیبی است به صورت محدود اکران شد ولی فروش خوبی کرد و فیلم دوم با عنوان بی خود و بی جهت آماده اکران می باشد. رضا عطاران در سال ۱۳۸۹ قرار بود در فیلم خیابان‌های آرام به کارگردانی کمال تبریزی ایفای نقش کند اما به یکباره جای خود را به حسن معجونی داد! نا گفته نماند فیلم های "خیابان های آرام" و "پاداش" به کارگردانی کمال تبریزی فعلا توقیف شده است و هنوز اکران نشده اند. رضا عطاران در سال ۱۳۹۰ توانست اولین فیلم سینمایی خود را با نام خوابم می‌آد کارگردانی کند. او همچنین تیتراژ سریال نقطه سر خط راساخته است. آخرین اخبار شنیده شده از رضا عطاران در سال ۱۳۹۱ بازی در چهارمین سریال شبکه ی نمایش خانگی ایران به کارگردانی کمال تبریزی می باشد.

  

جوایز

سیمرغ بلورین بهترین کارگردانی بخش نگاه نو در سی‌امین جشنواره فیلم فجر - خوابم می‌آد


تندیس نقش اول مرد در پانزدهمین دوره جشن خانه سینما ـ اسب حیوان نجیبی است


تندیس لبخند زرین بهترین بازیگر مرد کمدی در دومین دوره جشن لبخند آفتاب - اسب حیوان نجیبی است و ورودآقایان ممنوع.

 

منابع: www.beytoote.com

 

لطفا برای حمایت از ما شارژ خود را از طریق بنر زیر تهیه کنید
نويسنده: محمدرضا قربانی | تاريخ: چهار شنبه 24 آبان 1391برچسب:بیوگرافی رضا عطاران, | موضوع: <-CategoryName-> |

بیوگرافی رامبد جوان

 

 

رامبد جوان بازیگر تئاتر، سینما و تلویزیون، کارگردان و مجری متولد 1 دی 1350 در محله شهر آرای تهران می باشد. وی همسر سحر دولتشاهی است.

روند شروع به کار هنری او به ترتیب در تئاتر، تلویزیون و سینما می‌باشد. او در یازده فیلم سینماییبه ایفای نقش پرداخته‌است. وی در یک قسمت از مجموعه تلویزیونی پرطرفدار   همسران نقش کوتاهی داشت و همین باعث حضور پررنگ وی در مجموعه تلویزیونی خانه سبز در نقش فرید صباحی شد. نقش‌هایی که جوان در سینما و تلویزیون ایفا می‌کند بیشتر جنبه طنز داشته و طنز او نیز طنزی منحصر به فرد می‌باشد.

وی کارگردانی چهار مجموعه تلویزیونی به نامهای گمگشته و نشانی و مسافران و توطئه فامیلی را به عهده داشته‌است که مجموعه نشانی ایام نوروز ۸۷ از شبکه دو سیما پخش شد. مجموعه گمگشته به نویسندگی سید سعید رحمانی و علیرضا کاظمی پور نیز در ماه رمضان سال ۱۳۸۰ از سیما پخش شد که با استقبال تماشاگران مواجه شد.

در سینما نیز اسپاگتی در هشت دقیقه را در کارنامه خود دارد که جایزه بهترین کارگردانی دوره بیستم جشنواره بین‌المللی فیلم‌های کودکان و نوجوانان را در سال ۱۳۸۴ از آن خود کرد.

 او در جشنواره 29 فجر به عنوان کارگردان در فیلم ورود اقایان ممنوع شرکت داشت و توسط همین فیلم در زمان اکران فروشی بالغ بر 6 میلیارد تومان بر جای گذاشت و فیلم پر مخاطب شبهای رمضان 90 بود.

فیلم های سینمایی که رامبد جوان در آن حضور داشته( کارگردان و یا بازیگر) به شرح زیر است.( اسم هایی که نام فیلم ذکر شده است فقط بعنوان بازیگر حضور داشته است.) فیلم آزمایشگاه سال۱۳۹۰ به کارگردانی حمید امجد، فیلم دختر شاه پریون سال 1389 به کارگردانی کامران قدکچیان، فیلم دیو و دلبر در سال 1389 به کارگردانی وحید نیکخواه آزاد. فیلم ورود آقایان ممنوع در سال 89-90 به کارگردانی رامبد جوان. فیلم پسر آدم و دختر حوا سال 1388 که رامبد جوان در این فیلم هم به عنوان کارگردان و هم به عنوان بازیگر در این فیلم حضور داشت. فیلم شبی در تهران در سال 1387 به کارگردانی بهرام کاظمی. فیلم جعبه موسقی در سال 1386 به کارگردانی فرزاد موتمن. فیلم زن بدلی سال 1385 به کارگردانی مهرداد میر فلاح. فیلم سوغات فرنگ سال 1385 به کارگردانی کامران قدکچیان. فیلم نسل جادویی در سال 1385 به کارگردانی ایرج کریمی. فیلم اسپاگتی در هشت دقیقه در سال 1383 که رامبد جوان بعنوان بازیگر و هم کارگردان حضور داشت. فیلم مکس در سال 1383 به کارگردانی سامان مقدم. فیلم صورتی در سال 1382 به کارگردانی فریدون جیرانی. فیلم سیندرلا در سال 1379 به کارگردانی بیژن بیرنگ، مسعود رسام. فیلم مومیایی3 در سال 1378 به کارگردانی محمدرضا هنرمند. کمکم کن در سال 1376 به کارگردانی رسول ملاقی پور

کارهای رامبد جوان که در صدا و سیما حضور داشت به شرح زیر می باشد. بر نامه ی گپ از شبکه ی آی فیلم به کارگردانی رامبد جوان در سال 1391 و همچنین به عنوان مجری در این برنامه حضور داشت. سریال توطئه ی فامیلی در سال 1390 به کارگردانی رامبد جوان از شبکه ی 1 سیما. سریال طنز مسافران از شبکه ی 3 سیما در سال 1388 که رامبد جوان هم بعنوان بازیگر و هم کارگردان این مجموعه ی زیبا حضور داشت. سریال نشانی در نوروز 1387 از شبکه ی 2 سیما به کارگردانی رامبد جوان البته لازم به ذکر است که رامبد جوان در این سریال هم بعنوان بازیگر فعال بود. سریال گمگشته در رمضان 1380 از شبکه ی 3 سیما به کارگردانی رامبد جوان. سریال ولایت عشق در سال 1378 به کارگردانی مهدی فخیم زاده پخش از شبکه ی 1 سیما. سریال کت جادویی در سال 1377 به کارگردانی محمد حسین لطیفی از شبکه ی 3 سیما. سریال تولدی دیگر در سال 1376 که رامبد جوان نویسندگی این سریال را بر عهده داشت. در همین حوالی در سال 1376 بعنوان نویسنده. سریال سرزمین سبز در سال 1376 به کارگردانی بیژن بیرنگ، مسعود رسام. سریال جذاب خانه ی سبز در سال 1375 به کارگردانی بیژن بیرنگ، مسعود رسام. سریال نوعی دیگر در سال 1374-1375 به کارگردانی بهروز بقایی. سریال فروشگاه در سال 1374 به کارگردانی احمد بهبهانی. سریال همسران در سال 1374 به کارگردانی بیژن بیرنگ، مسعود رسام.

منابع: fa.wikipedia.org

 

لطفا برای حمایت از ما شارژ خود را از طریق بنر زیر تهیه کنید
نويسنده: محمدرضا قربانی | تاريخ: چهار شنبه 24 آبان 1391برچسب:بیوگرافی رامبد جوان, | موضوع: <-CategoryName-> |

بیوگرافی شهاب حسینی

 

 

سيد شهاب الدين حسيني تنكابنی متولد 14بهمن 1352 در تهران است. آخرين مدرك تحصيلي او ديپلم علوم انساني است وتحصيلات دانشگاهي خود را در رشته روانشناسي نيمه تمام گذاشت.

فعاليت  شهاب حسيني با گويندگي در راديو آغاز شد و در سال 1377 با اجرا در تلويزيون كارش را ادامه داد. اولين كار اجرای تلويزيوني او جنگ اكسيژن بود. در سال 1378 دربرنامه هاي رنگ صبح (مجری، 1378) برپا - برپا (مجری، 1378)، با شما (مجری، 1378) اکسیژن (سری دوم، مجری، 1378) كار اجرا را ادامه داد.

وی بازيگري را به صورت جدي در سال 1379 با نقش كوتاهي در سريال پس از باران آغاز كرد و در همان سال اولين حضور سينمايی اش را با امير قويدل در فيلم رخساره تجربه كرد. او در این فیلم با میترا حجار برای اولین بار همبازی شد.

در سال 1380 كارش را با مجموعه تلويزيوني پليس جوان ساخته سيروس مقدم ادامه داد. شهاب حسینی در این فیلم نقش اول سریال را بر عهده داشت و با درخشش توانست جایگاه خود را اندکی محکم سازد. او در این سریال با افرادی مثل میترا حجار، پروانه معصومی، مریلا زارعی، فرهاد اصلانی و سعید نیکور همبازی شد. این سریال در دوران پخش خود، از پر بیننده ترین برنامه ها بود.

شهاب حسینی فعالیتش در سینما را با بازی در فيلم سينمايي "آدمكها" به كارگرداني علي قوي تن ادامه داد و در سال 1381 در سه فيلم "واكنش پنجم به كارگرداني تهمينه ميلاني، "اين زن حرف نميزند" اثر عليرضا اميني و "زهر عسل" به كارگرداني ابراهيم شيباني ايفاي نقش كرد.

بازی کوتاه اما تاثیر گذار او در فیلم "واکنش پنجم" باعث شد داوران جشنواره فجر آن سال، نقش آفرینی او را شایسته کاندیدا شدن بدانند تا شهاب حسینی برای نقش مکمل، نامزد دریافت سیمرغ بلورین برای اولین بار  بشود. سال 1382را با بازی در دو فيلم "شمعي در باد" ساخته پوران درخشنده و "الهه زيگورات" ساخته رحمان رضايي سپری کرد.

بازی تحسین برانگیز او در فیلم  "شمعی در باد " در نقش بابک که مبتلا به ایدز بود، کاندیداتوری دیگری را برایش در بیست و دومین دوره از جشنواره فجر و هشتمین دوره جشن خانه سینما برای نقش مکمل به ارمغان آورد.

در همین سال با بازی در سریال "تب سرد" بار دیگر توانست توانایی های بازیگری خود را نشان دهد و در نقش یک کارخانه دار ورشکسته ی  مضطرب بتواند خود را در کنار باقی بازیگران به اثبات برساند.

دو فيلم "رستگاري در هشت و بیست دقیقه" ساخته سيروس الوند و "گرداب" ساخته حسن هدايت حاصل کار حرفه ای شهاب حسینی در پایان سال 1383 بود. بازی در فیلم الوند بار دیگر کاندیداتوری نقش مکمل را  برای حسینی به دنبال داشت. او در این فیلم در نقش فواد دوست نقش اصلی ظاهر شد که دچار تعصبات شدید مذهبی و فرهنگی شده است.

سال 1384 را حسيني با بازي در دو فيلم "قتل آن لاين" ساخته مسعود آب پرور و "پيشنهاد 50 ميليوني" ساخته مهدي صباغزاده سپري كرد. حاصل کار شهاب حسینی در سال 1385 بازی در 2 فیلم سینمایی بود. فیلم "بچه های ابدی" به کارگردانی پوران درخشنده و فیلم "غیر منتظره" به کارگردانی محمد هادی کریمی محصولات سینمایی  او بودند.

وی همچنین در تله فیلم "اوهام" هم نقش آفرینی کرد. و البته مهم ترین نقطه عطف کارنامه هنری وی در این سال، بازی در نقش حبیب پارسا در سریال "مدار صفر درجه" به کارگردانی حسن فتحی بود. شهاب حسینی با بازی در این نقش توانست راه خود را هموار تر سازد و نشان بدهد که بازیگری، صرفا برای سریال های تلویزیونی نیست.

سال 1386، سال تقریبا پرباری برای شهاب حسینی بود. او در 3 فیلم سینمایی "دل شکسته" به کارگردانی علی روئین تن، "محیا" به کارگردانی اکبر خواجویی و "پرچم های قلعه کاوه" به کارگردانی محمد نوری زاد نقش آفرینی کرد. فیلم دلشکسته در گیشه با موفقیت روبرو نشد اما در بین محصولات شبکه خانگی جزو پرفروش ترین ها شد.

بازی درخور توجه شهاب حسینی در فیلم "محیا" باعث شد که او این دفعه دست خالی از جشنواره فجر نرود و دیپلم افتخار نقش اول  جشنواره بیست و ششم را از آن خود کند. در این سال حسینی در دو تله فیلم "تنهایی" و "تنگنا" ایفای نقش کرد که برای بازی در "تنهایی" توانست جایزه بهترین نقش اول مرد را از اولین دوره جشنواره فیلم های تلویزیونی دریافت کند. او در این جشن جایزه خود را به همسر شهید عباس بابایی تقدیم کرد.

سال 1387، سال  پرکاری برای حسینی بود. او در فیلم "سوپراستار" ساخته تهمینه میلانی نقش یک سوپراستار سینما را بازی کرد که به فساد کشیده شده است. تلاش او آنقدر در ایفای نقشش عالی و واقعی از آب در آمده بود که باعث شد بعد از چندین بار کاندید شدن در جشنواره فجر بالاخره بتواند با سیمرغ بلورین از جشنواره بیرون برود. شهاب حسینی برنده سیمرغ بهترین بازیگر مرد نقش اول برای بازی در فیلم میلانی شد. "درباره الی" نقطه عطف کارنامه هنری شهاب حسینی در سینما به حساب می آید. او برای اولین بار در فیلمی ساخته اصغر فرهادی ایفای نقش کرد که برای این نقش هم کاندیدای دریافت سیمرغ از بیست و هفتیمن دوره جشنواره شد.

او همچنین توانست نظر منتقدان را درباره بازی خودش در فیلم اصغر فرهادی به خود جلب کرده و برنده حایزه بهترین بازیگر نقش اول مرد از جشن شب منتقدان شود. همچنین توانست جایزه بهترین بازیگر مرد از چهاردهمین جشن خانه سینما را نیز در سال 1389 برای بازی در نقش احمد در فیلم "درباره الی" از آن خود کند.

او در این سال در فیلم های "حوالی اتوبان" ساخته سیاوش اسعدی، "آناهیتا" ساخته عزیز الله حمید نژاد و "سایه وحشت" به کارگردانی عماد اسدی نیز بازی کرد. در سال 1388 حسینی، در فیلم دوم بهرام توکلی به نام "پرسه در مه" با لیلا حاتمی همبازی شد. بازی تاثیرگذار او جایزه بهترین بازیگر نقش اول مرد از شب منتقدان در سال 1389 را برایش به همراه داشت وی در ابتدای سال 1389 در "برف روی شیروانی داغ" به کارگردانی محمد هادی کریمی نیز نقش آفرینی کرد.

در این سال شهاب حسینی با نقش آفرینی در 4 فیلم سینمایی و دو سریال سال پرکاری را پشت سر می گذارد. فیلم های سینمایی "سوت پایان" با نام موقت روایت به کارگردانی نیکی کریمی، فیلم "جدایی نادر از سیمین"  به کارگردانی اصغر فرهادی، فیلم "خانه پدری" به کارگردانی کیانوش عیاری، "آفریقا" ساخته هومن سیدی و دو سریال "شوق پرواز" به کارگردانی یدالله صمدی، و "سرزمین کهن" به کارگردانی کمال تبریزی حاصل زندگی حرفه ای شهاب حسینی در سال 1389 است. البته ساخت سریال "شوق پرواز" از ابتدای سال 1388 آغاز شد که شهاب حسینی در آن در نقش شهید عباس بابایی خلبان فقید دوارن جنگ، ظاهر شد.

فیلمبردای سریال "سرزمین کهن" همچنان (بهمن 1389) در پامنار ادامه دارد و طبق گفته کارگردان تا پاییز 1390 نیز ادامه خواهد داشت. شهاب حسینی در این سریال تاریخی با بازیگران مشهوری مانند محمدرضا فروتن، نیکی کریمی، هنگامه قاضیانی، هومن سیدی، شبنم قلی خانی و ... همبازی است.

شهاب حسینی در سال 1375 با پریچهر قنبری ازدواج کرد. قنبری متولد 1359 و رشته تحصیلی اش چهره پردازی است. شهاب حسینی معتقد است چون قبل از شهرت ازدواج کرده توانسته  به شناخت خوبی از خود و زندگی اش برسد. او در جایی گفته است:" اگر بعد از شهرت ازدواج میکردکم که تکلیفم مشخص بود. اما چون قبل از آن بود، به همین دلیل هر دویمان با هم تجربه اش کردیم و به این خاطر برایمان با ارزش است." (نقل به مضمون)

 حاصل این ازدواج 14 ساله، پسری هفت ساله به نام محمد امین و امیر علی حسینی می باشد. شهاب حسینی دوران نوجوانی اش را مثل تمام هم سن و سالان خود در خیابان ها گذارند. به عقیده خود او ادبیات خیابانی (یعنی زندگی در بین هم سن  و سالان و در اجتماع بودن) روی زندگی او تاثیر به سزایی در جهت مثبت داشته است.

وی تحصیل خود را در رشته روان شناسی نیمه کاره رها کرد و به دنبال پیدا کردن کاری مناسب در جواهر فروشی و تئاتر های دانشجویی تجربه کسب کرد. هم اکنون حسینی بر این باور است که رشته روان شناسی در این برحه زمانی می تواند به او شدیدا کمک کند در حالی که در زمان جوانی اطلاعاتی در این باره نداشته و به اشتباه از این رشته انصراف داده است. شهاب حسینی در محله ی هاشمی تهران در خانوادی مذهبی – فرهنگی بزرگ شد و دارای دو خواهر به نام های مهرنوش و شبنم و یک برادر (مهدی حسینی) است.

از علایق دیگر شهاب حسینی جدا از سینما، موسیقی است. حسینی دستی در خوانندگی و نواختن ساز دارد و تا چند سال پیش در گروهی با همراهی برادرش مهدی حسینی، امین زندگانی، امیر حسین مدرس و... به نام "هفت" فعالیت موسیقایی داشت. حاصل کار این گروه 2 آلبوم است که تقریبا از فروش خوبی برخوردار شدند. شهاب حسینی هم اکنون فعالیت خاصی در این گروه ندارد و گروه عملا از هم جدا شده محسوب می شود.

حسینی همیشه اشاره داشته است که موسیقی به او در خلق صحنه ها کمک می کند اما فعالیت در این گروه برای او جنبه تفریحی و حالتی تجربی داشته است تا حرفه ای. شهاب حسینی جزو معدود بازیگرانی است که بخشی از زندگی خود را صرف کارهای خیریه می کند. وی در چندین گروه و موسسات خیریه به عنوان خیر حضور دارد و دورادور آنها را حمایت می کند.

همچنین چندی پیش اعلام شد که او به همراه نیکی کریمی، هنگامه قاضیانی، پیمان معادی، مصطفی زمانی، اصغر فرهادی به همراهی افشین قطبی گروهی با نام "دل شیر" تشکیل داده اند و قصد کمک به نیازمندان را دارند. البته در بازدید هایی که چندی از اعضای این گروه انجام داده اند شهاب حسینی حضور نداشته است. از آخرین نمونه حسن نیت آقای حسینی می توان به اهدای جایزه خودش در 29 امین جشنواره فیلم فجر به گروه خیریه جوانان امام علی اشاره کرد.

لیست جوایز و کاندیداتوری ها:

برنده سیمرغ بلورین بهترین بازیگز نقش اول مرد از جشنواره بیست و هفتم فیلم فجر برای بازی در فیلم "سوپر استار" – 1387، برنده تندیس زرین بهترین بازیگر نقش اول مرد از چهاردهمین جشن خانه سینما برای بازی در فیلم های "درباره الی" و "پرسه در مه" – 1389، تقدیر شده به عنوان بهترین بازیگر نقش اول مرد از جشنواره بیست و هفتم فیلم فجر برای بازی در فیلم "درباره الی" – 1387، کاندید تندیس زرین بهترین بازیگر نقش اول مرد از چهاردهمین جشن خانه سینما برای بازی در فیلم "درباره الی" – 1389، کاندید تندیس زرین بهترین بازیگر نقش اول مرد از چهاردهمین جشن خانه سینما برای بازی در فیلم "پرسه در مه" – 1389، برنده دیپلم افتخار بهترین بازیگر نقش اول مرد از جشنواره بیست و ششم فیلم فجر برای بازی در فیلم "محیا" – 1386، کاندید سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش دوم مرد از جشنواره بیست و سوم فیلم فجر برای بازی در فیلم "رستگاری در هشت و بیست دقیقه" – 1383، کاندید سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش دوم مرد از جشنواره بیست و دوم فیلم فجر برای بازی در فیلم "شمعی در باد" – 1382، کاندید تندیس زرین بهترین بازیگر نقش دوم مرد از هشتمین جشن خانه سینما برای بازی در فیلم "شمعی در باد" – 1383، کاندید تندیس زرین بهترین بازیگر نقش دوم مرد از هفتمین جشن خانه سینما برای بازی در فیلم "واکنش پنجم" – 1382.

منابع: shbiography.blogfa.com

 

لطفا برای حمایت از ما شارژ خود را از طریق بنر زیر تهیه کنید
نويسنده: محمدرضا قربانی | تاريخ: دو شنبه 22 آبان 1391برچسب:بیوگرافی شهاب حسینی, | موضوع: <-CategoryName-> |

بیوگرافی خلیل وثوقی (بهروز وثوقی)

بهروز وثوقی با نام واقعی خلیل وثوقی (زادهٔ ۲۰ اسفند ۱۳۱۶ هـ.ش / ۱۹۳۷میلادی) در شهرخوی، آذربایجان غربی، بازیگر سینما، تئاتر هنر پیشه نامور ایرانی‌است. بهروز وثوقی ستایش شده ترین بازیگر تاریخ سینمای ایران و به عقیده بسیاری از سینماگران ومنتقدان سینمابهترین بازیگر تاریخ سینمای ایران است. وی برادر چنگیز و شهراد وثوقی است که هر دو در ایران به کار هنرپیشگی مشغولند. تحصیلات وی در حد دیپلم می‌باشد و همسر سابق گوگوش می‌باشد. بهروز وثوقی قبل از بازیگری در سینما کارمند اداره دارائی و دوبلر و گوینده رادیو تلویزیون بوده‌است.

شخصی به نام مسعود صمدی در سال ۱۳۳۴ در سن ۱۸ سالگی بهروز وثوقی را کشف کرد. بازی در نقشهای متفاوت و شخصیتهای به یادماندنی سینمای ایران مانند قیصر، داش آکل، سید در گوزنها، مجید ظروف چی در سوته دلان، ممل امریکایی، زائر محمد تنگسیر، رضا موتوری، ابی نسیه در کندو، دکتر رستگار در سازش، سرهنگ نصرالله در کاروانها و.... وی را تبدیل به یکی از محبوب ترین بازیگران تاریخ سینمای ایران نموده‌است.

استعداد خداوندی و علاقه و پشتکار شدید بزرگترین سرمایه وی در این راه به عقیده خودش است. اولین فیلم سینمائی اش فیلم "صد کیلو داماد" (۱۳۴۰ به کارگردانی عباس شباویز) می‌باشد از مشهورترین نقش‌های بهروز وثوقی نقش قیصر در فیلم قیصر به کارگردانی مسعود کیمیایی در سال ۱۳۴۸ بود. جوان اول آن سالهای سینمای ایران در بسیاری از فیلمهای ایرانی به هنرنمایی پرداخته‌است که از جمله فیلمهای بهروز وثوقی می‌توان به بازی هنرمندانه او در فیلم (سوته دلان) که از دسته فیلمهای هنری و ماندگار در تاریخ سینمای ایران نیز هستند اشاره کرد ضمن اینکه آثار دیگری چون (کندو، داش اکل، خاک، بلوچ، تنگسیر، همسفر، ممل آمریکایی، ماه عسل، دشنه، طوقی، گوزنها، سازش، کاروانها، ملکوت ،گرگ بیزار ،فرارازتله،پنجره و بسیاری دیگر) جزو آثار به جا مانده از وی است. بهروز وثوقی پس از آن به آمریکا رفت تا در فیلم "گربه در قفس" ساخته تونی زرین دست بازی کند که اقامت او با انقلاب اسلامی مصادف شد. یکی از اتفاقات مهم در حضور هنری وثوقی در سالهای اخیر جایزه‌ای است که داوران جشنواره فیلم سان فرانسیسکو(جایزه آکیرا کوروساوا) در سال ۲۰۰۰ به عباس کیارستمی اهدا کردند و او نیز تقدیم وثوقی کرد. بهروز وثوقی بعد انقلاب دوستی خود را با ناصر ملک مطیعی و جمشید مشایخی حفظ نموده و به اقرار خودش فقط با این دو هنرپیشه در داخل کشور درارتباط است. هنر پیشه مشهور آمریکایی آنتونی کویین بازیگر نقش حمزه در فیلم تاریخی محمد رسول الله (ص) چندین سال رابطه بسیار صمیمانه ای با بهروز در آمریکا داشته است. همیشه در قرار داد های سینمای، بهروز از عقیده خاصی برخوردار بود و آن این بود که در فیلمی به عنوان نقش اول در ابتدای فیلم اگر نام او نوشته نمی شد، در آن فیلم ایفای نقش نمی کرد هر چند این مسئله برای فیلم سازان هم حایز اهمیت بود و باعث پر فروشی اثر آنها می گردید. در حادثه آتش سوزی سینما رکس آبادان در مرداد 1357 ازدحام جمعیت برای تماشای فیلم گوزن های بهروز بود.

 فیلم های بهروز وثوقی:

صد کیلو داماد (۱۳۴۰خ / ۱۹۶۲م) - عباس شباویز، گل گمشده (۱۳۴۱خ / ۱۹۶۲م)- عباس شباویز، فرشته‌ای در خانه من (۱۳۴۲خ / ۱۹۶۳م) - آرامانیس آقامالیان، دختر ولگرد (۱۳۴۳خ / ۱۹۶۴م)- آرامانیس آقامالیان، لذت گناه (۱۳۴۳خ / ۱۹۶۴م)-سیامک یاسمی، دزد بانک (۱۳۴۴خ / ۱۹۶۵م)-دکتراسماعیل کوشان، عروس دریا (۱۳۴۴خ / ۱۹۶۵م) آرمان، امروز و فردا (۱۳۴۵خ / ۱۹۶۶م)- عباس شباویز، بیست سال انتظار (۱۳۴۵خ / ۱۹۶۶م) - مهدی رئیس فیروز، خداحافظ تهران (۱۳۴۵خ / ۱۹۶۶م) - ساموئل خاچیکیان، هاشم خان (۱۳۴۵خ / ۱۹۶۶م) - محمد (تونی) زرین دست ایمان (۱۳۴۶خ / ۱۹۶۷م)-مهدی رئیس فیروز، دالاهو (۱۳۴۶خ / ۱۹۶۷م) - سیامک یاسمی، زنی به نام شراب (۱۳۴۶خ / ۱۹۶۷م)-امیرشروان، وسوسه شیطان (۱۳۴۶خ / ۱۹۶۷م) - محمد (تونی) زرین دست، بر آسمان نوشته (۱۳۴۷خ / ۱۹۶۸م)-ابراهیم زمانی آشتیانی، بیگانه بیا (۱۳۴۷خ / ۱۹۶۸م) - مسعود کیمیایی، تنگه اژدها (۱۳۴۷خ / ۱۹۶۸م) - سیامک یاسمی، دشت سرخ (۱۳۴۷خ / ۱۹۶۸م)- حکمت آقانیکیان، گرداب گناه (۱۳۴۷خ / ۱۹۶۸م)- مهدی رئیس فیروز، من هم گریه کردم (۱۳۴۷خ / ۱۹۶۸م) - ساموئل خاچیکیان، هنگامه (۱۳۴۷خ / ۱۹۶۸م) - ناصرمحمدی، دزدسیاهپوش (۱۳۴۸خ / ۱۹۶۹م)- امیر شروان، دنیای آبی (۱۳۴۸خ / ۱۹۶۹م)- صابر رهبر، قیصر (۱۳۴۸خ / ۱۹۶۹م) - مسعود کیمیایی،  پنجره (۱۳۴۹خ / ۱۹۷۰م) - جلال مقدم، دور دنیا با جیب خالی (۱۳۴۹خ / ۱۹۷۰م)-خسروپرویزی، رضا موتوری (۱۳۴۹خ / ۱۹۷۰م) - مسعود کیمیایی، طوقی (۱۳۴۹خ / ۱۹۷۰م) - علی حاتمی، قهرمانان (۱۳۴۹خ / ۱۹۷۰م) (The Invincible Six) (مشترکا با ایالات متحده) کارگردان : ژان نگلسکو دستیارن:کیمیایی - زرین دست - بهرام ری پور - جلال مقدم، لیلی و مجنون (۱۳۴۹خ / ۱۹۷۰م) - سیامک یاسمی، داش‌آکل (۱۳۵۰خ / ۱۹۷۱م) - مسعود کیمیایی، رشید (۱۳۵۰خ / ۱۹۷۱م) - پرویز نوری، فرارازتله (۱۳۵۰خ / ۱۹۷۱م) - جلال مقدم، یک مرد و یک شهر (۱۳۵۰خ / ۱۹۷۱م)-امیر شروان، بلوچ (۱۳۵۱خ / ۱۹۷۲م) - مسعود کیمیایی،  دشنه (۱۳۵۱خ / ۱۹۷۲م) - فریدون گله، غریبه (۱۳۵۱خ / ۱۹۷۲م) - شاپور قریب، تنگسیر (۱۳۵۲خ / ۱۹۷۳م) - امیر نادری، خاک (۱۳۵۲خ / ۱۹۷۳م) - مسعود کیمیایی، گرگ بیزار (۱۳۵۲خ / ۱۹۷۳م) - مازیار پرتو، نفرین (۱۳۵۲خ / ۱۹۷۳م) - ناصر تقوایی، سازش (۱۳۵۳خ / ۱۹۷۴م) - محمد متوسلانی، ممل آمریکائی (۱۳۵۳خ / ۱۹۷۴م) - شاپور قریب، گوزن‌ها (۱۳۵۴خ / ۱۹۷۲م) - مسعود کیمیایی، ذبیح (۱۳۵۴خ / ۱۹۷۵م) - محمد متوسلانی، کندو (۱۳۵۴خ / ۱۹۷۵م) - فریدون گله، همسفر (۱۳۵۴خ / ۱۹۷۵م) - مسعود اسداللهی، بت (۱۳۵۵خ / ۱۹۷۶م) - ایرج قادری، بت شکن (۱۳۵۵خ / ۱۹۷۶م) - شاپور قریب،ماه عسل (۱۳۵۵خ / ۱۹۷۶م) - فریدون گله، ملکوت (۱۳۵۵خ / ۱۹۷۶م) - خسرو هریتاش، سوته دلان (۱۳۵۶خ / ۱۹۷۸م) - علی حاتمی، کاروان‌ها (۱۳۵۶خ / ۱۹۷۸م) (مشترکا با ایالات متحده)- جیمز فارگو، نفس بریده (۱۳۵۷خ / ۱۹۷۹م) - سیروس الوند، گربه در قفس (۱۳۵۷خ / ۱۹۷۹م) (در ایالات متحده) - محمد (تونی) زرین دست، دفینه (۱۳۵۹خ / ۱۹۸۱م) (در ایالات متحده)، ابو الهل - ۱۹۸۱ فرانک شفنر(در مصر)، گروگان (۱۳۶۲خ / ۱۹۸۴م) (در آلمان غربی)، چشمهایش (۱۳۶۵خ / ۱۹۸۷م) (در آلمان غربی)، تهدید (۱۳۶۹خ / ۱۹۹۱م) - سیروی نورسته(در ایالات متحده)، وحشت در بورلی هیلز (۱۳۶۹خ / ۱۹۹۱م)، The Crossing(ساخته ۱۹۹۹م) - نورا هوپ (درهلند و بلژیک)، Broken Bridges (ساخته ۲۰۰۴م) - رفیق پویا، Zarin - (ساخته ۲۰۰۵م) شیرین نشاط، شب‌های اضطراب - محمد ناطق (در آلمان غربی)، 2 Black Stallion - فرانسیس فورد کاپولا (در مراکش ) نیمه تمام، فصل کرگدن (۱۳۹۰خ / ۲۰۱۱م) - بهمن قبادی (در ترکیه)

مجموعه تلویزیونی :

بلبل - رضا بدیعی (در ایالات متحده)، Falcon crest - رضا بدیعی (در ایالات متحده)

جایزه‌ها:

بهروز وثوقی هنگام دریافت جایزه از ساتیا جیت رای برای (فیلم تنگسیر ۱۳۵۲) در هند.

جشنواره فیلم سپاس تهران

برنده جایزه مجسمه سپاس بهترین بازیگر نقش اول مرد در دومین دوره در سال ۱۳۴۸ برای بازی در فیلم قیصر.

برنده جایزه مجسمه سپاس بهترین بازیگر نقش اول مرد در سومین دوره در سال ۱۳۴۹ برای بازی در فیلم رضا موتوری.

نامزدجایزه مجسمه سپاس بهترین بازیگر نقش اول مرد در چهارمین دوره در سال ۱۳۵۰ برای بازی در فیلم داش آکل.

فستیوال جهانی فیلم تهران

برنده جایزه بز بالدار بهترین بازیگر نقش اول مرد در سومین دوره در سال ۱۳۵۳ برای بازی در فیلم گوزن‌ها.

نامزد جایزه بز بالدار بهترین بازیگر نقش اول مرد در چهارمین دوره در سال ۱۳۵۴ برای بازی در فیلم کندو.

نامزد جایزه بز بالدار بهترین بازیگر نقش اول مرد در پنجمین دوره در سال ۱۳۵۵ برای بازی در فیلم ملکوت.

نامزد جایزه بز بالدار بهترین بازیگر نقش اول مرددر ششمین دوره در سال ۱۳۵۶ برای بازی در فیلم سوته دلان.

فستیوالهای بین المللی خارجی

برنده جایزه بهترین بازیگر نقش اول مرد در جشنواره جهانی فیلم تاشکند در اتحاد جماهیر شوروی در سال ۱۹۷۱ برای بازی در فیلم داش آکل (عنوان بهترین بازیگر زن این جشنواره را سوفیا لورن هنرپیشه معروف هالیوودی تصاحب نمود).

برنده جایزه بهترین بازیگر نقش اول مرد جشنواره جهانی فیلم دهلی در هندوستان در سال ۱۹۷۳ برای بازی در فیلم تنگسیر.

 

منابع:

fa.wikipedia.org

 

لطفا برای حمایت از ما شارژ خود را از طریق بنر زیر تهیه کنید
نويسنده: محمدرضا قربانی | تاريخ: شنبه 20 آبان 1391برچسب:بیوگرافی خلیل وثوقی (بهروز وثوقی), | موضوع: <-CategoryName-> |

هخامنشان، ابداع کننده ی ارتش منظم

ارتش از مهمترین بخش های امپراطوری هخامنشیان بود، یکی از دلایل اصلی موفقیت هخامنشیان در گسترش امپراتوری داشتن ارتش منظم بود. کوروش و جانشینانش ارتش را به بخش های مختلف تقسیم کرده بودند و بدینوسیله یکی از اولین ارتش های سازماندهی جهان را تشکیل دادند. کوچکترین دسته ی ارتش ده تایی ها بودند که به دتابام شناخته می شدند و زیر کنترل دتاپاتیش (دتاپاتیس) بودند. هر دسته ی صد تایی ساتابام خوانده می شد و تحت فرماندهی ستاپاتیش (ستاپاتیس) بود. هر ده دسته ی صدتایی هزارابام بود و فرماندهی آنها به عهده ی شخصی به نام هزاراپاتیش (هزاراپاتیس) بود. بلند مرتبه ترین افسر ارتش بایواربام خوانده می شد که فرماندهی ده هزار سرباز را بر عهده داشت. با این تقسیم بندی منظم بود که حدود دوهزاروپانصد سال پیش هخامنشیان توانستند بخش بزرگی از جهان را تحت سلطه ی خود در بیاورند. سربازان گارد جاویدان معروف ترین بخش ارتش هخامنشیان بودند. گارد جاویدان متشکل از ده هزار سرباز تنومند و آمده به نبرد بود. سربازان گارد جاویدان تنها از پارسها و مادها انتخاب می شدند و معمولا از سن پنج سالگی تحت آموزش های ویژه قرار می گرفتند. یکی از قوانین مهم ارتش گارد جاویدان این بود که باید تک تک سربازان باید همیشه از لحاظ جسمی در شرایط کاملا آماده می بودند و اگر سربازی به دلیلی ضعیف می شد فورا با یک سرباز آماده تعویض می شد. اوایل تشکیل امپراتوری هنگامی که کوروش فتح کشورهای همسایه را آغاز کرد هسته ی مرکزی ارتش از مادها و پارس ها تشکیل شده بود. به مرور زمان بعد از پیوستن کشورهای بیشتر به امپراتوری هخامنشیان سربازان جدیدی به ارتش پیوستند. پادشاهان هخامنشی به ویژه در ساتراپی هایی که دورتر از ایران مرکزی بودند از سربازان محلی استفاده می کردند. علاوه بر سربازان محلی بخشی از ارتش را هم سربازان را هم سربازان مزد گیر تشکیل می دادند که در جنگ ها و در مواقع ضروری به کار گرفته می شدند. ارتش هخامنشی ارتش بزرگی بود و از همین رو در هنگام جنگ با یک مشکل بزرگ روبرو می شد و آن مساله انتقال پیام ها و دستورات بین بخش های مختلف بود. هخامنشیان برای حل این مساله روش بسار جالب و موثری ابداع کرده بودند. آنها برای علامت دادن از دود استفاده می کردند، سربازان در مواقع لزوم آتش روشن می کردند. و با استفاده از سپرهای خود علائم خاصی که خود اختراع کرده بودند می فرستادند و بدینوسیله با یکدیگر ارتباط برقرار می کردند. 

 

توجه: این نوشته جامعه ترین مطلب راجع به ارتش هخامنشیان است خواهشا اگر می خواهید از این مطلب استفاده کنید حتما نام منبع نوشته شود. ممنون

لطفا برای حمایت از ما شارژ خود را از طریق بنر زیر تهیه کنید
نويسنده: محمدرضا قربانی | تاريخ: جمعه 19 آبان 1391برچسب:هخامنشان, ابداع کننده ی ارتش منظم, | موضوع: <-CategoryName-> |

نامهای اصیل ایرانی همراه با معنی

آتوسا : قدرت و توانمندی.                                      آفر : آتش.
آذرنوش‌: شیرین و دل انگیز.                                  آرزو : کام ، مراد ، معشوق ، امید.
آرش: درخشان ، آفتاب.                                         آرتین: عاقل و زیرک.
آرشام : بسیار قوی.                                              آرمان : آرزو – خواهش – امید.
آرمین : آرام گرفتن.                                              آرمیتا: آرامش یافته.
آریا فر: دارنده شکوه آریائی                                   آریا : آزاده نجیب.
آریا مهر : دارنده مهر ایران.                                   آرین : سفید پوست آریائی.
آزاده : دلیر و بی باک، رها.                                    آزرم : شرم ، مهر ، محبت ، عشق.
آزیتا : آزاده.                                                        آناهیتا : الهه آب.
آونگ : شبنم – نام کردی.                                       آهو: شاهد ، معشوق.
آیدا : شاد.                                                           اختر : ستاره ، علم ، درفش.
ارد شیر : شیر زیبا .                                             ارژن : درختی با چوب بسیار سخت.
ارژنگ : آرایش.                                                  ارسلان : شیر، دلیر و شجاع.
ارغوان : نام درختی با گل و شکوفه های سرخ رنگ.  ارمغان : هدیه ، تحقه ، سوغات.
اسفندیار : پاک آفریده شده.                                     افسانه : داستان،  سرگذشت.
افسون : سحر و جادو، حیله و تزویر.                       افشین : با همت .
امید : انتظار، آرزو                                              انوش (‌ آنوشا ) : استوار و جاوید.
ایاز : بزرگ و پاینده.                                           ایران : محل زندگی آریائیها.
ایراندخت : دختر ایران.
ایرج : یاری دهنده آریائیها.                                   بابک : پدر کوچک .
باربد : پرده دار.                                                 بامشاد : کسی که در سحرگاه شادست.

بردیا : پسر کورش و برادر کمبوجیه.                      برزو : بلند قامت.
برزین : بلند و تنومند.                                          بزرگمهر : خورشید بزرگ.
بنفشه : گلی رنگارنگ و زینتی با عمر نسبتا طولانی.  بهار : شکوفه و گل.
بهارک : بهار کوچولو.                                        بهاره : بهاری.
بهداد : نیک آفریده شده.                                       بهرام : پیروز.
بهروز : خوشبخت، نیکبخت.                                بهزاد : نیک نژاد.
بهشاد : خوشحال وشاد.                                       بهمن : نیک اندیش.
بهناز : خوش ناز‌، باناز، طناز.                             بهنام : نیک نام.
بهنود : سلامت، عافیت.                                      بهنوش : کسی که نیک مینوشد.
بیتا : بی همتا،بی مانند.                                        بیژن : ترانه خوان.

پارسا : پاکدامن ، زاهد.                                       پانته آ : همسر آرتاداس.
پدرام : آراسته، نیکو، شاد.                                   پرتو : روشن، تابش.
پرشنگ : تابش، آتشپاره.
پرستو:پرنده مهاجر.                                            پرویز : پیروز.
پردیس : بهشت، باغ و بستان.                                پرهام : ازاشخاص بسیار ثروتمند.
پژمان : افسرده، غمگین.
پرنیا : پارچه حریر.                                            پروانه : حشره ای بسیار زیبا.
پروین : ثریا، ستارگان کوچک نزدیک به هم.           پری : فرشته، جن، همزاد.
پریچهر : زیبا روی.                                            پریسا : همچون پری.
پریوش : پری روی ، فرشته روی.
پریا : کبوتربال شکسته که به دنبال آشیانه می گردد.    پوپک : هدهد.
پوران : جانشین، یادگار.                                       پوراندخت : نام دختر خسروپرویز.
پوریا : پهلوان خوارزمی ملقب به پوریای ولی.           پولاد : آهن سخت و کوبیده.
پویا : رونده و دونده – نامی کردی.
پونهگیاهی خوش عطر که در کنار جویها می روید.  پیام : الهام، وحی، پیغام.
پیمان : عهد، قول وقرار.                                      تابان : تابنده ، منور.
تارا : ستاره.                                                       ترانه : زیبا و صاحب جمال، سرود.
تناز : نازنین، با ناز و کرشمه – نامی کردی.             توران : سرزمین تور.
تورج : دلاور، یکی از سه پسر فریدون شاه.              تیر داد : داده تیر، اشک دوم اشکانی
تینا : گل، نامی کردی.                                          جاوید : پایدار ، همیشگی.
جمشید : پسر طهمورث چهارمین پادشاه پیشدادی.       جهانگیر : فاتح جهان – نام پسر رستم.
جیران : آهو، نامی ترکی.                                      چاوش : پیشرو و پیش قراول کاروان.
خرم : شاد و خندان.                                             خسرو : مشهور، نیک.

خشایار : قهرمان، نیرومند.                                   دارا : مالدار، ثروتمند، نامهای خداوند.
داراب : نام پسر بهمن پادشاه کیانی.                        داریوش : نگهبان نیکی.
دل آرا : محبوب و معشوق.                                   دل انگیز : گوارا ، مطلوب.
دنیا : عالم و گیتی.                                              رامتین : آرامش تن.
رامش : فراغت، آسودگی، راحتی.                         رامین : معشوقه ویس.
رستم : تنومند و قوی اندام.                                   رکسانا : نورانی، روشن.
رودابه : فرزند تابان، زن پسرزا.                          روزبه : خوشبخت، بهروز.

روشنک : مشعل دار.                                         زری : طلائی، زربفت.
زیبا : خوشگل، قشنگ، خوب ونیکو.                    ژاله : شبنم ، قطره.
سارا : صحرا ، کوه و دشت – نامی کردی.             ساسان : سوال کننده.
ساغر : پیاله شرابخوری، جام.                              سام : سیه چرده.
سامان : ترتیب، نظام، زندگی.                              سانا : سهل و آسان
ساناز : کمیاب، ناد، نام گلی است.                         سایه : منطقه تاریک پشت هر جسم.
سپند : اسفند.                                                     سپهر : آسمان، نام فرزند کیخسرو.
سپیده : سحرگاه، سپیدی چشم.                              ستاره: کرات آسمانی در شب می درخشند.
سروش : شنیدن و فرمانبرداری فرشته.                  سودابه : دختر زا – سود ده.
سوری : سرخ رو، نام دختر اردوان پنجم.               سوزان : سوزنده، ملتهب.
سوسن : گلی به رنگهای سفید، کبود، زرد و حنایی.   سهراب : سرخ روی.
سیامک : مجرد – نام پسر کیومرث.                       سیاوش : دارنده اسب سیاه.
سیما : چهره ، رخ.                                             سینا : مرد دانشمند.
سیمین : نقره ای، سفید، روشن.                             شادی : شادمانی، خوشحالی.
شادمهر : مهربان، با محبت.                                 شاهپور : پسر شاه، شاهزاده.
شاهدخت : دختر شاه، شاهزاده خانم.
شاهرخ: شاه منظر، رخساری همچون شاه داشتن.      شاهین : پرنده ای شکاری.
شایسته : سزاوار، لایق.                                       شبنم : رطوبتی که روی گلها می نشیند.
شراره : گرمای سوزان، عشق فراوان، نامی کردی.   شکوفه : گل درختان میوه دار، شکفته.
شهاب : شعله آتش، سنگ آسمانی، ستاره دنباله دار.   شهداد : داده و بخشیده شاه.
شهرام : رام و مطیع شاه.                                     شهربانو : بانوی شهر، ملکه.
شهرزاد : شهرزاده، بومی.                                   شهره : مشهور و نامی.
شهریار : پادشاه، یارشهر.                                    شهلا : زن سیه چشم.
شهینمنسوب به شاه.                                        شیبا : نسیم شبانه – نامی کردی.
شیدا : آشفته و عاشق.                                          شیرزاد : شیر بچه، همچون شیر.
شیما : دخترانه، نامی کردی.                                 شیرین : مطبوع، معشوقه خسرو پرویز.
شیوا : شیرین بیان، خوش زبان.                            فرامرز : شکوه مرزداری.
فربد : مناعت، بزرگی.                                        فرخ : تابان و زیبا.
فرزاد : زاده فرو شکوه.                                       فرزانه : دانشمند، عاقل و عالم.
فرزین : عالم، وزیر دربار.                                   فرشاد : شا دمان، مسرور، خوشحال.
فرشته : فرستاده الهی و آسمانی.                             فرشید : درخشانتر.
فرناز : داری ناز فراوان.
فرنگیس : نام دختر افراسیاب و همسر دوم سیاوش.    فرنوش : شکوه.
فروزان : تابان، درخشان.                                     فروزش : روشنی، تابناک.
فروزنده : درخشان، درخشنده.                               فروغ : روشنائی، تابش.
فرهاد : عاشق افسانه ای شیرین.                             فریبا : زیبا و فریبنده.
فرید : بی همتا، نامی کردی.                                  فریدون : دارای شکوهی اینچنین.
فیروز : پیروز و مظفر.                                        فیروزه : سنگی گرانبها.

قباد : سرور گرامی.                                             قدسی : بهشتی، روحانی.

کامبیز : صورت فرانسوی کمبوجیه پسر کورش.        کامران : سعادتمند و خوشبخت.
کاوه : آهنگر معروف که علیه ضحاک قیام کرد.         کتایون : جهان بانو، دختر قیصر روم.
کیان : پادشاه، امیران.                                           کیانا : فرستاده، نامی کردی.
کیوان : سیاره زحل و دومین سیاره منظومه شمسی.   کیومرث : نخستین انسان، نخستین پادشاه.
کیهان : جهان و گیتی.                                           گلاره : تخم چشم، نامی کردی.
گلاله : دسته گل.                                                  گلپری : پری همچون گل.
گلرخ : بسیار زیبا همچون گل.                                گلنار : گل انار، شکوفه انار.
گلناز : کسی که ناز و غمزه اش مثل گل است.            گلی : مانند گل، قرمز رنگ.
لادن : گلی به رنگهای زرد و نارنجی.                      لاله : گلی که رنگهای گوناگون دارد.
مازیار : پسر قارون فرمانروای طبرستان.                 ماندانا : مادر کورش هخامنشی.
مانی : پیامبر ایرانی در زمان شاپور ساسانی.             مانیا: خسته شده.

ماهان : منسوب به ماه.                                          ماهرخ : صورتی چون ماه زیبا داشتن.
مزدک : خردمند کوچک.                                       مژده : نوید، بشارت.

مژگان : مژه ها.                                                   مستانه : خوشحال، مانند مست.
منیژه : پاک و سفید روی – نام دختر افراسیاب.           منوچهر : کسی که چهره بهشتی دارد.
مهتاب : ماه تابان، ماه تابناک.                                  مهرداد : بخشنده ماه.
لطفا برای دیدن ادامه ی نامهای اصیل ایرانی همراه با معنی بر روی ادامه ی مطالب کلیک کنید. 

 

لطفا برای حمایت از ما شارژ خود را از طریق بنر زیر تهیه کنید
ادامه مطلب
نويسنده: محمدرضا قربانی | تاريخ: چهار شنبه 17 آبان 1391برچسب:نامهای اصیل ایرانی همراه با معنی, | موضوع: <-CategoryName-> |

زنان همپای مردان در فرهنگ ایران

اندیشه‌ی ایرانی که برپایه‌ی سرشت نیک خود و اندیشه های زردشت پدید آمده بود، به خوبی می‌دانست که زن و مرد باهم برابر و در کنار‌یکدیگرند. کریستن سن، خاورشناس بزرگ دانمارکی می‌گوید: " رفتار مردان نسبت به زنان در ایران باستان همراه با نزاکت بود. زن چه در زندگی خصوصی و چه در زندگی اجتماعی از آزادی کامل برخوردار بود." افزون بر این، در فرهنگ ایرانی، انبوه نام های زیبای گل ها و بوی گل ها و زیبایی گل و درخت و جان و جهان را که بر دختران می‌نهند، با هیچ فرهنگ و هیچ زبان و کشور دیگر نمی‌توان برابر کردن، و این همه به نشانه‌ی احترامی است که در اندیشه‌ی ایرانی برای دختر رواست و جایگاه والایی که زن از آن برخوردار بوده است.

  

البته در کنار این برابری، هیچ گاه جایگاه زن به ورطه‌ی نادرستی نیفتاده است؛ چنانکه در نگاره های پارسه و دیگر جایگاه های هخامنشی نگاره‌ی هیچ زنی دیده نمی‌شود.  چنانکه پلوتارک می‌نویسد، ایرانیان در اموری که به بی عفتی مربوط می‌شود، به شدت حساس بودند،  ولی این امر موجب نمی‌شده که زنان در سراهای خود محبوس باشند. نبشته های دیوانی پارسه، گواه نقل مکان مکرر آنان است که گاه با شوهر و‌یا پدر خود سفر می‌کنند، که دراین هنگام، جیره‌ی سفر آنان تفاوتی با مردانشان ندارد. آنان از خود، دارای املاک و کارگاه هایی بودند که خود آنها را اداره می‌کردند، البته می‌بایست به دیوان شاه گزارش کارهای خود را بدهند.

 

در سروده های زرتشت هرجا که نام مردان آمده است، نام زنان نیز آمده، در حقیقت خطاب وی به همه‌ی انسان ها و همه‌ی جهانیان است.  برای نمونه در سرود‌یازدهم بند ۱۰ می‌فرماید: می‌دانم ای مزدااهورا که هر مرد و زنی که برابر آموزش و آیین تو در سراسر زندگی، کاری را که بهتر از همه است به جای آورد؛ به پاداش آن، بخشش پاک منشی به او ارزانی خواهی داشت و اورا به آسانی از پل چینود خواهی گذراند. در‌یسنا ۴۱، بند۲، برابری کامل زنان و مردان  و جایگاهشان از دید مادی و معنوی آمده است: باشد که فرمانروایی نیک، مرد‌یا زن، در زندگی مادی و معنوی فرمان راند. درباره‌ی آزادی در ازدواج، هیچ چیزی مستندتر و موجه تر از رفتار خود زرتشت، نسبت به دختر کوچکش پروچیستا نیست. زرتشت به دختر کوچکش پروچیستا می‌فرماید: پوروچیستا من جاماسب (وزیر گشتاسپ) را که‌یاور دین مزداست، از روی راستی و پاک منشی به همسری تو برگزیده ام، اینک تو با خرد نیک خود مشورت کن و در صورت پسندیدن او، با عشق پاک، در انجام وظیفه‌ی مقدس زناشویی بکوش. پس از آن دختر پاسخ می‌گوید: ای پدر، پس از ژرف اندیشی، من پسندیدم و دوست دارم و با ته دل به او مهر خواهم ورزید و او را به عنوان شوهر آینده خود، مانند پدر و بزرگ تر و راهنمای خود خواهم پذیرفت. در گاتها زرتشت به پسران و دختران جوان می‌گوید: ای دختران شوکننده و ای دامادان، اینک شما را  می‌آموزم و آگاه می‌کنم، پندم را به خاطر بسپارید و با غیرت، در پی زندگانی پاک منشی برآیید. هر‌یک از شما باید در کردار نیک  و مهرورزی بر دیگری، پیش دستی جوید تا این زندگانی مقدس زناشویی را با شادی و خرمی به پایان رسانید. در شاهنامه نیز هرگاه به پیوند همسری دو جوان بر می‌خوریم، دیده می‌شود که گاه دختر گام پیش می‌نهد و خواهان زناشویی می‌شود و از آن میان، می‌توان به دلدادگی و همسری رودابه و زال، پیشنهاد همسری منیژه به بیژن و پیشنهاد همسری آرزو دختر ماهیار گوهرفروش به پدرش برای بهرام گور اشاره کرد.

 

در روزگار هخامنشی، شاهنشاه همسر خود را‌یا از خانواده‌ی هخامنشی برمی‌گزید و‌یا از شش خانواده‌ی بزرگ پارسی؛ این زن شاهبانو می‌شد. گاه شاهنشاهان، چندین همسر بر می‌گزیدند، چنانکه داریوش برای تثبیت جایگاه خود، چند همسر از خاندان کورش را برگزید. در روزگارافول هخامنشیان، شاهنشاهان هخامنشی افزون بر شاهبانو دارای زنان دیگری نیز بودند که آنها را زنان غیر عقدی می‌گفتند؛ چنانکه هردوت می‌گوید پارسیان هریک چند همسر برمی‌گزینند و شمار بیشتری همبستر دارند. البته این، تنها برای شاهان و شاید درباریان است و زندگی توده‌ی مردم برپایه‌ی تک همسری بوده است. در دیانت زرتشت و زندگی آریاهای نخستین، ازدواج بر پایه تک همسری بوده است.  بعدها مردان مجاز به گزینش  همسر دیگری با رعایت حقوق همسر نخست بودند. در همه متون پهلوی  در "مادیکان هزار دادستان" تنها‌یک نمونه از دو زنه بودن می‌بینیم و این امر دلیل آن است که چنین کاری نادر بوده است. به گفته‌ی استرابون، مراسم ازدواج در آغاز نوروز برگذار می‌شده است؛ آرین اشاره‌ی  کوچکی به رسم ازدواج پارسی دارد که در آن دو نامزد در کنار‌یکدیگر جای می‌گرفتند و مرد، دست همسرش را می‌گرفت  و آنرا می‌بوسید.

 

هنگامی که شاهان پارس شام می‌خوردند، زنانشان در کنارشان  می‌نشستند و در ضیافت شرکت می‌جستند. آنگونه که از نوشته های هرودت بر می‌آید، ایرانیان روزگار هخامنشی به همراه زنانشن در مهمانی ها شرکت می‌جستند. آیین هخامنشی چنین بود که شاهنشاه با مادر و همسرش بر سر میز خوراک می‌نشست. بدین گونه که دربالا مادر شاه و پس از آن خود شاه و پس از او هم، همسرش می‌نشست؛ همین آیین نشان می‌دهد که مادر شاهنشاه که هم مرتبه‌ی پدر وی است، از خود وی جایگاهی برتر دارد.

 

با آنکه در نگاره های رسمی هخامنشی زن دیده نمی‌شود، در میان آثار هنری کوچک به نقش های بی شماری برمی‌خوریم که زنان را می‌نمایاند. صحنه ای بر فرشی که از پازیریک بدست آمده و ملهم از هنر هخامنشی است دو زن را نشان می‌دهد که در برابر مجمری پایه دار در حال نیایش اند. شاهبانوان و شاه هر‌یک سراهای ویژه داشته اند. شمار فروانی، نقش زن عصر هخامنشی وجود دارد که در آن ها از دید جامه و کلاه و آرایه ها، فرقی میان زن و مرد به چشم نمی‌خورد. زنان به مانند مردان پوشیده اند، ولی رو و گیسوی خود را نمی‌پوشاندند. حتی نقش های تشریفاتی انجمن های شاهانه، مانند انجمن مشهور بار در فضای مرکزی پلکان بزرگ آپادانا نیز، صورتی است که از طرف زن های شاهنشاهی بزرگ ایران تقلید می‌شده است.

 

چنین بر می‌آید که زنان اشرافزاده می‌بایست آموزش و پرورش ویژه ای می‌دیدند. کورتیوس از وجود زنان مسئول تعلیم کودکان خاندان شاهنشاهی، در کوکبه‌ی داریوش سوم خبر می‌دهد. از سوی دیگر کتزیاس، نام رخشان، خواهر داماد اردشیر دوم را ذکر می‌کند که بسیار زیبا و در کمانکشی و زوبین افکنی در زمره‌ی ماهرترین کسان بود. چنین نتیجه می‌شود که دختران نیز از تعلیم و تربیت بدنی برخوردار می‌شدند و طی آن در هنرهای رزمی سنتی آموزش می‌دیدند؛ چنانکه  در کوکبه‌ی داریوش سوم نیز، شاهبانوان را در معیت زنان سوار بر اسب می‌یابیم.

 

آنگونه که از نبشته های دیوانی برجای مانده از پارسه برمی‌آید، زنان در کنار مردان در بیشترکارها شرکت داشتند و گاه برای نمونه در کارگاه های دوزندگی مردان زیردست زنان جای داشتند و می‌توانستند مدیریت بخشی را در دست داشته باشند. حقوق مردان و زنان  در برابر کار‌یکسان،‌ یکی بود.  البته شغل های دیوانی به زنان داده نمی‌شد چراکه گاه مستلزم، سفر و دوری از خانواده بوده است. به زنان کارهایی داده می‌شد که زن بتواند در کنار کار، به وظایف خانوادگی خود برسد. به هنگام بارداری، زنان مرخصی داشته اند که به طبع حقوق آنها کم می‌شد، با این همه به مناسبت فرزند عایدی دریافت می‌داشتند. شمار کمابیش برابر زنان و مردان نشاندهنده‌ی نقش مهم اقتصادی زن در زندگی اش بوده است.

 

سیاست شاهنشاهان هخامنشی در پارس، برپایه‌ی افزایش تولد بود، چراکه هرچه شمار پارسیان بیشتر بود، چیرگی و سلطه‌ی پارسیان در کشورهای گونانگون استواری بیشتری می‌یافت. چنانکه شاهنشاهان هرساله به کسانی که دارای فرزند بیشتری بودند، هدایایی اعطا می‌کرد و به مادران باردار پاداش می‌داد از آنرو که پایه و اساس فرمانروایی بر ارتش بود، وجود مردان بسیار، سبب استواری بیشتر فرمانروایی می‌شد از اینروست که تنها تفاوتی که  میان زن و مرد وجود دارد این است که شاه از نوزاد پسر بیشتر خشنود می‌شد، چراکه اضافه حقوق برای نوزاد پسر دوبرابر دختر است.

 

بررسی دقیق نبشته های دیوانی پارسه نشان میدهد که زن در روزگار هخامنشی از چنان مقامی برخوردار بود که در میان همه‌ی مردمان جهان باستان مانند نداشت؛ حتی زنها بی آن که چیزی از ثروت شخصی خود را از دست دهند و‌یا مالکیت شان به خطر بیفتد، می‌توانستند دعوای حقوقی طرح کنند‌یا طلاق بگیرند. پس از شکست هخامنشیان، وضع اجتماعی زن ایرانی تغییر کرد و قوس نزولی را پیمود. زیرا در زمان سلوکیان، زنان و دختران بسیاری از‌یونان در ایران زندگی می‌کردند؛ و چون در‌یونان زن از برابری حقوق با مردان برخوردار نبود؛ لذا در وضعیت و سرنوشت زن ایرانی نیز تاثیر نهاد. هرچند که در روزگاران پسین، به دلایلی چون تماس با دیگر مردمان و دست بردن در آیین زردشت، برابری کامل زن و مرد که در روزگار اوستایی و سپس هخامنشی مطرح بود، تضعیف شد؛ با این همه اندیشه و آیین ایرانی برترین جایگاه را در درازای تاریخ برای زن نهاده است. در اینجا به معرفی زنان  معروف در ایران باستان اشاره می کنیم.

 

يوتاب درخشنده و بیمانند:سردار زن ايرانى که خواهر آريوبرزن سردار نامدار ارتش شاهنشــــــاهى داريوش سوم بوده است. وى در نبرد با اسکندر گجــستک  همراه آريوبرزن فرماندهى بخشى از ارتش را بر عهده داشته است او در کوهـهاى بختيارى راه را بر اسکندر بست. ولى يک ايرانى راه را به اسکندر نشان داد و او از مسير ديگرى به ايران هجوم اورد. با اين حال هم اريوبرزن و هم يوتاب در راه ميهن کشته شدند و نامى جاويدان از خود بر جاى گذاشتند.

 

درياسالار بانو آرتميس: نخستين و تنها بانوى درياسالار جهان تا به امروز. او به سال 480 پيــش از ميلاد به مقام درياسالارى ارتش شاهنشاهى خــشايارشاه رسيد و در نبرد ايران و يونان ارتش شاهنشاهى ايران را از مرزهاى دريايى هدايت ميکرد با خردمندی و کارامدی بی همتا کشتیهای جنگی دیو پیکر را رهبری میکرد و با فرماندهی درست خویش سپاه یونان را در هم شکست. تاريخ نويسان يونان او را در زيبايى برجستگى و متانت سرآمد تمامى زنان آن روزگار ناميده اند.  این زن فرمانده از رایزنان جنگی خشایارشاه نیز بود.

 

آتوسا زن آسمانی و زمینی ایران: آتوسا دخترکورش و همسر دو پادشاه هخامنشی کمبوجیه وداریوش و مادرخشایار شاه برجسته ترین زن در تاریخ ایران قدیم است. در ایران قدیم ازدواج خواهر و برادر مرسوم بود و علت آن هم نگه داشتن ثروت در خانواده سلطنتی بود. هوتوسا کیانی وآتوسا هخامنشی نخستین کسانی هستند که با خویشاوندان خود ازدواج کرده اند. هوتوسا علاقه مند به ازدواج باگشتاسب بود. با او ازدواج کرد و چندین فرزند به دنیا آورد. او اولین شخصی بود که به دین زرتشت گروید. زرتشت ادعا کرد که هوتوسا به آیین مزدیسنا گرویده است. سپس هوتوسا از شوهر خود گشتاسب درخواست کرد که دین زرتشت را بپذیرد. از این پس دین زرتشت به طور رسمی پذیرفته شد. از اینجا هوتوسای افسانه ای به عنوان یک زن سیاسی و با نفوذ و با قدرت معرفی شد. از آن پس به خاطر احترام به وی پارسیان نام او را بر دختران خود می گذاشتند. از میان آن دختران مهم تر از همه آتوسا دختر کورش بود. خواهر و همسراردشیر دوم و همسراردشیر سوم زنان دیگری هستند که آتوسا نام داشتند. در زمان آتوسای هخامنشی هیچ زن دیگری از هم دوره های او با او برابری نمی کند. پس ازآناهیتا او دومین کسی بود که لقب بانو که یک عنوان مذهبی بود، گرفت. زیرا اینچنین لقبی کمتر به ملکه ها داده می شد. آشیلوس نمایشنامه نویس قرن پنجم پیش از میلاد در یکی از نمایشنامه های خود تحت عنوان ایرانیان که اختصاص به جنگ خشایار شاه با یونانیان دارد از آتوسا به عنوان بانوی بانوان یاد می کند. آتوسا خواندن و نوشتن را به خوبی می دانست. و نقش تصمیم گیرنده در آموزش خود و دیگر درباریان داشت. کمبوجیه عاشق خواهر خود آتوسا شد و مغ های زرتشتی را جمع کرد و از آن ها خواست که این ازدواج را برای او قانونی کنند. به خوبی می توان حدس زد که آتوسا علی رغم موقعیت اجتماعی و نفوذی که داشته از زیبایی نیز برخوردار بوده است. پس از این که کمبوجیه در مصر خودکشی می کند داریوش شاه با آتوسا ازدواج می کند. این ازدواج چند دلیل داشته است. 1- ازدواج با آتوسا که از سلاله هخامنشی بود حکومت او را قانونی جلوه می داد. 2- از آنجا که آتوسا با هوش، با فرهنگ ، با قدرت و تفکر سیاسی بود در موقع لزوم کمک خوبی برای داریوش شاه به حساب می آمد. 3- از آنجا که آتوسا زنی جاه طلب و قدرت طلب بود از طریق این وصلت می توانست به آرزوهای خود جامه عمل بپوشاند. از اینجاست که آتوسا لقب بانوی بانوان می گیرد. هردوت می گوید آتوسا از قدرت فوق العاده ای برخوردار بود و در دوره جنگ با یونان که به توصیه او انجام شده بود داریوش شاه همواره از نصیحت های او بهره می جست. او حتی علاقه مند بود که در میدان کارزار نیز شوهرش را همراهی کند. هردوت از قول آتوسا نقل می کند که آتوسا به داریوش شاه می گوید "چرا نشسته ای و عازم جنگ نمی شوی و سرزمین های دیگر را تسخیر نمی کنی پادشاهی به جوانی و ثروتمندی تو شایسته است که عازم جنگ شود و به پیروزی هایی نایل شود تا به ایرانیان ثابت شود مرد قابلی بر آن ها حکمرانی می کند." اگر گفته هرودوت اغراق آمیز هم باشد باز هم بیانگر نفوذ آتوسا بر شوهرش می باشد. گفته شده است که آتوسا به خوبی از اوضاع فرهنگی زمان خود اگاه بود. و از حضور یونانیان و دیگر ملیت ها به دربار بسیار بهره می برد. آتوسا از ازدواج با داریوش شاه صاحب 4 فرزند شد. که بزرگترین آن ها خشایار شاه بود. اما آتوسا همسر اول داریوش شاه نبود. و داریوش شاه از همسر اولش دارای پسرانی بود که همگی از خشایارشاه بزرگتر بودند. مطابق قانون سلطنت پسر بزرگ شاه پس از او به سلطنت می رسید. اما آتوسا آن قدر بر شوهر خود نفوذ داشت که توانست خشایار شاه را پس از داریوش به سلطنت برساند. در زمان سلطنت خشایار شاه آتوسا به عنوان مادر پادشاه در امور دولت دخالت می کرد. همان طور که قبلا گفتیم آشیلوس در نمایشنامه خود همواره از او به عنوان بانوی بانوان یاد می کرد. می توان گفت که در نمایشنامه آشیلوس پس از خشایار آتوسا بیشترین نقش را بازی می کند. آتوسا جنگ ایران و یونان را به صلاح نمی دانست و از جمله کسانی بود که با این جگ مخالفت کرد. وقتی خبر شکست پسرش را شنید به شدت خشمگین شد. از زمان مرگ او هیچ اطلاعی در دست نیست. تنها می دانیم تا زمانی که خشایار از جنگ یونان بر میگردد زنده بوده است. احتمالا آرامگاه او در کنار آرامگاه داریوش کبیر در نقش رستم می باشد.

 

 ارتادخت: از زنانی است که وزیر دارایی اردوان چهارم اشکانی میشود و بی آنکه فشاری بر مردم بیاورد و باج و خراج را افزون کند کشور را به توانگری میرساند. چنانکه برآمده است از کارهای بزرگ او در گرداوری دارایی کشور یکی جلوگیری از هزینه های بیهوده به ویژه درباریان و دیگری گرفتن باج و خراج از درامد توانگران بوده است.

 

ازرمى دخت: دختر دیگر خسرو پرویز که در سال 631 ميلادی پس از "گشتاسب بنده" به شاهنشاهی ايران منصوب شد. آذرميدخت (آزرميدخت) سی و دومين پادشاه ساسانی بود که مثل خواهرش پوراندخت زنی با کفایت و لایق بود اما به همان دليلی که پوراندخت موفق نشد او نیز نتوانست کاری از پیش ببرد. واژه اين نام به چم (معنی) پير نشدنی و هميشه جوان است. 

 

آذرناهيد: ملکه ملکه هاى امپراتورى ايران در زمان شاهنـشاهى شاپور يکم بنيانگزار ساسله ساسانی. نام اين ملکه بزرگ و اقتدارات دولتى او در قلمرو ايران در کتيبه هاى کعبه زرتشت در استان فارس بارها آمده است و او را ستايـش کرده است.

 

پرين: بانوى دانشمند ايرانى . او دختر کى قباد بود که در سال 924 قبل از مــيلاد هزاران برگ از نسخه هاى اوستا را به زبان پهلوى براى ايندگان از گوشه و کنار ممالک اريايى گرداورى نمود و يکبار کامل ان را نوشت و نامش در تاريخ ايران زمين براى هميشه ثبت گرديده است.

 

فرخ رو: نام او به عنوان نخستين بانوى وزير در تاريخ ايران ثبت شده است وى از طبقه عام کشورى به مقام  وزيرى امپراتورى ايران رسيد.

 

گردافريد: يکى از پهلوانان سرزمين ايران. تاريخ از او به عنوان دختر کژدهم ياد ميکند با لباسى مردانه با سهراب زورازمايى کرد. فردوسى بزرگ از او به عـــنوان زنى جنگو و دلاور سرزمين پاکان ياد ميکند.

 

هلاله: پادشاه زن ايرانى که به گفته کتاب دينى و تاريخى در زمان کيانيان بر اريکه شاهنشاهى ايران نشست. از او به عنوان هفتمين پادشاه کيانى ياد شده است که نامش را "هماى چهر ازاد" نيز گفته اند.

 

بانو گشنسب: دختر رستم و همسر گیو نیز از زنان بیباک و رزم جویی بود که در شاهنمامه فراوان از او یاد شده است. چنین آمده است که او به اندازه ای زورمند و دلیر بود که کمتر مردی توانایی رویارویی با او را داشت. از سرداران سرشناس و بی پروا و برازنده دیگر" گردیه" خواهر بهرام چوبین است که دلاوری و جنگاوری بلند اوازه میباشد. او پس از برادرش فرماندهی رابه دست میگرفت و درمیدانهای نبرد آنچنان بیباکی و شایستگی از خود نشان میداد که همگان را به ستایش وامیداشت. او در رده سپهسالاری سپاه برادر در جنگ در نبردها میجنگید.

 

شیرین: برادرزاده و جانشین مهین بانو حاکم ارمنستان، که زنی خردمند و وفادار بود. داستان عشق او و خسرو پرویز و دلدادگی او و فرهاد در ادبیات ایران مشهور است پس از اینکه خسرو پرویز به دست پسرش شیرویه "که مادرش مریم دختر قیصر روم بود" کشته شد، شیرویه از شیرین که که زن پدرش بود خواستگاری کرد شیرین جواب رد به شیرویه نداد و به او گفت که من به عنوان ملکه ایران باید بهترین مراسم سوگواری را برای پدرت خسرو پرویز بجا آورم در حالی که زیباترین لباس و آرایش را داشت با متانت به همراه موبدان و بزرگان به تشییع جنازه خسرو پرویز پرداخت. پس از انجام مراسم از حاضران خواست که او را برای آخرین وداع با جنازه همسرش تنها بگذارند در آن هنگام با خنجری در کنار همسرش، خود را کشت. شيرين از خسرو 4 فرزند به نام های نستور، شهريار، فرود و مردانشه بدنيا آورد که هر چهار فرزند او در زندان کشته شدند. پس از آن بود که او در کنار همسرش با خنجر خود را کشت.

 

زربانو: سردار جنگجوی ایرانی. دختر رستم و خواهر بانو گشنسب. او در سوارکاری زبده بوده است و در نبردها دلاوریهای بسیار از خود نشان داده است. تاریخ نام او را جنگجویی که آزاد کننده زال، آذربرزین و تخوار از زندان بوده است ثبت کرد. 

 

منابع:

 

iran.epage.ir

 

arianam.persianblog.ir

لطفا برای حمایت از ما شارژ خود را از طریق بنر زیر تهیه کنید
نويسنده: محمدرضا قربانی | تاريخ: دو شنبه 15 آبان 1391برچسب:زنان همپای مردان در فرهنگ ایران, | موضوع: <-CategoryName-> |

آرتمیس

 پدر آرتمیس لوگدامیس نام داشت. وی فرماندار شهر هالیکارناس، مرکز کاریا بود و مادرش در جزیرهٔ کرت به دنیا آمده بود. در مورد ریشهٔ نام این بانو دو نظر وجود دارد. ممکن است نام این بانو از الههٔ یونانی یعنی آرتمیس که در اسطوره‌های یونانی، خدابانوی شکار و ماه و حاصلخیزی بوده، به عاریت گرفته شده‌باشد و از طرفی دیگر ممکن است ریشهٔ نام این بانو از واژه‌های ایرانی آرتا، آرت، آرته (از اوستایی یا پارسی کهن) که می‌تواند به بزرگ، خوب، پاک واژه‌شناسی شود، گرفته شده‌باشد. بنابر این واژه‌شناسی " آرتمیس" می‌تواند "بانوی پاک، بزرگ، ..." باشد.


دردورهٔ هخامنشی این بانوساتراپی کاریا را برعهده داشته‌است. در آن هنگام کاریا یکی از ساتراپ‌های ایران به شمار می‌رفته‌است. هرودوت که خود نیز از اهالی هالیکارناس بوده، حیرت و شگفتی خود را از شرکت این بانو در جنگهای ضد یونان پنهان نکرده‌است. بنابر گفتهٔ هرودوت هیچ کدام از فرماندهان تابع ایران به اندازهٔ او به خشایارشا رأی صائب ارائه نداده و راهنمایی گرانبها نکرده‌است.

 

آرتمیس در سال ۴۸۰ پیش از میلاد، در جنگ سالامیس که بین نیروی دریایی ایران و یونان در گرفت، شرکت داشت. قبل از شروع جنگ دریایی سالامیس، خشایارشا از همهٔ امیران محلّی و فرماندهان دریایی نظرشان را راجع به جنگ دریایی خواسته بود. پاسخ‌ها تماماً در تأیید جنگ دریایی با نیروی بحریه یونان بود مگر نظر آرتمیس. او گفت: من که در تمامی نبردهای شاه به لحاظ شجاعت و فداکاری از احدی کمتر نبوده‌ام، عرضم این است که نیروهای خود را بی جهت تلف نکنید و از رزم دریایی احتراز جوئید زیرا یونانیان در کار دریا برتری دارند. چه الزامی در این کار است؟ مگر سایر نقاط یونان در ید اقتدار شاه نیست؟ دیگر احدی در مقابل پادشاه امکان اظهار وجود ندارد. آنها که تاکنون با شهریار ما در افتاده‌اند، بطوری که سزاوار بوده، همه سرکوب شده‌اند. نیروها را همانجا که همین اکنون مستقر هستند، باقی بگذارید. خواه تا  پلوپونزیا یونان جنوبی پیش بتازید یا در همین جا بمانید، باز مقصود همایونی حاصل است و یونانیها قدرت ندارند که در مقابل عظمت و سطوت شهریاری استقامت و پایداری کنند. من نگران آن هستم که شکست در این جنگ دریایی، شکست در دیگر جبهه‌ها را در پی داشته باشد. نکتهٔ دیگری هم هست. شهریاران بزرگ غالباً ندیمانی ناباب دارند و سروران بد را چاکران شایسته خدمتگزارند. شاهنشاه که برترین سرور جهان است، چاکران شایسته و باکفایتی ندارد. کسانی که عنوان دستیاران شاهی را دارند یعنی سرکاران مصری، قبرسی، کیلیکی" ایالتی باستانی در آسیای صغیر" و پامفیلگی" ایالتی باستانی در آسیای صغیر افرادی باطل و بی اثر بیش نیستند".

 

وقتی دوستان آرتمیس این بیانات را شنیدند، می‌پنداشتند که خشایارشا او را بمناسبت سعی در ترغیب شاه به انصراف از جنگ مجازات خواهد کرد لیکن شاهنشاه از جواب آرتمیس خوشنود گردید. با وجود این فرمان بر آن شد که رأی اکثریت به کار بسته شود و خود شاه شخصاً ناظر جریان جنگ باشد. آرتمیس پنج کشتی فراهم ساخته که در بحریه خشایار شاه بعد از ناوهای فنیقی از معروفترین به شمار می‌رفته‌است. هرودوت در این باره می‌نویسد، در هنگام نبرد آرتمیس در حالی که کشتی‌های آتنی در تعقیب او بودند و فرارش از آن تنگنا غیر ممکن می‌رسید، چاره‌ای اندیشید. او یک کشتی همدست را از کار انداخت. با غرق کردن این کشتی آرتمیس با یک تیر دو نشان زد زیرا فرماندهٔ کشتی یونانی با مشاهدهٔ صدمه‌ای که آرتمیس به کشتی پارسی وارد ساخته بود، پنداشت که با یک کشتی یونانی طرف است بنابراین از تعقیب او باز ایستاد و هدف دیگری را تعقیب کرد. از طرف دیگر بر قدر و احترام خویش در پیشگاه خشایار بیفزود زیرا نقل کرده‌اند که خشایارشا که شخصاً ناظر عملیات جنگی بود، آن جریان توجهش را جلب کرد و یکی از ندیمان عرض کرد اعلیاحضرتا، ملاحظه می‌کنید آرتمیس با چه مهارتی نبرد می کند؟ او یکی از کشتی‌های دشمن را از کار انداخت." خشایارشا پرسید: " آیا واقعاً او آرتمیس است؟" مخاطب پاسخ داد:"هیچ گونه شکی نیست زیرا علامت جهاز او برجسته و پیداست." هر چند که خیال می‌کرد، کشتی دشمن را صدمه زده‌است. می‌گویند شاه با مشاهدهٔ آن صحنه فرمود " مردانم زن شده‌اند و زنها مرد."

 

در داستانی که هرودوت درباره غرق کردن کشتی خودی توسط آرتمیس بیان کرده، تناقضاتی به چشم می‌خورد. در چنین جنگ عظیمی که صدها کشتی جنگی از هر دو طرف شرکت داشته‌اند، انتظار می‌رود که مانند هر پیکار دیگری، کشتی‌های طرفین جنگ، پرچم و علامت‌های مخصوصی به همراه داشته باشند، تا قوای دوست از دشمن قابل تفکیک باشد. همچنین بعید به نظر می‌رسد واقعیت چنین حادثه‌ای همزمان هم از نظر سپاهیان یونانی و ایرانی حاضر در میدان جنگ و هم از نظر شاه و همراهانش که در ارتفاعات مشرف به میدان جنگ سالامیس ناظر بوده‌اند، پنهان مانده باشد. اگر همراهان خشایار در فاصله‌ای بوده‌اند که بتوانند یک زن را از مرد تشخیص بدهند، چطور در تشخیص دادن یک کشتی خودی، از کشتی دشمن دچار خطای دید، شده‌اند.

 

بطورکلی در ذکر وقایع پیرامون آرتمیس، توسط هرودوت، حس مباهات و ستایش از یک زن شجاع و باقدرت که همشهری او بوده و تمایل جهت دور کردن احساس خشم و کینه‌توزی یونانیان برعلیه آرتمیس، توأماً دیده می‌شود. این احتمال می‌رود که هرودوت با تمحیداتی سعی در برآوردن هر دو خواستهٔ خود کرده‌باشد.

 

بعد از شکست ایران در جنگ سالامیس مردونیه به خشایارشا پیشنهاد داد که بهتر می‌داند که شخص شاه در یونان بماند و رهبری جنگ را بعهده بگیرد ولی اگر ارادهٔ شاه مبنی بر بازگشت باشد، پیشنهاد دیگر او این بود که سیصد هزار تن از سپاهیان را در یونان باقی گذاشته و رهبری این لشکر را به مردونیه واگذارد. خشایارشا دراین باره نیز با آرتمیس مشورت کرده و آرتمیس رأی به بازگشت شاه به ایران و سپردن امور جنگ را به مردونیه داد. آرتمیس گفت: با وجود این شرایط اضطراری حاضر، به نظر من شاهنشاه، یونان را ترک و مردونیه را با عده ای که خواسته و به خدمتی که داوطلب شده‌است، مأمور فرمایند و این منوط به آن است که او واقعاً شایستگی انجام چنین مأموریتی را داشته باشد. اگر نقشهٔ او نتیجه بخشید و موفق شد باعث ظفر و کامیابی همایونی است و هرگاه او به مقصود خود نرسد تا وقتی که وجود عزیز پادشاه سلامت باشد و خطری متوجه خاندانت نشود، یونانی‌ها برای ادامهٔ زندگی و بقای حیات خویش باید مدتها رنج بکشند. از شکست مردونیه غمی نیست چون او یک غلام شاهی بیش نیست و هرگاه یونانی‌ها بر او دست یابند، هنری نکرده‌اند اما راجع به وجود مقدس همایونی باید عرض کنم که در عین کامیابی به وطن برمی‌گردید، چون آتن را به آتش کشیده‌اید. خشایارشا نظر آرتمیس را پذیرفته و به ایران بازگشت.

 

ویتروویوس، معمار و یکی از لشکریان رومی در کتاب خود می‌نویسد "در جنگ ایران و یونان، مردم کاریا از ایران پشتیبانی کردند. زمانی که یونانی‌ها سرانجام از پیشرفت ایرانیان در خاک یونان جلوگیری کردند، به تنبیه کاریایی‌ها پرداختند. مردان کاریایی را کشتند و زنانشان را به بردگی بردند. مقرر شد که این زنان بایستی برای ابد باری به‌دوش بکشند. به عنوان نمادی از بارکشی ابدی زنان کاریایی، ستون‌های زن‌پیکربه معماری یونانی وارد شد." در مورد صحت این نظریه، بین باستان‌شناسان اتفاق نظر وجود ندارد. بعضی از باستان‌شناسان عقیده دارند که این سبک معماری، قبل از جنگ سالامیس هم وجود داشته‌است.

لطفا برای حمایت از ما شارژ خود را از طریق بنر زیر تهیه کنید
نويسنده: محمدرضا قربانی | تاريخ: یک شنبه 14 آبان 1391برچسب:آرتمیس, | موضوع: <-CategoryName-> |

تاریخچه باشگاه استقلال

 استقلال يکی از محبوبترين و پرافتخارترين تيمهای آسيايی است که در سال 1324 توسط عده اي دوچرخه سوار با نام تاج تاسيس شد. از آن به بعد تاج بعنوان يکی از قطبهای قدرتمند فوتبال نه تنها در ايران بلکه در آسيا مطرح شد. استقلال تا کنون 7 دوره در ليگ قهرمانان آسيا حضور پيدا کرده و در تمام 7 دوره توانسته يکي از عناوين اول تا سوم آسيا را از آن خود کند. در سال 1349 استقلال به اولين قهرماني خود در آسيا با شکست ماکابي رژيم صهيونيستي  دست پيدا کرد. دومين قهرماني آبيهاي پايتخت نيز با شکست الهلال عربستان در سال1370به وقوع پيوست. اولين اعضاي اين باشگاه در بدو تأسيس عبارت بودند از: جانان پو، خاكزاد، گيتي، گريش، كلاني، مهديون، حسيني،ميرزائي و خشايار. رفته رفته دوچرخه سواران در ساير رشته هاي ورزشي نيز از قبيل واليبال، بسكتبال، پينگ پونگ، وزنه برداري، كشتي، شنا، فوتبال، و .... تصميم به فعاليت گرفت. در اين زمان تيم فوتبال "تور" كه توسط مرحوم علي دانائي فرد تشكيل شده بود، توانست در يك رقابت، تيم فدرتمند كارگران آبادان را شكست دهد. بنابراين مورد توجه ويژه باشگاه دوچرخه سواران قرار گرفت. مسئولان وقت اين باشگاه با مؤسس تيم تور به توافق رسيدند تا از آن پس اين تيم با نام تيم فوتبال دوچرخه سواران در مسابقات شركت نمايد. پس از يك سازمان دهي نسبي در باشگاه، "پرويزعموقلي، گرائيلي، دانايي فرد و سيدآقاجلالي" به عنوان هيئت مديره انتخاب شدند. بنابر اين تيم فوتبال دوچرخه سواران در سال 1325 اولين حضور رسمي خود را در مسابقات باشگاهي با كسب دو عنوان نايب قهرماني مسابقات باشگاه هاي تهران و نايب قهرماني جام حذفي تهران با موفقيت به پايان رسانيد و سال 1326 نخستين سال صدرنشيني اين تيم با قهرماني در مسابقات جام حذفي تهران بود. اولين ديدار رسمي باشگاه دوچرخه سواران در پانزدهم اسفندماه 1328 در مقابل تيم شاهين با حضور 2000 تماشاگر در ورزشگاه امجديه "شهيد شيرودي فعلي" برگزار گرديد كه طي آن اولين گل تاريخ فوتبال اين تيم توسط بيوك جدي كار از نقطه كرنر به درون دروازه شاهين ارسال شد و اين تيم با نتيجه يك بر صفر مقابل شاهين نخستين پيروزي خود را جشن گرفت. اين باشگاه در سال 1328 نام خود را تغيير داده و عنوان "تاج" را برگزيد و در همين سال مقام قهرماني باشگاه هاي تهران را نيز كسب كرد.

 

با پيروزي انقلاب، تيم تاج به "استقلال" تغيير نام داد و همچنان پر قدرت و درخشان در ميدان هاي سبز مسابقات ظاهر گرديد و در سال 1370 بار ديگر عنوان قهرماني خود را در جام باشگاه هاي آسيا تكرار نمود. از آن به بعد "تيم فوتبال تاج" به دليل حضور تعدادي از نظاميان در تركيب آن بيش از پيش مورد توجه قرار گرفت. و از آنجا كه مرحوم علي دانايي فرد، پايه گزار فوتبال اين باشگاه، به رده هاي پايه اي توجه ويژه اي داشتند،تيم تاج بر آن شد تا اقدام به تأسيس شعبه هايي در سراسر كشور نمايد و تيم هاي "تورج"، "افسر"، "ديهيم"، "كورش" و "اتم" را در رده هاي سني پائين بنابر تصميم اتخاذ شده تأسيس نمود. رفته رفته اين باشگاه به عنوان يكي از مطرح ترين تيمهاي فوتبال كشور بدل گشت و بازيكناني از قبيل "بيوك جدي كار، پرويز كوزه كناني، برادران بياتي، عارف قلي زاده، و...." از اين تيم ظهور كرده و به اوج شهرت در فوتبال دست يافتند. باشگاه تاج به عنوان ميزبان نهايي سومين دوره جام باشگاه هاي آسيا در سال 1349، رقيبان حرفه اي خود را به تهران دعوت كرد و در پايان با غلبه بر نماينده اسرائيل، قهرماني اين دوره از جام را در خانه جشن گرفت كه برخي از بازيكنان اين دوره عبارت بودند از: "طالبي، كاروحق ورديان، ناصر حجازي، اكبر كارگر جم، غلامحسين مظلومي، مهدي حاج محمد، عليرضا حاج قاسم، منصور پورحيدري، نصرالله عبداللهي و ....


 اولين سفر خارجي باشگاه تاج به افغانستان بود  که ثمره آن پيروزي 3 بر 2 تيم تاج شد. دهه 40 زمان شکوفايي باشگاه تاج بود. اين تيم با تيم هي خارجي چون: راپيدوين اتريش،تورپيدوي موسکو،اسپارتا پراک چک، دوسلدورف آلمان،کريستان پرو و تيم هاي ديگري از کشورهاي برزيل،سوئيس،ترکيه،سوئد و آذربايجان بازي هاي دوستانه برگزار کرد که موجب شهرت بيشتر اين باشگاه شد.در اين دهه ، باشگاه تاج با به خدمت گرفتن رايکوف يوگوسلاو تحولي شگرف در فوتبال استقلال و حتي ايران به وجود آورد.نسل ماندگار فوتبال ايران به خصوص استقلال، در اين دهه شکل گرفت.افرادي چون ناصر حجازي، منصور پورحيدري،نصر ا.. عبدالهي،پرويز قليچ خاني،علي جباري،فرامرز ظلي،جلال طالبي،جواد قراب،غلامحسين مظلومي،عزت جانملکي، ايرج دانائي فرد، منصور رشيدي، حسن روشن و ... از جمله آنان بودند.

 

در فروردين سال 1349 و در باشگاه لبريز از تماشاگر امجديه( شهيد شيرودي)، تيم هاي تاج از ايران هاپوئل رژيم صهيونيستي فينال جام باشگاهاي آسيا را برگزار کردند. در اين ديدار تيم تاج تا دقيقه 83 يک بر صفر عقب بود که در اين دقيقه غلام وفا خواه که به مرد جامها معروف بود، گل تساوي را وارد دروازه حريف کرد و کار به وقت اضافه کشيدکه تيم تاج با گل مسعود معيني مدافع پيش تاخته خود در وقت اضافه قهرمان آسيا شد. ترکيب تيم تاج که قهرمان آن دوره شد عبارت بود از : ناصر حجازي، علي جباري ،مهدي لواساني ،جواد ا.. وردي ،کاروحق ورديان ،مسعود معيني ،غلامحسين مظلومي،عزت جانملکي ،جواد قراب ،اکبر کارگرجم ،عليرضا حاج قاسم ،نصر ا...عبداللهي ،مهدي حاج محمد ،عباس مژدهي ،منصور پورحيدري و مسعود مژدهي ياران کمکي اين تيم: غلام وفاخواه از عقاب و محمود خوردبين از پرسپوليس بودند. سرمربي تيم رايکوف از يوگسلاوي بود.


افتخارات باشگاه با نام تاج

 

نایب قهرمان باشگاههای تهران 1330

قهرمان باشگاههای تهران 1335

نایب قهرمان باشگاههای تهران 37-1336

قهرمان جام حذفی تهران 38-1337

قهرمان باشگاههای تهران 1338

قهرمان باشگاههای تهران 40-1339

قهرمان باشگاههای تهران 1348

نایب قهرمان مسابقات پنج جانبه تهران1347

قهرمان باشگاههای تهران 48-1347

قهرمان جام میلز هندوستان1348

نایب قهرمان باشگاههای تهران 49-1348

نایب قهرمان جام حذفی تهران 1349

قهرمان باشگاههای ایران1349

قهرمان جام باشگاههای آسیا 1349

قهرمان جام میلز هندوسیتان 1349

مقام سوم جام باشگاههای آسیا 1350

قهرمان باشگاههای تهران1350

قهرمان جام دوستی 1351

قهرمان جام باشگاههای تهران1351

مقام سوم جام باشگاههای ایران1351

نایب قهرمان جام میلز هندوستان 1351

قهرمان جام اتحاد 1352

نایب قهرمان جام تخت جمشید

نایب قهرمان تورنمنت تاج آبادان 1352

قهرمان جام تخت جمشدی 54-1353

مقام چهارم جام تخت جمشید 55-1354

مقام چهارم جام تخت جمشید 1355

مقام چهارم جام تخت جمشید 1356

قهرمان جام حذفی ایران 57-1356

مقام سوم جام تحت جمشید 1357

 

افتخارات باشگاه با نام استقلال تا سال 90-91

 

مقام چهارم تورنمنت موستار یوگوسلاوی 1357

مقام دهم جام اسپندی تهران 1358

مقام چهارم باشگاههای تهران 1360

نایب قهرمان جام فولادی نوشهر1360

نایب قهرمان باشگاههای تهران 1361

قهرمان باشگاههای تهران 1362

قهرمان باشگاههای تهران 1364

مقام سوم باشگاههای تهران 1365

مقام سوم باشگاههای تهران 1366

مقام سوم باشگاههای تهران 1367

نایب قهرمان باشگاههای تهران 1368

قهرمان جام میلز هندوستان 1368

قهرمان جام بوردولو هندوستان 1368

قهرمان لیگ قدس باشگاههای ایران 69-1368

نایب قهرمان باشگاههای تهران1369

نایب قهرمان جام حذفی ایران 70-1369

قهرمان جام باشگاههای آسیا 70-1369

قهرمان باشگاههای تهران 1370

قهرمان جام استقلال قطر 1370

نایب قهرمان لیگ آزادگان 71-1370

نایب قهرمان جام باشگاههای آسیا 71-70

مقام هفتم جام برتر باشگاههای تهران1371

مقام پنجم لیگ آزادگان1371

مقام سوم تورنمنت نقش جهان اصفهان 1372

قهرمان لیگ دسته سوم ایران 1372

نایب قهرمان لیگ آزادگان1373

قهرمان جام برتر باشگاههای ایران 1373

مقام چهارم تورنمنت جام وحدت امارات 1373

مقام سوم لیگ آزادگان 1374

قهرمان جام حذفی ایران 75-1374

مقام چهارم تورنمنت نقش جهان اصفهان1375

مقام چهارم جام در جام باشگاههای آسیا 76-1375

مقام ششم لیگ آزادگان 76-1375

نایب قهرمان جام دوستی امارات1376

قهرمان جام خزر رشت 1376

قهرمان جام پرچم ترکمنستان 1376

قهرمان لیگ آزادگان 78-1377

نایب قهرمان جام حذفی ایران78-1377

نایب قهرمان لیگ آزادگان 78-1377

مقام سوم تورنمنت جام دوستی لورکوزن آلمان 1378

مقام سوم تورنمنت کیش 1378

قهرمان جام حذفی ایران 79-1378

نایب قهرمان جام باشگاههای آسیا 79-1378

نایب قهرمان لیگ آزادگان 79-1378

قهرمان لیگ آزادگان 80-1379

مقام چهارم جام در جام باشگاههای آسیا 80-1379

قهرمان تورنمنت کیش 1380

مقام سوم تورنمنت لوله آک مشهد 1380

مقام سوم جام باشگاههای اسیا 81-1380

نایب قهرمان لیگ برتر ایران 81-1380

قهرمان جام حذفی ایران 81-1380

قهرمان تورنمنت گلدستون کاپ اتحادیه باشگاههای ایران 1381

مقام سوم تورنمنت صلح و دوستی (جام عطر بیک) تهران 1382

نایب قهرمان لیگ برتر ایران 83-1382

نایب قهرمان جام حذفی ایران 83-1382

نایب قهرمان تورنمنت صلح و دوستی تهران 1383

مقام سوم لیگ برتر باشگاههای ایران 84-1383

قهرمان تورنمنت جام صلح و دوستی تهران 1384

قهرمان لیگ برتر باشگاههای ایران 85-1384

قهرمان جام حذفی ایران 87-1386

قهرمان لیگ برتر باشگاههای ایران  88-1387

مقام سوم لیگ برتر باشگاههای ایران 89-1388

مقام سوم تورنمت جام ولایت 1389

نایب قهرمان لیگ برتر ایران 90-1389

مقام سوم تورنمت سه جانبه ی ولایت 1390

 

قهرمان جام حذفی ایران 1390-1391

 

مقام سوم لیگ برتر ایران1390-91

 

beluman.blogfa.com

 

 www.tebyan.net

لطفا برای حمایت از ما شارژ خود را از طریق بنر زیر تهیه کنید
نويسنده: محمدرضا قربانی | تاريخ: جمعه 12 آبان 1391برچسب:تاریخچه باشگاه استقلال, | موضوع: <-CategoryName-> |

تاریخچه باشگاه پرسپولیس

شاهین باشگاهی بود که در سال 1321 به دست یک معلم به نام دکتر عباس اکرامی با همکاری و همراهی گروهی از بهترین جوانان کشور که عمدتا دانشجو بودن، بنا نهاده شد و مفاخر بزرگی چون امیر مسعود برومند، امیر عراقی، شکیبی، فاخری، انصاری، دکتر نادر افشار، مرحوم پرویز دلداری و.... تربیت کرده و به جامعه فوتبال تقدیم کرده نموده.

 

شاهین داری 402 تیم جوان با 62 شعبه در سطح کشور بود که دکتر اکرامی این تیم را بر پایه 3 اصل (اخلاق ، تحصیل و علم ورزش ) استوار ساخته بود. شاهین در آن روزگار، تنها دفتری بود در ورزشگاه امجدیه (شیرودی) که بازیکنانش برای تعلیم در آنجا گردهم می آمدند، این باشگاه برای اولین بار آموزش فوتبال را به صورت کتابی و از روی اصول ، شروع کرد و نخستین جزوه آموزشی را که در برگیرنده اصول ورزش فوتبال بود، و با استفاده از منابع جهانی تهیه و تنظیم گشته بود، جهت یادگیری در اختیار اعضای خود قرار داد.

 

این تیم به جهت سیستم و قدرت عجیبی که بازیکنانش در کار حمله داشتند به ندرت اجازه میداد حریفانش (حتی بزرگترینشان) خود را از شکست نجات دهند. لیکن بی درایتی و عدم دور اندیشی مدیران وقت باشگاه و کج سلیقگی و انفعال دستگاه ورزش وقت کشور، دست به دست  هم داد و باعث شد بدلیل پاره ای از مسائل بعد از بازی این تیم با تهران جوان در هفته دهم ( در تاریخ 16/4/1346) این باشگاه منحل گردد. در آن بازی ناظم گنجاپور با وارد کردن سه گل دقایق 61،68، 75 به درون دروازه تهرانجوان این افتخار را بدست آورد که تا تمام کننده کتاب پیروزی های شاهین برای همیشه باشد.

 

آن روز شاهین در هفته دهم با 18 امتیاز از 10 دیدار ( در آن زمان هر پیروزی 2 امتیاز منظور می شد ) و 19 گل زده و 7 گل خورده در صدر و دارایی با 16 امتیاز در ردیف دوم قرار گرفته بود. لیکن بازی آخر شاهین بود در حالی که در این فصل، 3 هفته از بازی های این تیم مقابل شهربانی ، دیهیم و تاج ) باقی مانده بود ناگهان با اطلاعیه رسمی سازمان رسمی سازمان تربیت بدنی از تاریخ 20/4/1346 شاهین منحل گردید. پس از انحلال تیم شاهین، بازیکنان آن همچنان یکپارچگی خود را حفظ کردند و حدود یک سال بعد محرومیت را با ادامه بازی ها و تمرینات خود در زمین های خاکی سپری نمودند. تا این که باشگاه های مطرح آن روز در صدد جذب این جوانان بی رقیب بر آمدند و از آن جمله باشگاه پاس خواهان کاشانی، کلانی و همایون بهزادی بود و بعضی  باشگاه دیگر هم بقیه آنان را مد نظر قرار داده بودند لذا شاهینی ها به تکاپو افتاند تا از تفرقه و پراکندگی مجموعه خود را جلوگیری به عمل آوردند (از آن جمله پرویز دلداری را میتوان نام برد ) بر آن شدند تا این مجموعه را باشگاه پرسپولیس گرد هم آورند.


پرسپولیس باشگاهی بود که در سال 1342 بدست علی عبده بنا شده بود و در آن  رشته های  بولینگ، والیبال وبسکتبال فعال بود. عبده از آمریکا به ایران آمد ودر جامعه ورزشی آمریکا در رشته بوکس صاحب عنوان قهرمانی بود ( بابا بوکسور ). عبده مدت ها اندیشه ایجاد تیم فوتبال پرسپولیس را با خود داشت و تیم فوتبالی را نیز ایجاد کرده بود که تیمی ضعیف در رده دوم باشگاه های کشور محسوب می شد و از اعضای محبوب و ماندگار ان محمود خوردبین را میتوان نام برد. پس از انحلال شاهین با درایت امیر مسعود برومند و رایزنی های مرحود دهداری، چند تن از بازیکنان قبلی شاهین در ترکیب دسته دومی پرسپولیس قرار گرفته و ترتیب یک مسابقه با تیم جم آبادان ( که در آن زمان تیم صاحب نامی بود ) را دادند و پس از آن تمامی اعضای تیم شاهین به پرسپولیس پیوستن و محبوبیت شاهین بلند پرواز را به پرسپولیس هدیه نمودند.

 

پرسپولیس بهار خود را در آغازین روزهای 1347 با مربیگری دهداری ( کاپیتان پیشین شاهین) و سرپرستی دکتر برومند آغاز کرد. مطابق مقرارت  این تیم می بایست کار خود را در فوتبال دسته سوم و یا حداکثر دسته دوم باشگاه ها شروع کند. اما انحلال چند تیم در این زمان باعث گردید تا به جای مسابقات لیگ یکسری مسابقات  رده بندی  در سطح باشگاه ها ی پایتخت برگزار شود در آن مسابقات 44 تیم به رقابت پرداختند  که 4 تیم پرسپولیس، تاج، عقاب و پاس سرگروه گردیند. از آن پس پرسپولیس رسما وارد مسابقات باشگاه های ایران گردید. این تیم در سال 1347 قدرت نمایی کرد و تمام رقیبان  را پشت سر گذاشت و به عنوان قهرمان باشگاه های تهران، جهت شرکت مسابقات آسیای تایلند عازم بانکوک گردیدند.

 

در سال 1348 کارخانه ایران ناسیونال با مدیریت خیامی ( از طرف دارن  تیم شاهین ) تازه تاسیس گردیده بود و تیم فوتبال ضعیفی هم داشت. ( علی پروین هم از جمله بازیکنان این تیم بود ) در این زمان فکر تبلیغ محصول این شرکت ( پیکان ) با استفاده  از محبوبیت تیم شاهین، خیامی را بر آن داشت تا مذاکراتی با چند تن از  شاهینی های  سابق انجام داده و آنان را به تیم پیکان دعوت نماید. با رفتن آنها افراد باقی مانده نیز راهی جز پیوستن به ایشان ندیدند، لذا تمامی بازیکنان شاهین ( بجز عزیز اصلی، دروازه بان شاهین ) به پیکان پیوستن  و در این سال عنوان قهرمانی باشگاه های ایران را از ان پیکان نمودند و در همین سال پیکان به جای تیم ملی در تورنمنت جام دوستی نیز شرکت کرده و در بین 5 تیم مقام نخست را از ان خود کردند.

 

لازم به ذکر است که در این زمان پیکان در برابر پرسپولیس با تک گل علی پروین با نتیجه یک بر صفر پرسپولیس را شکست داد. پرسپولیس در غیاب شاهینی ها با تصاحب 12 امتیاز در رده یازده قرار گرفتند. حضور پیکان بیشتر از یک سال به طول نیانجامید و مجددا بازیکنان در سال 1349 به خانه خود برگشتند و قهرمانی اولین دوره تخت جمشید در سال 1350 را از آن خود کردند. پرسپولیس در5 دوره برگزاری لیگ تخت جمشید، با دو کسب قهرمانی ( لیگ اول وسوم ) وسه نایب قهرمانی، به عنوان پرافتخار ترین باشگاه کشور شناخته شد. با وقوع انقلاب اسلامی، این تیم دچار بحران نفرات گردید و بازیکنانش بکلی عوض شدند وتعداد اندکی از بازیکنان قدیمی باقی ماندند.

 

لیکن برگزاری مسابقات جام شهید اسپندی در سال 1358 و دیگر مسابقات، باعث گردید تا بازیکنان مستعد و جوان کشور نگذارند این تیم باشگاه بلند آوازه از رونق بیفتد. باشگاه  پرسپولیس در سال 1365 تحت پوشش بنیاد مستضعفان و جانبازان قرار گرفت که نام آم به    ( آزادی ) تغییر دادند. لیکن پس از مدت زمان اندکی بنیاد از اداره این باشگاه  خود داری کرد و در این زمان با توجه به موقعیت این باشگاه، سازمان تربیت بدنی، خود اداره آن را عهده دار گردیده و نامش را نیز به ( پیروزی) تغییر دادن  که تا کنون نیز با همین نام در میادین ورزشی حضور می یابد.

 

البته این تیم برای هوادارن پر شمار این تیم همان پرسپولیس  است. لازم به ذکر است که طبق لیستی  که از سوی کنفدراسیون  فوتبال آسیا  ارئه شد، پرسپولیس به عنوان پر طرفدار ترین تیم آسیا انتخاب شد. دالیان چین و الهلال عربستان هم در رده های بعدی قرار گرقته اند.

 

مقام‌های قهرمانی و نایب قهرمانی کسب شده توسط پرسپولیس عبارتند از:

قهرمان جام حذفی ایران ۱۳۸۹

قهرمان هفتمین دوره لیگ برتر ایران ۱۳۸۷

نایب قهرمان جام حذفی ایران ۱۳۸۵

قهرمان اولین دوره لیگ برتر ایران ۱۳۸۱

مقام سوم جام باشگاه‌های آسیا ۱۳۸۰

نایب قهرمان لیگ آزادگان کشور ۱۳۷۹

قهرمان لیگ آزادگان کشور ۱۳۷۸

مقام سوم جام باشگاه‌های آسیا ۱۳۷۸

نایب قهرمان لیگ آزادگان کشور ۱۳۷۷

قهرمان لیگ آزادگان کشور ۱۳۷۷

مقام سوم جام باشگاه‌های آسیا ۱۳۷۵

قهرمانی لیگ آزادگان کشور ۱۳۷۵

مقام چهارم جام باشگاه‌های آسیا ۱۳۷۴

قهرمان لیگ ازادگان ۱۳۷۴

مقام چهارم لیگ آزادگان ۱۳۷۳

نایب قهرمان لیگ کشور ۱۳۷۲

نایب قهرمان سومین دوره جام در جام آسیا ۱۳۷۱

قهرمان سوپرجام تهران ۱۳۷۱

نایب قهرمان لیگ ازادگان ۱۳۷۱

قهرمان جام حذفی کشور ۷۱-۱۳۷۰

مقام سوم در لیگ ازادگان ۱۳۷۰

قهرمانی جام حذفی ایران ۱۳۷۰

نایب قهرمانی در فوتبال دسته اول تهران ۱۳۷۰

قهرمان اولین دوره جام در جام آسیا ۷۰-۱۳۶۹

قهرمانی در فوتبال دسته اول تهران ۱۳۶۹

نایب قهرمان اولین دوره لیگ آزادگان ۱۳۶۸

قهرمان باشگاه‌های دسته اول تهران ۱۳۶۸

قهرمان باشگاه‌های دسته اول تهران ۱۳۶۷

قهرمان جام حذفی ایران ۱۳۶۶

قهرمان جام حذفی تهران ۱۳۶۶

قهرمان فوتبال باشگاه‌های دسته اول تهران ۱۳۶۶

قهرمان فوتبال باشگاه‌های دسته اول تهران ۱۳۶۵

نایب قهرمان جام باشگاه‌های دسته اول تهران ۱۳۶۲

قهرمان جام باشگاه‌های تهران ۱۳۶۱

قهرمان جام حذفی تهران ۱۳۶۱

قهرمان جام وحدت ۱۳۶۰

نایب قهرمان جام حذفی تهران ۱۳۶۰

قهرمانی در لیگ دسته اول تهران ۱۳۶۰

قهرمان جام شهید اسپندی ۱۳۵۸

نایب قهرمان ششمین دوره لیگ تخت جمشید ۱۳۵۷

نایب قهرمان پنجمین دوره لیگ تخت جمشید ۱۳۵۶

نایب قهرمان چهارمین دوره لیگ تخت جمشید ۱۳۵۵

قهرمان سومین دوره لیگ تخت جمشید ۱۳۵۴

نایب قهرمان دومین دوره لیگ تخت جمشید ۱۳۵۳

قهرمان اولین دوره لیگ تخت جمشید ۱۳۵۲

نایب قهرمان جام باشگاه‌های تهران ۱۳۵۰

مقام سوم لیگ منطقه‌ای ایران ۱۳۵۰

نایب قهرمان باشگاه‌های تهران ۱۳۵۰

قهرمانی مسابقات مقدماتی جام منطقه‌ای ۱۳۵۰

نایب قهرمانی جام حذفی ایران 

 

منابع:

persepolis2008persian.persianblog.ir

www.footiran.com

لطفا برای حمایت از ما شارژ خود را از طریق بنر زیر تهیه کنید
نويسنده: محمدرضا قربانی | تاريخ: پنج شنبه 11 آبان 1391برچسب:تاریخچه باشگاه پرسپولیس, | موضوع: <-CategoryName-> |

درویش و مرید- محمد حسین صغیر اصفهانی

داد درویشی از سر تمهید                             سر قلیان خویش را به مرید

گفت که از دوزخ ای نکودار                        قدری آتش به روی آن بگذار

بگرفت و ببرد و باز آورد                           عقد گوهر ز درج راز آورد

گفت که در دوزخ هرچه گردیدم                    درکات حجیم را دیدم

آتش و هیزم و ذغال نبود                             اخگری بهر اشتعال نبود

هیچ کس آتشی نمی افروخت                         ز آتش خویش هر کسی می سوخت

                            ز آتش خویش هر کسی می سوخت 

لطفا برای حمایت از ما شارژ خود را از طریق بنر زیر تهیه کنید
نويسنده: محمدرضا قربانی | تاريخ: چهار شنبه 10 آبان 1391برچسب:درویش و مرید- محمد حسین صغیر اصفهانی, | موضوع: <-CategoryName-> |

اشعار- محمد اقبال لاهوری

                                                     مسافر

چو رخت خویش بربستم از این خاک                        همه گفتند با ما آشنا بود

ولیکن کس ندانست این مسافر                                 چه گفت و با که گفت و از کجا بود

                                                     دیده ور

دو صد دانا در این محفل سخن گفت                          سخن نازک تر از برگ سمن گفت

ولی با من بگو آن دیده ور کیست                              که خاری دیده و احوال چمن گفت

                                                     سروری

خدا آن ملّتی را سروری داد                                     که تقدیرش به دست خویش بنوشت

به آن ملت سروکاری ندارد                                      که دهقانش برای دیگران کِشت

                                                      دریا

نهنگی بچه ی خود را چه خوش گفت                         به دین ما حرام آمد کرانه

به موج آویز و از ساحل بپرهیز                               همه دریاست ما را آشیانه

لطفا برای حمایت از ما شارژ خود را از طریق بنر زیر تهیه کنید
نويسنده: محمدرضا قربانی | تاريخ: چهار شنبه 10 آبان 1391برچسب:اشعار- محمد اقبال لاهوری, | موضوع: <-CategoryName-> |

گفتم غم تو دارم- حافظ

گفتم غم تو دارم گفتا غمت سرآید                      گفتم که ماه من شو گفتا اگر برآید

گفتم ز مهرورزان رسم وفا بیاموز                    گفتا ز خوب رویان این کار کم تر آید

گفتم که بر خیالت راه نظر ببندم                       گفتا که شبروست او از راه دیگر آید

گفتم که بوی زلفت گمراه عالمم کرد                   گفتم اگر بدانی هم اوت رهبر آید

گفتم خوشا هوایی کز باد صبح خیزد                  گفتا خنک نسیمی کز کوی دلبر آید

گفتم که نوش لعلت ما را به آرزو کُشت              گفتا تو بندگی کن کاو بنده پرور آید

گفتم دل رحمیت کی عزم صلح دارد                  گفتا مگوی با کس تا وقتِ آن در آید

                          گفتم زمان عشرت دیدی که چون سرآمد

                          گفتا خموش "حافظ" کاین غصّه هم سرآید

لطفا برای حمایت از ما شارژ خود را از طریق بنر زیر تهیه کنید
نويسنده: محمدرضا قربانی | تاريخ: سه شنبه 9 آبان 1391برچسب:گفتم غم تو دارم- حافظ, | موضوع: <-CategoryName-> |

متاع جوانی- پروین اعتصامی

جوانی چنین گفت روزی به پیری                        که چون است با پیری ات زندگانی؟

بگفت اندر این نامه حرفی است مبهم                    که معنیش جز وقت پیری ندانی

توبه کز توانایی خویش گویی                              چه می پرسی از دوره ی ناتوانی

جوانی نکودار کاین مرغ زیبا                              نماند در این خانه ی استخوانی

متاعی که من رایگان دادم از کف                         تو گر می توانی مده رایگانی

هر آن سرگردانی که من کردم اول                        جهان کرد از آن بیشتر سرگردانی

از آن برد گنج مرا دزد گیتی                                که در خواب بودم گهِ پاسبانی

لطفا برای حمایت از ما شارژ خود را از طریق بنر زیر تهیه کنید
نويسنده: محمدرضا قربانی | تاريخ: سه شنبه 9 آبان 1391برچسب:متاع جوانی- پروین اعتصامی, | موضوع: <-CategoryName-> |

کدام قبله- بوستان سعدی

یکی پر طمع پیش خوارزمشاه                                   شنیدم که شد بامدادی پگاه

چو دیدش به خدمت دوتا گشت و راست                       دگر روی بر خاک مالید و خاست

پسر گفتش ای بابک نام جوی                                    یکی مشکلت می پرسم بگوی

نگفتی که قبله است راه حجاز                                    چرا کردی امروز از این سو نماز؟

مبر طاعت نفس شهوت پرست                                  که هر ساعتش قبله ی دیگر است

لطفا برای حمایت از ما شارژ خود را از طریق بنر زیر تهیه کنید
نويسنده: محمدرضا قربانی | تاريخ: سه شنبه 9 آبان 1391برچسب:کدام قبله- بوستان سعدی, | موضوع: <-CategoryName-> |

مرغ گرفتار- محمد تقی بهار

من نگویم که مرا از قفس آزاد کنید                         قفسم برده به باغی و دلم شاد کنید

فصل گل می گذرد، هم نَفَسان بهر خدا                    بنشینید به باغی و مرا یاد کنید

یاد از این مرغ گرفتار کنید ای مرغان                    چون تماشای گل و لاله و شمشاد کنید

هر که دارد ز شما، مرغ اسیری به قفس                  برده در باغ و به یادمنش، آزاد کنید

آشیان من بی چاره، اگر سوخت چه باک!                 فکر ویران شدن خانه ی صیاد کنید

بیستون بر سر راه است، مبادا از شیرین!                 خبری گفته و غمگین دل فرهاد کنید

جور و بیداد کند عمر جوانان کوتاه                         ای بزرگان وطن بهر خدا داد کنید

گر شد از جور شما خانه ی موری ویران                 خانه ی خویش محال است که آباد کنید

کُنج ویرانه ی زندان شد اگر سهم "بهار"                  شکر آزادی و آن گنج خدا داد کنید 

لطفا برای حمایت از ما شارژ خود را از طریق بنر زیر تهیه کنید
نويسنده: محمدرضا قربانی | تاريخ: سه شنبه 9 آبان 1391برچسب:مرغ گرفتار- محمد تقی بهار, | موضوع: <-CategoryName-> |

حکایت- قابوسنامه

 شنیدم که وقتی دو صوفی بهم همی رفتند، یکی مجّرد بود و با یکی پنج دینار، این مجرد بی باک همی رفت و هیچ همراهی طلب نکردی و هر جای که برسیدی، اگر جایی ایمن بودی و اگر مخوف، بنشستی و بخفتی و بیاسودی و از کس نیندیشیدی. و خداوندِ پنج دینار با وی موافقت همی کرد و لکن دایم در بیم همی بود؛ تا وقتی بر سر چاهی رسیدند، جایی مخوف بود و معدن دَدَگان و دزدان. این مرد مجرد از آن چاه آبی بخورد و بازو داد و پای دراز کرد و خوش اندر خواب شد و خداوند پنج دینار از بیم همی نیارست خفتن و آهسته با خود همی گفت:چه کنم چه کنم؟ تا از قضا آواز او به گوش آن مجرد رسید، بیدار شد، وی را گفت: ای فلان چه افتاد ترا، چندین چه کنم چیست؟ مرد گفت: ای جوانمرد، با من پنج دینارست و این جای مخوف است و تو اینجا بخفتی و من نمی یارم خفتن. مجرد گفت: این پنج دینار به من ده تا من چاره ی تو بکنم. آن مرد زر بدو داد؛ زر بستند و اندر آن چاه افگند و گفت: رستی از چه کنم چه کنم، ایمن بنشین و ایمن بخسب و ایمن برو که مفلس دژ رویین است.

لطفا برای حمایت از ما شارژ خود را از طریق بنر زیر تهیه کنید
نويسنده: محمدرضا قربانی | تاريخ: سه شنبه 9 آبان 1391برچسب:حکایت- قابوسنامه, | موضوع: <-CategoryName-> |

به نام خداوند جان و خرد- فردوسی

به نام خداوند جان و خرد                             کزین برتر اندیشه بر نگذرد  

خداوند نام و خداوند جای                              خداوند روزی ده رهنمای

خداوند کیهان و گردان سپهر                          فروزنده ی ماه و ناهید و مهر 

ز نام و نشان و گمان برترست                      نگارنده ی بر شده پیکرست

به بینندگان آفرینده را                                  نبینی مرنجان دو بیننده را

نیابد بدو نیز اندیشه راه                                که او برتر از نام و از جایگاه

سخن هر چه زین گوهران بگذرد                   نیابد بدو راه جان و خرد

خرد گر سخن برگزیند همی                          همان را گزیند که بیند همی

ستودن نداند کس او را چو هست                    میان بندگی را ببایدت بست

خرد را و جان را همی سنجد اوی                   در اندیشه ی سخته کی گنجد اوی

بدین آلت رای و جان و روان                         ستوده آفریننده را چون توان؟

به هستیش باید که خستو شوی                        ز گفتار بی کار یکسو شوی

پرستنده باشی و جوینده راه                           به فرمانها ژرف کردن نگاه

توانا بود هر که دانا بود                                به دانش دل پیر برنا بود

ازین پرده برتر سخن گاه نیست                      به هستیش اندیشه را راه نیست

لطفا برای حمایت از ما شارژ خود را از طریق بنر زیر تهیه کنید
نويسنده: محمدرضا قربانی | تاريخ: دو شنبه 8 آبان 1391برچسب:به نام خداوند جان و خرد- فردوسی, | موضوع: <-CategoryName-> |

نظر کیمیا- حافظ

آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند                         آیا بُوَد که گوشه ی چشمی به ما کنند؟

دردم نهفته به ز طبیبان مدّعی                               باشد که خزانه ی غیبش دوا کنند

معشوق چون نقاب ز رخ در نمی کشد                    هر کس حکایتی به تصوّر چرا کنند

چون حسن عاقبت نه به رندی و زاهدیست                آن به که کار خود به عنایت رها کنند

بی معرفت مباش که در مَن یزیدِ عشق                     اهل نظر معامله با آشنا کنند

بگذر به کوی میکده تا زمره ی حضور                    اوقات خود ز بهر تو صرفِ دعا کنند

می خور که صد گناه ز اغیار در حجاب                   بهتر ز طاعتی که به روی و ریا کنند

پیراهنی که آید ازو بوی یوسفم                                ترسم برادران غیورش قبا کنند

حالی درون پرده بسی فتنه می رود                          تا آن زمان که پرده برافتد چه ها کنند

گر سنگ ازین حدیث بنالد عجب مدار                       صاحبدلان حکایتِ دل خوش ادا کنند

پنهان ز حاسدان به خودم خوان که مُنعمان                  خیر نهان برای رضای خدا کنند

حافظ دوام وصل میسّر نمی شود                               شاهان کم التفات به حال گدا کنند

لطفا برای حمایت از ما شارژ خود را از طریق بنر زیر تهیه کنید
نويسنده: محمدرضا قربانی | تاريخ: دو شنبه 8 آبان 1391برچسب:نظر کیمیا- حافظ, | موضوع: <-CategoryName-> |

تک بیتی- صائب تبریزی

 بهار عمر ملاقات دوستاران است                               

                            چه حظ برد خضر از عمر جاودان تنها

نخواهد آتش از همسایه هر کس جوهری داری                

                            چنار از سینه ی خود می کند ایجاد آتش را

ترسم به عجز حمل نماید وگرنه من                             

                            شرمنده می کنم به تحمّل زمانه را

هردم چو تاک بار درختی نمی کنیم                         

                            چون سرو بسته ایم به دل بار خویش را

مگیر از دهن خلق حرف را زنهار                              

                            به آسیا چو روی پاس دار نوبت را

دل چو شد غافل ز حق فرمان پذیر تن بود

                           می برد هر جا که خواهد اسب خواب آلوده را

گریه ی شمع از برای ماتم پروانه نیست

                           صبح نزدیکست در فکر شب تار خودست

فکر شنبه تلخ دارد جمعه ی اطفال را

                          عشرت امروز بی اندیشه ی فردا خوش است

هر چه رفت از دست یادِ آن به نیکی می کنند

                          چهره ی امروز از آیینه ی فردا خوش است

در مقام حرف بر لب مهر خاموش زدن

                          تیغ را زیر سپر در جنگ پنهان کردنست

عشق بالاتر از آنست که در وصف آید

                           چرخ کبکی است که در چنگل این شهبازست

ما آبروی خویش به گوهر نمی دهیم

                           بخل بجا به همّت حاتم برابرست

به صبر مشکل عالم تمام بگشاید

                           که این کلید به هر قفل راست می آید

می شود در لقمه ی اول ز جان خویش سیر

                            بر سر خوان لئیمان هر که مهمان می شود

سبک مغزی کز اسباب جهان بر خویش می بالد

                           چو حمّالی است کز بار گران بر خویش می بالد

دوردستان را به احسان یاد کردن همّت است

                            ورنه هر نخلی به پای خود ثمر می افکند

درون خانه ی خود هر گدا شهنشاهی است

                            قدم برون منه از حدّ خویش و سلطان باش

خنده رسوا می نماید پسته ی بی مغز را

                            چون نداری مایه از لاف سخن خاموش باش

پیش ازین بر رفتگان افسوس می خورند خلق

                            می خورند افسوس در ایّام ما بر زندگان

تا می توان زآبلۀ دست رزق خورد

                            بهر چه خوشه چین ثریّا شود کسی؟

لطفا برای حمایت از ما شارژ خود را از طریق بنر زیر تهیه کنید
نويسنده: محمدرضا قربانی | تاريخ: دو شنبه 8 آبان 1391برچسب:تک بیتی- صائب تبریزی, | موضوع: <-CategoryName-> |

حکایت- گلستان سعدی

شیّادی گیسوان بافت که من علویم و با قافله ی حجاز به شهر دررفت که از حَج همی آیم و قصیده یی پیش مَلک برد یعنی خود گفته ام. نعمتِ بسیار فرمودش و اِکرام کرد. تا یکی از ندیمانِ مَلک که در آن سال از سفر دریا آمده بود گفت: من او را عید اَضحی در بصره دیدم حاجی چگونه باشد؟! دیگری گفت: من او را می شناسم. پدرش نصرانی بود در مَلَطیه پس علوی چگونه باشد؟ و شعرش را همان روز در دیوان انوری یافتند. ملک بفرمود تا بزنندش و نفی کنند تا چندین دروغ درهم چرا گفت. گفت، ای مَلک یک سخنِ دیگر در خدمت بگویم اگر راست نباشد، به هر عقوبت که خواهی سزاوارم. گفت: بگوی تا چیست. گفت:

غریبی گرت ماست پیش آورد                    دو پیمانه آب است و یک چَمچه دوغ

گر از بنده لَغوی شنیدی ببخش                    جهاندیده بسیار گوید دروغ

مَلِک را خنده گرفت، گفت: از این راست تر سخن تا عمر تو بوده است، نگفته ای. فرمود تا آنچه مامول اوست، مهیا دارند تا به دلخوشی برود.

 

مال از بهر آسایش عمرست نه عمر از بهر گرد کردن مال. عاقلی را پرسیدند: نیکبخت کیست و بدبخت چیست؟ گفت: نیکبخت آنکه خورد و کِشت و بدبخت آن که مُرد و هِشت.

مکن نماز بر آن هیچ کس که هیچ نکرد              که عمر در سر تحصیل مال کرد و نخورد

 

دو کس رنج بیهوده بردند و سعی بی فایده کردند: یکی آنکه اندخت و نخورد، و دیگر آنکه آموخت و نکرد.

علم چندان که بیشتر خوانی                      چون عمل در تو نیست نادانی

نه محقق بوَد نه دانشمند                          چارپایی بر او کتابی چند

آن تهی مغز را چه علم و خبر                  که بر او هیزم است یا دفتر

 

جوهر اگر در خَلاب افتد همچنان نفیس است و غبار اگر به فلک رسد همان خسیس است. استعداد بی تربیت دریغ است و تربیتِ نا مستعد، ضایع. استعداد بی تربیت دریغ است و تربیتِ نامستعد، ضایع. خاکستر نَسَبی عالی دارد که آتش جوهری عِلوی است ولیکن چون به نَفس خود هنری ندارد با خاک برابرست و قیمتِ شکر نه از نی است که آن خود خاصّیّتِ وی است.

چو کنعان را طبیعت بی هنر بود                پیمبرزادگی قدرش نیفزود

هنر بنمای اگر داری نه گوهر                    گل از خارست و ابراهیم از آزر

 

مُشک آن است که ببوید نه آنکه عطّار بگوید؛ دانا چو طبله ی عطّار ست خاموش و هنرنمای و نادان چو طبل غازی بلند آواز و میانم تهی.

عالم اندر میان جاهل را                       مَثلی گفته اند صِدیقان

شاهدی در میان کوران است                 مُصحَفی در سرای زِندیقان

 

مراد از نزول قرآن، تحصیل سیرتِ خوب است نه ترتیل سورتِ مکتوب.عامی متعبّد پیاده رفته است و عالِم مُتَهان سوار خفته. عاصی که دست بردارد بِه از عابد که در سر دارد.

سرهنگِ لطیف خوی دلدار                بهتر ز فقیهِ مردم آزار

 

هر که در پیش سخن دیگران افتد تا مایه ی فضلش بدانند، پایه ی جهلش بشناسند.

ندهد مردِ هوشمند جواب                    مگر آنگه کز او سوال کنند

گرچه بر حق بوَد فراخ سخن              حملِ دعویش بر مُحال کنند

لطفا برای حمایت از ما شارژ خود را از طریق بنر زیر تهیه کنید
نويسنده: محمدرضا قربانی | تاريخ: یک شنبه 7 آبان 1391برچسب:حکایت- گلستان سعدی, | موضوع: <-CategoryName-> |

آی آدمها- نیما یوشیج

 آی آدمها که بر ساحل نشسته شاد و خندانید!

یک نفر در آب دارد می سپارد جان.

یک نفر دارد که دست و پای دائم میزند

روی این دریای تند و تیره و سنگین که می دانید.

آن زمان که مست هستید از خیال دست یابیدن به دشمن،

آن زمان که پیش خود بیهوده پندارید

که گرفتستید دست ناتوان را

تا توانایی بهتر را پدید آرید،

آن زمان که تنگ می بندید

بر کمرهاتان کمربند،

در چه هنگامی بگویم من؟

یک نفر در آب دارد می کند بیهوده جان قربان!

آی آدمها که بر ساحل بساط دلگشا دارید!

نان به سفره، جامه تان بر تن؛

یک نفر در آب می خواند شما را.

موج سنگین را به دست خسته می کوبد

باز می دارد دهان با چشم از وحشت دریده

سایه هاتان را ز راه دور دیده

آب را بلعیده در گود کبود و هر زمان بی تابیش افزون

می کند زین آب ها بیرون

گاه سر، گه پا

آی آدمها!

او ز راه دور این کهنه جهان را باز می پاید،

می زند فریاد و امید کمک دارد

آی آدمها که روی ساحل آرام در کار تماشائید!

موج می کوبد به روی ساحل خاموش

پخش می گردد چنان مستی به جای افتاده. پس مدهوش.

می رود نعره زنان. وین بانگ باز از دور می آید:

-(( آی آدمها))...

در صدای باد بانگ او رهاتر

از میان آب های دور و نزدیک

باز در گوش این نداها:

-(( آی آدمها ))...

لطفا برای حمایت از ما شارژ خود را از طریق بنر زیر تهیه کنید
نويسنده: محمدرضا قربانی | تاريخ: یک شنبه 7 آبان 1391برچسب:آی آدمها- نیما یوشیج, | موضوع: <-CategoryName-> |

رازداری- مولانا

گور خانه ی راز تو چون دل شود              آن مرادت زودتر حاصل شود

گفت پیغمبر که هر که سر نهفت                 زود گردد با مراد خویش جفت

دانه چون اندر زمین پنهان شود                  سرّ او سر سبزی بستان شود

زرّ و نقره گر نبودندی نهان                       پرورش کی یافتندی زیر کان؟...

وعده ها باشد حقیقی دلپذیر                        وعده ها باشد مجازی تاسه گیر

وعده ی اهل کرم گنج روان                       وعده ی نااهل شد رنج روان

لطفا برای حمایت از ما شارژ خود را از طریق بنر زیر تهیه کنید
نويسنده: محمدرضا قربانی | تاريخ: شنبه 6 آبان 1391برچسب:رازداری- مولانا, | موضوع: <-CategoryName-> |

مناجات- تذکرة الاولیای عطار

 الهی، زهی خداوند پاک که بنده گناه کند و تو را شرم، کرم بُود.

الهی، تو دوست می داری که من تو را دوست دارم با آنکه بی نیازی از من. پس من چگونه دوست ندارم که تو مرا دوست داری با این همه احتیاج که به تو دارم.

الهی، من غریبم و ذکر تو غریب. و من با ذکر تو اِلف گرفته ام؛ زیرا که غریب با غریب اِلف گیرد.

الهی، شیرین ترین عطاها در دل من رجای تو خداوند است و خوش ترین سخن ها بر زبان این گنهکار، ثنای توست و دوست ترین وقت ها بر این بنده ی مسکین گنهکار، لقای توست.

الهی، مرا عمل بهشت نیست و طاقت دوزخ ندارم. اکنون کار با فضل تو افتاد.

الهی، اگر فردا گویند چه آورده ای؟ گویم: خداوندا، از زندان، موی بالیده و جامه ی شوخگن و عالمی اندوه و خجلت توان آورد. مرا بشوی و خلعت فرست و مپرس!

لطفا برای حمایت از ما شارژ خود را از طریق بنر زیر تهیه کنید
نويسنده: محمدرضا قربانی | تاريخ: شنبه 6 آبان 1391برچسب:مناجات- تذکرة الاولیای عطار, | موضوع: <-CategoryName-> |

الهی- خواجه عبدالله انصاری

 به نام آن خدای که نام او راحت روح است و پیغام او مفتاح فتوح است و سلام او در وقت صباح مومنان را صبوح است و ذکر او مرهم دل مجروح است و مهر او بلانشین را کشتی نوح است.

 

ای کریمی که بخشنده ی عطایی و ای حکیمی که پوشنده ی خطایی و ای صمدی که از ادراک خلق جدایی و ای احدی که در ذات و صفات بی همتایی و ای خالقی که راهنمایی و ای قادری که خدایی را سزایی جان ما را صفای خود ده و دل ما را هوای خود ده و چشم ما را ضیای خود ده و ما را آن ده که آن به و مگذار ما را به که و مه.

 

الهی، عبدالله عُمر بکاست اما عذر نخواست.

 

الهی، عذر ما بپذیر، بر عیب های ما مگیر.

 

الهی، ترسانم از بدی خود؛ بیامرز مرا به خوبی خود.

 

الهی، در دل های ما جز تخم محبت خود مکار و بر تن و جان های ما جز الطاف و مرحمت خود منگار و بر کشته های ما جز باران رحمت خود مبار.

لطفا برای حمایت از ما شارژ خود را از طریق بنر زیر تهیه کنید
نويسنده: محمدرضا قربانی | تاريخ: شنبه 6 آبان 1391برچسب:الهی- خواجه عبدالله انصاری, | موضوع: <-CategoryName-> |

دل می رود ز دستم- حافظ

 دل می رود ز دستم صاحبدلان، خدا را                    دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا

کشتی شکستگانیم، ای باد شرطه برخیز                     باشد که باز بینیم دیدار آشنا را

ده روزه مهر گردون افسانه است و افسون                 نیکی به جای یاران، فرصت شمار یارا

ای صاحب کرامت، شکرانه ی سلامت                     روزی تفقدی کن درویش بینوا را

آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است:                  با دوستان مروت، با دشمنان مدارا

هنگام تنگدستی در عیش و کوش و مستی                   کاین کیمیای هستی قارون کند گدارا

سر کش مشو که چون شمع از غیرتت بسوزد              دلبر که در کف او موم است سنگ خار را

آیینه ی سکندر جام می است بنگر                             تا بر تو عرضه دارد احوال ملک دارا

خوبان پارسی گو، بخشندگان عمرند                          ساقی بده بشارت رندان پارسا را

حافظ به خود نپوشد این خرقه ی می آلود                    ای شیخ پاکدامن، معذور دار مارا

لطفا برای حمایت از ما شارژ خود را از طریق بنر زیر تهیه کنید
نويسنده: محمدرضا قربانی | تاريخ: شنبه 6 آبان 1391برچسب:دل می رود ز دستم- حافظ, | موضوع: <-CategoryName-> |

خیام نیشابوری- آن قصر

آن قصر که جمشید در او جام گرفت        آهو بچه کرد و روبه آرام گرفت

بهرام که گور می گرفتی همه عمر           دیدی که چگونه گور بهرام گرفت

برخیز و مخور غم جهان گذران               بنشین و دمی به شادمانی گذران

در طبع جهان اگر وفایی بودی                 نوبت به تو خود نیامدی از دگران

آنان که میط فضل و آداب شدند                در جمع کمال شمع اصحاب شدند

ره زین شب تاریک نبردند برون              گفتند فسانه ای و در خواب شدند


لطفا برای حمایت از ما شارژ خود را از طریق بنر زیر تهیه کنید
نويسنده: محمدرضا قربانی | تاريخ: شنبه 6 آبان 1391برچسب:خیام نیشابوری- آن قصر, | موضوع: <-CategoryName-> |

حدیث جوانی - محمد حسن رهی معیری

اشکم ولی به پای عزیزان چکیده ام                   خارم ولی به سایه ی گل آرامیده ام

با یاد رنگ و بوی تو ای نوبهار عشق               هم چون بنفشه سر به گریبان کشیده ام

چون خاک در هوای تو از پا فتاده ام                  چون اشک در قفای تو با سر دویده ام

من جلوه ی شباب ندیدم به عمر خویش               از دیگران حدیث جوانی شنیده ام

از جام عافیت می نابی نخورده ام                      وز شاخ آرزو، گل عیشی نچیده ام

موی سپید را فلکم رایگان نداد                          این رشته را به نقد جوانی خریده ام

ای سر و پای بسته به آزادگی مناز                     آزاده من که از همه عالم بریده ام

گر می گریزم از نظر مردمان، رهی                 عیبم مکن که آهوی مردم ندیده ام

لطفا برای حمایت از ما شارژ خود را از طریق بنر زیر تهیه کنید
نويسنده: محمدرضا قربانی | تاريخ: جمعه 5 آبان 1391برچسب:, | موضوع: <-CategoryName-> |

داستان کباب غاز

 شب عید نوروز بود و موقع ترفیع رتبه. در اداره با هم‌قطارها قرار و مدار گذاشته بودیم كه هركس اول ترفیع رتبه یافت، به عنوان ولیمه یك مهمانی دسته‌جمعی كرده، كباب غاز صحیحی بدهد دوستان نوش جان نموده به عمر و عزتش دعا كنند.

زد و ترفیع رتبه به اسم من درآمد. فورن مساله‌ى مهمانی و قرار با رفقا را با عیالم كه به‌تازگی با هم عروسی كرده بودیم در میان گذاشتم. گفت تو شیرینی عروسی هم به دوستانت نداده‌ای و باید در این موقع درست جلوشان درآیی. ولی چیزی كه هست چون ظرف و كارد و چنگال برای دوازده نفر بیش‌تر نداریم یا باید باز یك دست دیگر خرید و یا باید عده‌ى مهمان بیش‌تر از یازده نفر نباشد كه با خودت بشود دوازده نفر.

گفتم خودت بهتر می‌دانی كه در این شب عیدی مالیه از چه قرار است و بودجه ابدن اجازه‌ی خریدن خرت و پرت تازه نمی‌دهد و دوستان هم از بیست و سه‌ چهار نفر كم‌تر نمی‌شوند. گفت: تنها همان رتبه‌های بالا را وعده بگیر و مابقی را نقدن خط بكش و بگذار سماق بمكند.

 گفتم ای‌بابا، خدا را خوش نمی‌آید. این بدبخت‌ها سال آزگار یك‌بار برایشان چنین پایی می‌افتد و شكم‌ها را مدتی است صابون زده‌اند كه كباب‌غاز بخورند و ساعت‌شماری می‌كنند. اگر از زیرش در بروم چشمم را در خواهند آورد و حالا كه خودمانیم، حق هم دارند. چطور است از منزل یكی از دوستان و آشنایان یك‌دست دیگر ظرف و لوازم عاریه بگیریم.

با اوقات تلخ گت این خیال را از سرت بیرون كن كه محال است در میهمانی اول بعد از عروسی بگذارم از كسی چیز عاریه وارد این خانه بشود؛ مگر نمی‌دانی كه شكوم ندارد و بچه‌ی اول می‌میرد؟

گفتم پس چاره‌ای نیست جز این‌كه دو روز مهمانی بدهیم. یك روز یك‌دسته بیایند و بخورند و فردای آن روز دسته‌ی دیگر. عیالم با این ترتیب موافقت كرد و بنا شد روز دوم عید نوروز دسته‌ی اول و روز سوم دسته‌ی دوم بیایند.

اینك روز دوم عید است و تدارك پذیرایی از هرجهت دیده شده است. علاوه بر غاز معهود، آش جو اعلا و كباب بره‌ی ممتاز و دو رنگ پلو و چندجور خورش با تمام مخلفات رو به راه شده است. در تختخواب گرم و نرم و تازه‌ای كه از جمله‌ی اسباب جهاز خانم است لم داده و به تفریح تمام مشغول خواندن حكایت‌های بی‌نظیر صادق هدایت بودم. درست كیفور شده بودم كه عیالم وارد شد و گفت جوان دیلاقی مصطفى‌نام آمده می‌گوید پسرعموی تنی تو است و برای عید مباركی شرفیاب شده است.

مصطفی پسرعموی دختردایی خاله‌ی مادرم می‌شد. جوانی به سن بیست و پنج یا بیست و شش. لات و لوت و آسمان جل و بی‌دست و پا و پخمه و گاگول و تا بخواهی بدریخت و بدقواره. هروقت می‌خواست حرفی بزند، رنگ می‌گذاشت و رنگ برمی‌داشت و مثل این‌كه دسته هاون برنجی در گلویش گیر كرده باشد دهنش باز می‌ماند و به خرخر می‌افتاد. الحمدالله سالی یك مرتبه بیش‌تر از زیارت جمالش مسرور و مشعوف نمی‌شدم.

به زنم گفتم تو را به خدا بگو فلانی هنوز از خواب بیدار نشده و شر این غول بی‌شاخ و دم را از سر ما بكن و بگذار برود لای دست بابای علیه‌الرحمه‌اش.

گفت به من دخلی ندارد! مال بد بیخ ریش صاحبش. ماشاء‌الله هفت قرآن به میان پسرعموی دسته‌دیزی خودت است. هرگلی هست به سر خودت بزن. من اساسن شرط كرده‌ام با قوم و خویش‌های ددری تو هیچ سر و كاری نداشته باشم؛ آن‌هم با چنین لندهور الدنگی.

دیدم چاره‌ای نیست و خدا را هم خوش نمی‌آید این بیچاره كه لابد از راه دور و دراز با شكم گرسنه و پای برهنه به امید چند ریال عیدی آمده ناامید كنم. پیش خودم گفتم چنین روز مباركی صله‌ى ارحام نكنی كی خواهی كرد؟ لذا صدایش كردم، سرش را خم كرده وارد شد. دیدم ماشاء‌الله چشم بد دور آقا واترقیده‌اند. قدش درازتر و پك و پوزش كریه‌تر شده است. گردنش مثل گردن همان غاز مادرمرده‌ای كه در همان ساعت در دیگ مشغول كباب شدن بود. از توصیف لباسش بهتر است بگذرم، ولی همین‌قدر می‌دانم كه سر زانوهای شلوارش كه از بس شسته شده بودند به‌قدر یك وجب خورد رفته بود چنان باد كرده بود كه راستی‌راستی تصور كردم دو رأس هندوانه از جایی كش رفته و در آن‌جا مخفی كرده است.

مشغول تماشا و ورانداز این مخلوق كمیاب و شیء عجیب بودم كه عیالم هراسان وارد شده گفت خاك به سرم مرد حسابی، اگر ما امروز این غاز را برای مهمان‌های امروز بیاوریم، برای مهمان‌های فردا از كجا غاز خواهی آورد؟ تو كه یك غاز بیش‌تر نیاورده‌ای و به همه‌ی دوستانت هم وعده‌ی كباب غاز داده‌ای!

دیدم حرف حسابی است و بدغفلتی شده. گفتم آیا نمی‌شود نصف غاز را امروز و نصف دیگرش را فردا سر میز آورد؟

گفت مگر می‌خواهی آبروی خودت را بریزی؟ هرگز دیده نشده كه نصف غاز سر سفره بیاورند. تمام حسن كباب غاز به این است كه دست‌نخورده و سر به مهر روی میز بیاید.

حقا كه حرف منطقی بود و هیچ برو برگرد نداشت. پس از مدتی اندیشه و استشاره، چاره‌ی منحصر به فرد را در این دیدم كه هرطور شده تا زود است یك غاز دیگر دست و پا كنیم. به خود گفتم این مصطفی گرچه زیاد كودن و بی‌نهایت چلمن است، ولی پیدا كردن یك غاز در شهر بزرگی مثل تهران، كشف آمریكا و شكستن گردن رستم كه نیست؛ لابد این‌قدرها از دستش ساخته است. به او خطاب كرده گفتم: مصطفی جان لابد ملتفت شده‌ای مطلب از چه قرار است. سر نازنینت را بنازم. می‌خواهم نشان بدهی كه چند مرده حلاجی و از زیر سنگ هم شده امروز یك عدد غاز خوب و تازه به هر قیمتی شده برای ما پیدا كنی.

مصطفی به عادت معهود، ابتدا مبلغی سرخ و سیاه شد و بالاخره صدایش بریده‌بریده مثل صدای قلیانی كه آبش را كم و زیاد كنند از نی‌پیچ حلقوم بیرون آمد و معلوم شد می‌فرمایند در این روز عید، قید غاز را باید به كلی زد و از این خیال باید منصرف شد، چون كه در تمام شهر یك دكان باز نیست.

با حال استیصال پرسیدم پس چه خاكی به سرم بریزم؟ با همان صدا، آب دهن را فرو برده گفت والله چه عرض كنم! مختارید؛ ولی خوب بود میهمانی را پس می‌خواندید. گفتم خدا عقلت بدهد یك‌ساعت دیگر مهمان‌ها وارد می‌شوند؛ چه‌طور پس بخوانم؟ گفت خودتان را بزنید به ناخوشی و بگویید طبیب قدغن كرده، از تختخواب پایین نیایید. گفتم همین امروز صبح به چند نفرشان تلفن كرده‌ام چطور بگویم ناخوشم؟ گفت بگویید غاز خریده بودم سگ برده. گفتم تو رفقای مرا نمی‌شناسی، بچه قنداقی كه نیستند بگویم ممه را لولو برد و آن‌ها هم مثل بچه‌ی آدم باور كنند. خواهند گفت جانت بالا بیاید می‌خواستی یك غاز دیگر بخری و اصلن پاپی می‌شوند كه سگ را بیاور تا حسابش را دستش بدهیم. گفت بسپارید اصلن بگویند آقا منزل تشریف ندارند و به زیارت حضرت معصومه رفته‌اند.

دیدم زیاد پرت‌و‌بلا می‌گوید؛ گفتم مصطفی می‌دانی چیست؟ عیدی تو را حاضر كرده‌ام. این اسكناس را می‌گیری و زود می‌روی كه می‌خواهم هر چه زودتر از قول من و خانم به زن‌عمو جانم سلام برسانی و بگویی ان‌شاء‌الله این سال نو به شما مبارك باشد و هزارسال به این سال‌ها برسید.

ولی معلوم بود كه فكر و خیال مصطفی جای دیگر است. بدون آن‌كه اصلن به حرف‌های من گوش داده باشد، دنباله‌ی افكار خود را گرفته، گفت اگر ممكن باشد شیوه‌ای سوار كرد كه امروز مهمان‌ها دست به غاز نزنند، می‌شود همین غاز را فردا از نو گرم كرده دوباره سر سفره آورد.

این حرف كه در بادی امر زیاد بی‌پا و بی‌معنی به‌نظر می‌آمد، كم‌كم وقتی درست آن را در زوایا و خفایای خاطر و مخیله نشخوار كردم، معلوم شد آن‌قدرها هم نامعقول نیست و نباید زیاد سرسری گرفت. هرچه بیش‌تر در این باب دقیق شدم یك نوع امیدواری در خود حس نمودم و ستاره‌ی ضعیفی در شبستان تیره و تار درونم درخشیدن گرفت. رفته‌رفته سر دماغ آمدم و خندان و شادمان رو به مصطفی نموده گفتم اولین بار است كه از تو یك كلمه حرف حسابی می‌شنوم ولی به‌نظرم این گره فقط به دست خودت گشوده خواهد شد. باید خودت مهارت به خرج بدهی كه احدی از مهمانان درصدد دست‌زدن به این غاز برنیاید.

مصطفی هم جانی گرفت و گرچه هنوز درست دستگیرش نشده بود كه مقصود من چیست و مهارش را به كدام جانب می‌خواهم بكشم، آثار شادی در وجناتش نمودار گردید. بر تعارف و خوش‌زبانی افزوده گفتم چرا نمی‌آیی بنشینی؟ نزدیك‌تر بیا. روی این صندلی مخملی پهلوی خودم بنشین. بگو ببینم حال و احوالت چه‌طور است؟ چه‌كار می‌كنی؟ می‌خواهی برایت شغل و زن مناسبی پیدا كنم؟ چرا گز نمی‌خوری؟ از این باقلا نوش‌جان كن كه سوقات یزد است...

 مصطفی قد دراز و كج‌و‌معوش را روی صندلی مخمل جا داد و خواست جویده‌جویده از این بروز محبت و دل‌بستگی غیرمترقبه‌ی هرگز ندیده و نشنیده سپاس‌گزاری كند، ولی مهلتش نداده گفتم استغفرالله، این حرف‌ها چیست؟ تو برادر كوچك من هستی. اصلن امروز هم نمی‌گذارم از این‌جا بروی. باید میهمان عزیز خودم باشی. یك‌سال تمام است این‌طرف‌ها نیامده بودی. ما را یك‌سره فراموش كرده‌ای و انگار نه انگار كه در این شهر پسرعموئی هم داری. معلوم می‌شود از مرگ ما بیزاری. الا و لله كه امروز باید ناهار را با ما صرف كنی. همین الان هم به خانم می‌سپارم یك‌دست از لباس‌های شیك خودم هم بدهد بپوشی و نونوار كه شدی باید سر میز پهلوی خودم بنشینی. چیزی كه هست ملتفت باش وقتی بعد از مقدمات آش‌جو و كباب‌بره و برنج و خورش، غاز را روی میز آوردند، می‌گویی ای‌بابا دستم به دامنتان، دیگر شكم ما جا ندارد. این‌قدر خورده‌ایم كه نزدیك است بتركیم. كاه از خودمان نیست، كاهدان كه از خودمان است. واقعن حیف است این غاز به این خوبی را سگ‌خور كنیم. از طرف خود و این آقایان استدعای عاجزانه دارم بفرمایید همین‌طور این دوری را برگردانند به اندرون و اگر خیلی اصرار دارید، ممكن است باز یكی از ایام همین بهار، خدمت رسیده از نو دلی از عزا درآوریم. ولی خدا شاهد است اگر امروز بیش‌تر از این به ما بخورانید همین‌جا بستری شده وبال جانت می‌گردیم. مگر آن‌كه مرگ ما را خواسته باشید. ..آن‌وقت من هرچه اصرار و تعارف می‌كنم تو بیش‌تر امتناع می‌ورزی و به هر شیوه‌ای هست مهمانان دیگر را هم با خودت همراه می‌كنی.

مصطفی كه با دهان باز و گردن دراز حرف‌های مرا گوش می‌‌داد، پوزخند نمكینی زد و گفت: "خوب دستگیرم شد. خاطر جمع باشید كه از عهده برخواهم آمد."

چندین‌بار درسش را تكرار كردم تا از بر شد.بعد برای تبدیل لباس و آراستن سر و وضع به اتاق دیگرش فرستادم.

دو ساعت بعد مهمان‌ها بدون تخلف، تمام و كمال دور میز حلقه زده در صرف‌كردن صیغه‌ی "بلعت" اهتمام تامی داشتند كه ناگهان مصطفی با لباس تازه و جوراب و كراوات ابریشمی ممتاز و پوتین جیر براق خرامان چون طاووس مست وارد شد. خیلی تعجب كردم كه با آن قد دراز چه حقه‌ای به‌كار برده كه لباس من این‌طور قالب بدنش درآمده است. گویی جامه‌ای بود كه درزی ازل به قامت زیبای جناب ایشان دوخته است.

آقای مصطفی‌خان با كمال متانت و دل‌ربایی، تعارفات معمولی را برگزار كرده و با وقار و خونسردی هرچه تمام‌تر، به جای خود، زیر دست خودم به سر میز قرار گرفت. او را به عنوان یكی از جوان‌های فاضل و لایق پایتخت به رفقا معرفی كردم و چون دیدم به خوبی از عهده‌ی وظایف مقرره‌ی خود برمی‌آید، قلبن مسرور شدم و در باب آن مساله‌ی معهود خاطرم داشت به‌كلی آسوده می‌شد.

به‌قصد ابراز رضامندی، خود گیلاسی از عرق پر كرده و تعارف كنان گفتم: آقای مصطفی‌خان از این عرق اصفهان كه الكلش كم است یك گیلاس نوش‌جان بفرمایید.

لب‌ها را غنچه كرده گفت: اگرچه عادت به كنیاك فرانسوی ستاره‌نشان دارم، ولی حالا كه اصرار می‌فرمایید اطاعت می‌كنم. این‌را گفته و گیلاس عرق را با یك حركت مچ‌دست ریخت در چاله‌ی گلو و دوباره گیلاس را به طرف من دراز كرده گفت: عرقش بدطعم نیست. مزه‌ی ودكای مخصوص لنینگراد را دارد كه اخیرن شارژ دافر روس چند بطری برای من تعارف فرستاده بود. جای دوستان خالی، خیلی تعریف دارد ولی این عرق اصفهان هم پای كمی از آن ندارد. ایرانی وقتی تشویق دید فرنگی را تو جیبش می‌گذارد. یك گیلاس دیگر لطفن پر كنید ببینم.

چه دردسر بدهم؟ طولی نكشید كه دو ثلث شیشه‌ی عرق به‌انضمام مقدار عمده‌ای از مشروبات دیگر در خمره‌ی شكم این جوان فاضل و لایق سرازیر شد. محتاج به تذكار نیست كه ایشان در خوراك هم سرسوزنی قصور را جایز نمی‌شمردند. از همه‌ی این‌ها گذشته، از اثر شراب و كباب چنان قلب ماهیتش شده بود كه باور كردنی نیست؛ حالا دیگر چانه‌اش هم گرم شده و در خوش‌زبانی و حرافی و شوخی و بذله و لطیفه نوك جمع را چیده و متكلم وحده و مجلس‌آرای بلامعارض شده است. كلید مشكل‌گشای عرق، قفل تپق را هم از كلامش برداشته و زبانش چون ذوالفقار از نیام برآمده و شق‌القمر می‌كند.

این آدم بی‌چشم و رو كه از امام‌زاده داود و حضرت عبدالعظیم قدم آن‌طرف‌تر نگذاشته بود، از سرگذشت‌های خود در شیكاگو و منچستر و پاریس و شهرهای دیگر از اروپا و آمریكا چیزها حكایت می كرد كه چیزی نمانده بود خود من هم بر منكرش لعنت بفرستم. همه گوش شده بودند و ایشان زبان. عجب در این است كه فرورفتن لقمه‌های پی‌در‌پی ابدن جلو صدایش را نمی‌گرفت. گویی حنجره‌اش دو تنبوشه داشت؛ یكی برای بلعیدن لقمه و دیگری برای بیرون دادن حرف‌های قلنبه.

به مناسبت صحبت از سیزده عید بنا كرد به خواندن قصیده‌ای كه می‌گفت همین دیروز ساخته. فریاد و فغان مرحبا و آفرین به آسمان بلند شد. دو نفر از آقایان كه خیلی ادعای فضل و كمالشان می‌شد مقداری از ابیات را دو بار و سه بار مكرر ساختند. یكی از حضار كه كباده‌ی شعر و ادب می‌كشید چنان محظوظ گردیده بود كه جلو رفته جبهه‌ی شاعر را بوسیده و گفت "ایوالله؛ حقیقتن استادی" و از تخلص او پرسید. مصطفی به رسم تحقیر، چین به صورت انداخته گفت من تخلص را از زوائد و از جمله‌ی رسوم و عاداتی می‌دانم كه باید متروك گردد، ولی به اصرار مرحوم ادیب پیشاوری كه خیلی به من لطف داشتند و در اواخر عمر با بنده مألوف بودند و كاسه و كوزه یكی شده بودیم، كلمه‌ی "استاد" را بر حسب پیشنهاد ایشان اختیار كردم. اما خوش ندارم زیاد استعمال كنم.

همه‌ی حضار یك‌صدا تصدیق كردند كه تخلصی بس به‌جاست و واقعن سزاوار حضرت ایشان است. در آن اثنا صدای زنگ تلفن از سرسرای عمارت بلند شد. آقای استاد رو به نوكر نموده فرمودند: "هم‌قطار احتمال می‌دهم وزیرداخله باشد و مرا بخواهد. بگویید فلانی حالا سر میز است و بعد خودش تلفن خواهد كرد." ولی معلوم شد نمره غلطی بوده است.

اگر چشمم احیانن تو چشمش می‌افتاد، با همان زبان بی‌زبانی نگاه، حقش را كف دستش می‌گذاشتم. ولی شستش خبردار شده بود و چشمش مثل مرغ سربریده مدام در روی میز از این بشقاب به آن بشقاب می‌دوید و به كائنات اعتنا نداشتحالا آش‌جو و كباب‌بره و پلو و چلو و مخلفات دیگر صرف شده است و پیش‌درآمد كنسرت آروق شروع گردیده و موقع مناسبی است كه كباب غاز را بیاورند.

مثل این‌كه چشم‌به‌راه كله‌ی اشپختر باشم دلم می‌تپد و برای حفظ و حصانت غاز، در دل، فالله خیر حافظن می‌گویم. خادم را دیدم قاب بر روی دست وارد شد و یك‌رأس غاز فربه و برشته كه هنوز روغن در اطرافش وز می‌زند در وسط میز گذاشت و ناپدید شد.

شش‌دانگ حواسم پیش مصطفی است كه نكند بوی غاز چنان مستش كند كه دامنش از دست برود. ولی خیر، الحمدالله هنوز عقلش به جا و سرش تو حساب است. به محض این‌كه چشمش به غاز افتاد رو به مهمان‌ها نموده گفت: آقایان تصدیق بفرمایید كه میزبان عزیز ما این یك دم را دیگر خوش نخواند. ایا حالا هم وقت آوردن غاز است؟ من كه شخصن تا خرخره خورده‌ام و اگر سرم را از تنم جدا كنید یك لقمه هم دیگر نمی‌توانم بخورم، ولو مائده‌ی آسمانی باشد. ما كه خیال نداریم از این‌جا یك‌راست به مریض‌خانه‌ی دولتی برویم. معده‌ی انسان كه گاوخونی زنده‌رود نیست كه هرچه تویش بریزی پر نشود. آن‌گاه نوكر را صدا زده گفت: "بیا هم‌قطار، آقایان خواهش دارند این غاز را برداری و بی‌برو برگرد یك‌سر ببری به اندرون."

مهمان‌ها سخت در محظور گیر كرده و تكلیف خود را نمی‌دانند. از یك‌طرف بوی كباب تازه به دماغشان رسیده است و ابدن بی میل نیستند ولو به عنوان مقایسه باشد، لقمه‌ای از آن چشیده، طعم و مزه‌ی غاز را با بره بسنجند. ولی در مقابل تظاهرات شخص شخیصی چون آقای استاد دودل مانده بودند و گرچه چشم‌هایشان به غاز دوخته شده بود، خواهی نخواهی جز تصدیق حرف‌های مصطفی و بله و البته گفتن چاره‌ای نداشتند. دیدم توطئه‌ی ما دارد می‌ماسد. دلم می خواست می‌توانستم صدآفرین به مصطفی گفته لب و لوچه‌ی شتری‌اش را به باد بوسه بگیرم. فكر كردم از آن تاریخ به بعد زیربغلش را بگیرم و برایش كار مناسبی دست و پا كنم، ولی محض حفظ ظاهر و خالی نبودن عریضه، كارد پهن و درازی شبیه به ساطور قصابی به دست گرفته بودم و مانند حضرت ابراهیم كه بخواهد اسماعیل را قربانی كند، مدام به غاز علیه‌السلام حمله آورده و چنان وانمود می‌كردم كه می‌خواهم این حیوان بی یار و یاور را از هم بدرم و ضمنن یك دوجین اصرار بود كه به شكم آقای استاد می‌بستم كه محض خاطر من هم شده فقط یك لقمه میل بفرمایید كه لااقل زحمت آشپز از میان نرود و دماغش نسوزد.

خوشبختانه كه قصاب زبان غاز را با كله‌اش بریده بود، والا چه چیزها كه با آن زبان به من بی حیای دو رو نمی‌گفت! خلاصه آن‌كه از من همه اصرار بود و از مصطفی انكار و عاقبت كار به آن‌جایی كشید كه مهمان‌ها هم با او هم‌صدا شدند و دسته‌جمعی خواستار بردن غاز و هوادار تمامیت و عدم تجاوز به آن گردیدند.

كار داشت به دل‌خواه انجام می‌یافت كه ناگهان از دهنم در رفت كه اخر آقایان؛ حیف نیست كه از چنین غازی گذشت كه شكمش را از آلوی برغان پركرده‌اند و منحصرن با كره‌ی فرنگی سرخ شده است؟ هنوز این كلام از دهن خرد شده‌ی ما بیرون نجسته بود كه مصطفی مثل اینكه غفلتن فنرش در رفته باشد، بی‌اختیار دست دراز كرد و یك كتف غاز را كنده به نیش كشید و گفت: "حالا كه می‌فرمایید با آلوی برغان پر شده و با كره‌ی فرنگی سرخش كرده‌اند، روا نیست بیش از این روی میزبان محترم را زمین انداخت و محض خاطر ایشان هم شده یك لقمه‌ی مختصر می‌چشیم." دیگران كه منتظر چنین حرفی بودند، فرصت نداده مانند قحطی‌زدگان به جان غاز افتادند و در یك چشم به هم زدن، گوشت و استخوان غاز مادرمرده مانند گوشت و استخوان شتر قربانی در كمركش دروازه‌ی حلقوم و كتل و گردنه‌ی یك دوجین شكم و روده، مراحل مضغ و بلع و هضم و تحلیل را پیمود؛ یعنی به زبان خودمانی رندان چنان كلكش را كندند كه گویی هرگز غازی سر از بیضه به در نیاورده، قدم به عالم وجود ننهاده بودمی‌گویند انسان حیوانی است گوشت‌خوار، ولی این مخلوقات عجیب‌ گویا استخوان‌خوار خلق شده بودند. واقعن مثل این بود كه هركدام یك معده‌ی یدكی هم همراه آورده باشند. هیچ باوركردنی نبود كه سر همین میز، آقایان دو ساعت تمام كارد و چنگال به‌دست، با یك خروار گوشت و پوست و بقولات و حبوبات، در كشمكش و تلاش بوده‌اند و ته بشقاب‌ها را هم لیسیده‌اند. هر دوازده‌تن، تمام و كمال و راست و حسابی از سر نو مشغول خوردن شدند و به چشم خود دیدم كه غاز گلگونم، لخت‌‌لخت و "قطعة بعد اخرى" طعمه‌ی این جماعت كركس صفت شده و "كان لم یكن شیئن مذكورا" در گورستان شكم آقایان ناپدید گردید.

مرا میگویی، از تماشای این منظره‌ی هولناك آب به دهانم خشك شده و به جز تحویل‌دادن خنده‌های زوركی و خوشامدگویی‌های ساختگی كاری از دستم ساخته نبوداما دو كلمه از آقای استاد بشنوید كه تازه كیفشان گل كرده بود، در حالی كه دستمال ابریشمی مرا از جیب شلواری كه تعلق به دعاگو داشت درآورده به ناز و كرشمه، لب و دهان نازنین خود را پاك می‌كردند باز فیلشان به یاد هندوستان افتاده از نو بنای سخنوری را گذاشته، از شكار گرازی كه در جنگل‌های سوییس در مصاحبت جمعی از مشاهیر و اشراف آن‌جا كرده بودند و از معاشقه‌ی خود با یكی از دخترهای بسیار زیبا و با كمال آن سرزمین، چیزهایی حكایت كردند كه چه عرض كنم. حضار هم تمام را مانند وحی منزل تصدیق كردند و مدام به‌به تحویل می‌دادند.

در همان بحبوحه‌ی بخوربخور كه منظره‌ی فنا و زوال غاز خدابیامرز مرا به یاد بی‌ثباتی فك بوقلمون و شقاوت مردم دون و مكر و فریب جهان پتیاره و وقاحت این مصطفای بدقواره انداخته بود، باز صدای تلفن بلند شد. بیرون جستم و فورن برگشته رو به آقای شكارچی معشوقه‌كش نموده گفتم: آقای مصطفی‌خان وزیر داخله شخصن پای تلفن است و اصرار دارد با خود شما صحبت بدارد. یارو حساب كار خود را كرده بدون آن‌كه سرسوزنی خود را از تك و تا بیندازد، دل به دریا زده و به دنبال من از اتاق بیرون آمد.

به مجرد این‌كه از اتاق بیرون آمدیم، در را بستم و صدای كشیده‌ی آب‌نكشیده‌ای به قول متجددین طنین‌انداز گردید و پنج انگشت دعاگو به معیت مچ و كف و مایتعلق بر روی صورت گل‌ انداخته‌ی آقای استادی نقش بست. گفتم: "خانه‌خراب؛ تا حلقوم بلعیده بودی باز تا چشمت به غاز افتاد دین و ایمان را باختی و به منی كه چون تو ازبكی را صندوق‌چه‌ی سر خود قرار داده بودم، خیانت ورزیدی و نارو زدی؟ د بگیر كه این ناز شستت باشد" و باز كشیده‌ی دیگری نثارش كردم.

با همان صدای بریده‌بریده و زبان گرفته و ادا و اطوارهای معمولی خودش كه در تمام مدت ناهار اثری از آن هویدا نبود، نفس‌زنان و هق‌هق كنان گفت: "پسرعمو جان، من چه گناهی دارم؟ مگر یادتان رفته كه وقتی با هم قرار و مدار گذاشتیم شما فقط صحبت از غاز كردید؛ كی گفته بودید كه توی روغن فرنگی سرخ شده و توی شكمش آلوی برغان گذاشته‌اند؟ تصدیق بفرمایید كه اگر تقصیری هست با شماست نه با من."

به‌قدری عصبانی شده بودم كه چشمم جایی را نمی‌دید. از این بهانه‌تراشی‌هایش داشتم شاخ درمی‌آوردم. بی‌اختیار در خانه را باز كرده و این جوان نمك‌ نشناس را مانند موشی كه از خمره‌ی روغن بیرون كشیده باشند، بیرون انداختم و قدری برای به جا آمدن احوال و تسكین غلیان درونی در دور حیاط قدم زده، آن‌گاه با صورتی كه گویی قشری از خنده‌ی تصنعی روی آن كشیده باشند، وارد اتاق مهمان‌ها شدم.

دیدم چپ و راست مهمان‌ها دراز كشیده‌اند و مشغول تخته‌زدن هستند و شش دانگ فكر و حواسشان در خط شش و بش و بستن خانه‌ی افشار است. گفتم آقای مصطفی‌خان خیلی معذرت خواستند كه مجبور شدند بدون خداحافظی با آقایان بروند. وزیرداخله اتومبیل شخصی خود را فرستاده بودند كه فورن آن جا بروند و دیگر نخواستند مزاحم اقایان بشوند.

همه‌ی اهل مجلس تأسف خوردند و از خوش‌مشربی و خوش‌محضری و فضل و كمال او چیزها گفتند و برای دعوت ایشان به مجالس خود، نمره‌ی تلفن و نشانی منزل او را از من خواستند و من هم از شما چه پنهان با كمال بی‌چشم و رویی بدون آن‌كه خم به ابرو بیاورم همه را غلط دادم.

فردای آن روز به خاطرم آمد كه دیروز یك‌دست از بهترین لباس‌های نو دوز خود را با كلیه‌ی متفرعات به انضمام مایحتوی یعنی آقای استادی مصطفی‌خان به دست چلاق‌شده‌ی خودماز خانه بیرون انداخته‌ام. ولی چون كه تیری كه از شست رفته باز نمی‌گردد، یك‌بار دیگر به كلام بلندپایه‌ی "از ماست كه بر ماست" ایمان آوردم و پشت دستم را داغ كردم كه تا من باشم دیگر پیرامون ترفیع‌رتبه نگردم.

 

شاهکار سید محمد علی جمالزاده

لطفا برای حمایت از ما شارژ خود را از طریق بنر زیر تهیه کنید
نويسنده: محمدرضا قربانی | تاريخ: جمعه 5 آبان 1391برچسب:, | موضوع: <-CategoryName-> |

تنهاترین سردار (امام حسن)

 در نیمه ی ماه رمضان، سال سوم هجرت، در خانه ی محقر و گلی حضرت امیر، پسری چشم به دنیا گشود، که پیامبر نامش را حسن گذاشت. امام حسن در دامن پدرش علی (ع) و مادرش حضرت فاطمه زهرا (ع) بزرگ شد و از مکتب جد و پدرش درس ها آموخت.

 

وی در نظر رسول خدا، بسیار ارزش داشت بطوری که روزی رسول خدا بر منبر بود و برای مردم صحبت می کرد صدای گریه امام حسن را شنید، از منبر به زیر آمد و رفت و او را ساکت کرد و برگشت، وقتی مردم از حضرت رسول علت این کار را پرسیدند فرمود: "هر وقت صدای گریه اش را می شنوم بی تاب می شوم".

 

پس از آنکه رسول خدا نمازش را با مردم می خواند و تمام می کرد امام حسن را به دامن خود می نهاد و می فرمود: "هرکه مرا دوست می دارد باید این فرزند را هم دوست داشته باشد". گاهی این فرزند را به دوش می گرفت، و می فرمود: "امید می رود که خداوند، امت را به وسیله ی او پاک گرداند".

 

و یا اینکه می فرمود:" آنکه حسن و حسین را دوست بدارد مرا دوست داشته و آنکه با این دو، کینه ورزد و دشمنی بدارد با من دشمنی کرده است، حسن و حسین دو سرور جوانان بهشتند". و باز می فرمود: "حسن و حسین دو گوشواره ی عرش خدایند که بهشت خداوند، بخاطر آنها به خود می بالد و افتخار می کند". روزی حضرت سوار بر اسب، از کوچه ای عبور می کرد، بین راه به مردی که از دوستان "معاویه" بود برخورد کرد. آن مرد وقتی دانست امام حسن است شروع به ناسزایی کرد حضرت ایستاد و گوش داد سپس رو به او کرد و فرمود: " فکر می کنم تو غریبی و اهل اینجا نیستی، از طرف دشمنان تحریک شده ای و حرف های دروغ آنان تو را نسبت به ما بد کرده است. اگر حاجتی داری حاجتت را بر آورم، اگر گرسنه ای دستور دهم سیرت کنند و اگر لباس احتیاج داری، دستور دهم تو را بپوشانند و اگر جایی نداری، تو را به خانه ی خود برم و از تو پذیرایی کنم " وقتی این مرد بی ادب، این حرفها را از امام شنید خیلی شرمنده و پشیمان شد و از کاری که کرده بود آنقدر ناراحت شد که گریه کرد و عذر خواست و گفت: حرف های دشمنان شما، در من اثر کرده بود و پیش از این، تو و پدرت در نزد من دشمن ترین مردم بودید.

 

در شب بیست و یکم ماه رمضان سال چهلم هجرت پدرش علی بن ابی طالب دیده از جهان فرو بست. امام در آن وقت 27 سال داشت با مردم به مسجد آمد و به منبر رفت و فرمود: "دیشب یگانه مردی از میان شما رفت که همه در میان گذشتگان و هم آیندگان در دانش و تقوی و رفتار، یکتا و نمونه بود. به همراه پیامبر جنگها کرد و در نگهبانی از اسلام سخت کوشید، مردی که خار چشم دشمنان و میوه ی دل دوستان بود، از زر و سیم دنیا چیزی برای خود نیندوخت جز هفتصد درهم که می خواست با آن خدمتکاری برای خانواده اش فراهم نمایید."

 

بدین هنگام امام سخت گریست و مردم هم گریستند... سپس امام، از خود سخن گفت تا مردم بدانند که امامت و رهبری امت به او واگذار شده و مردم به بیراهه نروند و گمراه نگردند. "من پسر علی و فاطمه هستم، من شعله ای از چراغ نبوتم، خانواده هایی که خداوند ناپاکی و آلودگی را از ایشان دور ساخته است." آنگاه "عبداله بن عباس" برخاست و گفت: ای مردم این فرزند پیامبر و امام شما است بدانید که او جانشین بر حق علی است و با او بیعت کنید. مردم گروه گروه به سمت امام حسن آمدند و با وی بیعت کردند حضرت با گروه بیعت کنندگان شرط کرد با هر که جنگیدم بجنگید و هرگاه مصلحت دیدم صلح کنم، شما هم بپذیرید. همگی پذیرفتند و با رضایت به امامتش گردن نهادند.

 

معاویه در شام برای خود بساط حکومت پهن کرده و سالها در برابر علی(ع) حیله ها و مکرها بکار برده بود، دوستان علی را کشته و فرقه گمراه "خوارج" را بوجود آورده بود اکنون می شنود که مردم پس از شهادت حضرت علی با امام حسن بیعت کرده و وی را به خلافت و جانشینی رسول الله برگزیده اند.این کار برای معاویه سخت گران آمد و جاسوسانی را به بصره و کوفه فرستاد تا وی را از آنچه می گذرد آگاه سازد آنگاه با مکر و حیله برای امام حسن مجتبی نقشه طرح ریزی کنند و اگر مصلحت بدانند دست به خرابکاری و آشوب بزنند.

 

امام فرمان داد، جاسوسان را دستگیر و اعدام کنند، سپس نامه ای به معاویه نوشت: ای معاویه جاسوس می فرستی و دست به خرابکاری می زنی؟ گمان دارم که تصمیم جنگ داری، اگر چنین است من نیز مهیا و آماده هستم و جنگ نزدیک است، منتظر جنگ باش ان شاءالله. ... معاویه از تو در شگفتم که داوطلب کاری هستی که سزاوار آن نیستی نه در دین برتری داری و نه اثر خوبی از خویش به یادگار گذاشته ای... مسلمانان با من بیعت کرده اند اگر تو نیز چون دیگر مسلمانان این کار را بپذیری به مصلحت اسلام است. ای معاویه: باطل را دنبال مکن و تو نیز مانند دیگران با من بیعت کن و خون مسلمانان را محترم شمار، اگر نصیحت مرا نپذیری و بخواهی دست به آشوب بزنی و خون مردم را بریزی من همراه مسلمانان به سوی تو خواهم شتافت و تو را به محاکمه خواهم کشاند. معاویه در پاسخ امام نوشت:

  

" همانگونه که ابوبکر بخاطر تجربه و مهارت بیشتر، خلافت را از علی گرفت من نیز از تو سزاوارترم و سابقه ی بیشتری دارم و بهتر است که تو پیرو من باشی تا خلافت پس از من، از آن تو باشد و هرچه درآمد عراق است به تو می دهم." معاویه نه فقط از بیعت با امام حسن سرپیچی کرد بلکه جاسوسانی را به کوفه فرستاد که امام را بکشند و حضرت ناچار شد زیر لباس زره بپوشد و به نماز بایستد و یکبار وقتی یکی از مزدوران معاویه بطرف حضرت تیر پرتاب کرد بخاطر زره، تیر کارگشا نیفتاد و امام سالم ماند.

 

دیری نپایید که معاویه به بهانه ی ایجاد وحدت اسلامی، لشکری فراوان فراهم کرد و برای جنگ با امام به عراق بسیج نمود. وقتی خبر حرکت لشکریان معاویه به گوش امام رسید حضرت مردم را بسوی مسجد دعوت کرد، خود بر منبر رفت و بعد از سلام و درود بر خداوند و پیامبرش، رو به مردم کرد و فرمود: معاویه با لشکر خود، به سوی عراق حمله کرده است بر شما است که خود را آماده ی جنگ کنید و از شرف و دینتان دفاع نمایید. ولی این مردم زبون و راحت طلب به امام پاسخی ندادند، "عدی بن حاتم" از میان مردم برخاست و با افسردگی خطاب به حاضرین کرد و گفت: " شما چگونه مردمی هستید، این سکوت مرگبار چیست؟ چرا به امام و فرزند پیامبرتان پاسخ نمی دهید؟ مگه شما از ننگ و ذلت نمی ترسید؟ از خشم و عذاب خدا بترسید و فرمان امامتان را بپذیرید، برخیزید و مردانه اسلحه خود را در دست بفشارید و از شرف و نامس و دین خود، دفاع کنید تا خدا و امام را از خود راضی کنید."

  

این سخنان، گروهی را، آگاه کرد بطوریکه آمادگی خود را برای جنگ اعلام کردند. عدی بن حاتم به امام گفت: ما حاضریم، و منتظر فرمان شما هستیم. حضرت فرمود: من به اردوگاه "نخیله" می روم و هرکه مایل است به آنجا برود گر چه می دانم به وعده های خود عمل نخواهید کرد و معاویه شما را فریب خواهد داد.

 

وقتی حضرت به اردوگاه رسید بیشتر آنها که شعار جنگ، جنگ، می دادند در آنجا حضور نداشتند و از پیمان خویش با امام سرپیچی کرده بودند زیرا شرکت کنندگان عبارت بودند از: 1- خوارج که بخاطر جنگ با معاویه آمده بودند نه بخاطر اطاعت از فرمان امام. 2- دنیا پرستان که به دنبال غنائم جنگی بودند. 3- آنانیکه بخاطر پیروی و همراهی از روسای قبایل خود، شرکت کرده بودند نه بخاطر انگیزه ی دینی و مذهبی.

 

از این رو، امام سخن گفت و فرمود: " مرا مانند پدرم فریب دادید آنکس که پیش از من، امام شما بود. نمی دانم آیا با امام جنگ خواهید کرد یا با کسی که هرگز ایمان به خدا و رسولش ندارد؟ سپس مردی را  به نام "حکم" به فرماندهی انتخاب نمود و چهار هزار نفر را در اختیارش گذاشت که به شهر "انبار" برود و در آنجا توقف کند و جلوی لشکریان معاویه را بگیرد تا فرمان بعدی به او برسد ولی معاویه با پول و وعده های دروغین، او را فریب داد و وی با دویست نفر از یاران خویش، به لشکریان معاویه پیوست.

 

امام مرد دیگری را از قبیله "بنی مراد" به جانشینی وی برگزید و فرمود هرچند که به شما هم اعتمادی نیست ولی یک آزمایش است شما بروید. وقتی معاویه از آمدن او آگاه شد نمایندگانی با پنج هزار درهم نزدش فرستاد و به او وعده ی حکومت داد. او فریب وعده های معاویه را خورد و به معاویه پیوست. وقتی خبر پیوستن سرداران به معاویه، به گوش امام رسید، سخت متاثر شد و فرمود: " آیا چندین بار نگفتم که وفایی در شما نیست و با من با مکر و حیله رفتار می کنید؟ " حضرت خود تصمیم گرفت که لشکری را جمع کند و حرکت نماید با تلاش یاران امام، حدود چهل هزار نفر جمع شدند.

 

امام به "ساباط" مدائن رفت و از آنجا دوازده هزار نفر به عنوان پیشاهنگ جنگ برای آزمایش روحیه و قدرت فداکاریشان، به فرماندهی "عبدالله ابن عباس" و معاونت "قیس بن سعد عباده" برای جنگ با معاویه فرستاد.

 

معاویه مامورانی را با یک ملیون درهم به میان لشکریان امام فرستاد تا "قیس" را فریب دهند ولی قیس زیر بار نرفت و جواب داد که به معاویه بگویید: " دینم را نمی توانی از من بگیری، و من با هیچ مکری دست از امام بر نمی دارم." ماموران از قیس مایوس شدند و سراغ فرمانده اصلی "عبیدالله بن عباس" رفتند و او را فریب دادند و وی شبانه با گروهی از پیروان خود بطرف معاویه رفت و لشکریان امام چون بی سرپرست ماندند، قیس به جایش نشست و با مردم نماز خواند و فرمانده قشون شد. قیس دلیرانه می جنگید و معاویه را به وحشت انداخته بود نتیجه آن شد که معاویه جاسوسانی به میان لشکر فرستاد که در آنجا شایعه کنند که امام حسن با معاویه صلح کرده است و شما بی جهت می جنگید بدین ترتیب معاویه توانست گروه خوارج را از امام جدا کند و آنها را بفریبد و به جان امام بیندازد و آن طور شد که می خواست.

 

خوارج حرف های جاسوسان معاویه را باور کردند و از فرمان امام سر باز زدند و فریاد زدند که امام حسن هم، مانند پدرش کافر شده و با معاویه همدست گشته است. ناگهان دسته جمعی به خیمه امام حمله کردند و هرچه یافتند غارت کردند حتی فرش نماز امام را، از زیر پایش کشیدند. امام ناچار شد که آنجا را ترک کند و وقتی سوار بر اسب گردید و گروهی از یارانشان اطراف امام را گرفته بودند یکی از آنها مخفیانه بیرون آمد و امام را مجروح کرد امام را به خانه ی یکی از یارانش بردند و در آنجا به معالجه اش پرداختند کار امام به جایی رسید که بیشتر فرماندهانش به معاویه نامه می نوشتند: ما مطیع و فرمانبردار تو هستیم، هر چه زودتر به سوی عراق بیا و ما امام را دستگیر و به تو خواهیم داد." معاویه همه ی نامه ها را با نامه ی خود برای امام فرستاد و در نامه نوشت: "اینها با پدرت وفاداری نکردند، و با تو همراهی نخواهند کرد، اینک حاضرم که با تو قراردادی امضا کنم و از جنگ بگذرم."

 

ماجراجویان خوارج و خیانتهای یاران، حضرت را ناگزیر به قبول صلح با معاویه نمود. ولی صلح نه به معنی آنکه امام با معاویه سازش کند و رفتارهای ظالمانه اش را بپذیرد بلکه بدین معنی که برای مدتی با معاویه قراداد "متارکه جنگ" ببندد. زیرا اگر معاویه در جنگ پیروز می شد همه ی آرمان های اسلام را از بین می برد و اساس اسلام را از هم می پاشید و مسلمانان راستین را از میان بر می داشت.

 

ععلاوه بر این، امپراطور روم در فکر فرصتی بود که به سرزمین های اسلامی حمله کند و این اختلاف بهترین فرصت برایش بود. امام که از آتش درد و حسرت می سوخت با دلی پر از غم و اندوه، برای یاران بی وفای خود سخن گفت: " می دانم که شما با من مکر و حیله می کنید گروهی که نه حیا دارند و نه دین، خود را دربست تسلیم معاویه کرده اند وای بر شما به خدا قسم که معاویه به وعده های خود وفا نخواهد کرد.

 

من می خواستم برای تان دین حق به پا دارم  ولی شما مرا یاری نکردید راه مخالفت را درپیش گرفتیدد و به من خیانت کردید این رفتار شما بود که مرا ناچار ساخت عهد نامه را امضا کنم به خدا سوگند اگر یاوری می داشتم کا را به معاویه واگذار نمی کردم زیرا من  خلافت را برای بنی امیه حرام میدانم شما به زودی طعم تلخ رفتار معاویه را خواهید چشید. پس از آنکه امام ناچار به صلح گردید نامه ای به معاویه نوشت: "من می خواستم حق را زنده گردارم و باطل را از بین ببرم کتاب خدا و سنت پیغمبر را در میان مردم حاکم کنم ولی مردم با من موافقت نکردند اکنون با تو صلح می کنم با شرایطی که می دانم به آنها وفا نخواهی کرد اما به زودی  پشیمان خواهی شد ولی در وقتی که دیگر برایت سودی نخواهد داشت."

 

سپس پسر عم خود"عبدالله ابن حارث" را به نزد معاویه فرستاد تا پس از گفتگو و بیان شرایط حضرت از او پیمان بگیرد و صلح نامه بنویسد.

 

پاره ای از صلحنامه چنین بود: 1- خون شیعیان محترم بماند و حقوقشان پایمال نشود. 2- به علی و شیعیانش دشنام ندهد. 3- معاویه به کتاب خدا و سنت پیغمبر عمل کند. 4- دوستان و یاران امام در هر کجا که هستند از شرش ایمن باشند و کسی حق ندارد مزاحم آنها شود. 5- امام معاویه را امیر المومنین نمی خواند و در خطبه ها نام وی را نمی برد. 6- معاویه نباید خلافت را پس از خود به کسی واگذار نماید.

 

پس از انعقاد صلح، معاویه متوجه کوفه شد و در روز جمعه در "نخلیه" نماز جمعه را به پا داشت و در خطبه ی نمازش آشکارا گفت: " ای مردم من با شما جنگ نکردم که نماز بخوانید و یا روزه بگیرد بلکه برای این بود که بر شما حکومت کنم هر چند که شما نخواهید، تمام شرایط را که در صلحنامه با حسن بن علی امضا کرده ام زیر پا خواهم گذاشت."

 

ولی رفتار معاویه در پاره ای از موارد نشان می داد که از نفوذ امام سخت در وحشت است به طوری که گاهی ناچار می شد که بعضی از مواد صلح نامه را عمل نماید چنانکه  وقتی "زیاد" حاکم کوفه به تعقیب یکی از یاران امام پرداخت امام جریان را به معاویه نوشت و معاویه فوراً "زیاد" را از این کار سرزنش کرد. سرانجام معاویه تصمیم گرفت فرزندش یزید را به جانشینی خود برگزید اما قرادادی را که با حسن مجتبی امضا کرده بود وی را از این کار منع می کرد. وی تصمیم گرفت که حضرت را مسموم سازد تا راه برای فرزندش باز و آماده کند و از مردم به زور بیعت بگیرد از این رو، به سراغ "جعده" همسر امام رفت و وی را فریب داد وزهری را برایش فرستاد و پیغام داد که این زهر را به شوهرت بخورانی صد هزار درهم به تو جایزه می دهم و تو را به همسری فرزندم یزید انتخاب خواهم کرد و تو همسر خلیفه مسلمین را خواهی داشت.

 

وسوسه های زنانه، پول و شهرت چشم و دل همسر امام را کور کرد و وی را وادار ساخت که پیشنهاد آن روباه مکار را بپذیرد و دست به خیانتی بزند که تاریخ هیچگاه فراموش نخواهد کرد گرچه امام بارها گفته بود که من بدست همسرم شهید خواهم شد و بحضرتش گفته بودند حال که چنین است او را رها ساز و از خانه بیرونش کن ولی حضرت در پاسخ فرموده بود: " او هنوز جرمی انجام نداده و اگر بیرونش کنم کار درستی انجام نداده ام زیرا او همین کار را بهانه قرار خواهد داد و خواهد گفت که امام مرا بدون جرم از خانه بیرون کرد تا از این راه بر روی خیانت خود پوششی بگذارد و کارش را درست جلوه دهد شما بدانید که معاویه مرا رها نخواهد کرد و اگر همسر خود را رها کنم باز دست از رفتار خائن نانه بر نخواهد داشت جز اینکه در لباس مظلومیت برنامه ی خود را دنبال خواهد کرد."

 

سرانجام"جعده" در 28 صفر سال 50 هجری در حالیکه هوا بشدت گرم و امام روزه دار بود در ظرف شیرش زهر ریخت و برای افطار به حضور امام برد. امام مقداری از شیر مسموم آشامید آنگاه رو به او کرد و فرمود: "ای دشمن خدا و رسول مرا کشتی خداوند تو را بکشد به خدا سوگند تو و معاویه هر دو بیچاره و خوار خواهید شد."  و چنان شد که فرموده بود، جعده از دستگاه معاویه با خواری رانده شد و طولی نکشید که مرد و معاویه هم با دردی جانکاه از دنیا رفت. حضرت پس از تحمل درد و ناراحتی جهان را بدرود گفت و در قبرستان بقیع در مدینه به خاک سپرده شد.

 

با تشکر از امیر

 

نویسنده: سید مهدی آیت اللهی 

لطفا برای حمایت از ما شارژ خود را از طریق بنر زیر تهیه کنید
نويسنده: محمدرضا قربانی | تاريخ: جمعه 5 آبان 1391برچسب:تنهاترین سردار (امام حسن), | موضوع: <-CategoryName-> |

تاریخچه المپیک از 1968 تا سال 2012

 

المپیک مکزیکوسیتی، مکزیک - 1968

 

 

کشورهای راه‌یافته: 112 کشور

تعداد ورزشکاران: 5516 ورزشکار

تعداد رقابت: 172 رقابت‌

رتبه اول تا سوم مثل ۱۹۶۴بود، آمریکا از شوروی از ژاپن پیشی گرفت. بالاترین ارتفاع از سطح دریا در تاریخ المپیک - ۲۲۳۹ متر. هوای رقیق بر عملکرد ورزشکاران در بازی‌های طولانی اثر منفی گذاشت، اما در دوهای کوتاه، امدادی و پرشها رکوردهای تازه ای ثبت شد. کشتار صدها دانشجوی معترض در تظاهرات ضد دولتی در میدان تری کالچرز، ده روز پیش از آغاز بازی‌ها، به المپیک لطمه زد.


رده بندی کلی بر حسب مدال طلا:

آمریکا: 45 طلا

اتحاد جماهیر شوروی: 29 طلا

ژاپن: 11 طلا

مجارستان: 10 طلا

آلمان شرقی: 9 طلا

فرانسه: 7 طلا

دیگر کشورها: 63 طلا

مجموع: 174 طلا


المپیک مونیخ، آلمان - 1972

کشورهای راه‌یافته: 121 کشور

تعداد ورزشکاران: 7134 ورزشکار

تعداد رقابت: 195 رقابت‌ها

شوروی بیشترین مدال را گرفت. آمریکا دوم شد وآلمان شرقی همسایه غربی‌اش را بر سر سکوی سوم شکست داد. ورزشکاران شوروی همچنین بیشترین طلا را به دست آوردند. ترور ۱۱ ورزشکار اسراییلی در حمله گروه سپتامبر سیاه بر بازی‌ها سایه افکند. جمهوری رودزیا، دولتی به رسمیت شناخته نشده در جنوب آفریقا، به درخواست کشورهای آفریقایی از رقابت‌ها کنار گذاشته می‌شود. سوگند داوران جز مراسم المپیک شد؛ تیر و کمان به رقابتها بازگشت.


رده بندی کلی بر حسب مدال طلا:

اتحاد جماهیر شوروی: 50 طلا

آمریکا: 33 طلا

آلمان شرقی: 20 طلا

آلمان غربی: 13 طلا

ژاپن: 13 طلا

استرالیا: 8 طلا

دیگر کشورها: 58 طلا

مجموع: 195 طلا


المپیک مونترال، کانادا - 1976

کشورهای راه‌یافته: 92 کشور

تعداد ورزشکاران: 6084 ورزشکاران

تعداد رقابت: 198 رقابت‌

اتحاد جماهیر شوروی باز هم به مقام نخست رسید اما آمریکا رقابت برای دومی را به آلمان شرقی باخت. کشورهای آفریقایی بازی‌ها را به دلیل حضور نیوزلند، که تیم راگبیش با تیم رژیم نژاد پرست آفریقای جنوبی مسابقه داده بود، تحریم کردند. برمودا کم‌جمعیت‌ترین کشوری شد که در المپیک مدال گرفته. میزبانی رقابت‌ها برای مونترال ۱.۵ میلیارد دلار خرج برداشت که بازپرداخت آن در ۲۰۰۶ به اتمام رسید.


رده بندی کلی بر حسب مدال طلا:

اتحاد جماهیر شوروی: 49 طلا

آلمان شرقی: 40 طلا

آمریکا: 34 طلا

آلمان غربی: 10 طلا

ژاپن: 9 طلا

لهستان: 7 طلا

دیگر کشورها: 49 طلا

مجموع: 198 طلا


المپیک مسکو، اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی - 1980


کشورهای راه‌یافته: 80 کشور

تعداد ورزشکاران: 5179 ورزشکار

تعداد رقابت: 203 رقابت‌

شوروی و آلمان شرقی بر صدر نشستند. کوبا، بلغارستان و ایتالیا هر کدام ۸ طلا گرفتند. آمریکا، آلمان غربی، ژاپن و۶۲ کشور اولین المپیک در کشوری کمونیستی را تحریم کردند. اعضای تیم هاکی زنان زیمبابوه که قهرمان المپیک شدند در بازگشت به کشورشان هر کدام یک گاو نر پاداش گرفتند.


رده بندی کلی بر حسب مدال طلا:

اتحاد جماهیر شوروی: 80 طلا

آلمان شرقی: 47 طلا

بلغارستان: 8 طلا

کوبا: 8 طلا

ایتالیا: 8 طلا

مجارستان: 7 طلا

دیگر کشورها: 46 طلا

مجموع: 204 طلا


المپیک لس‌آنجلس، ایالات متحده آمریکا - 1984

کشورهای راه‌یافته: 140 کشور

تعداد ورزشکاران: 6829 ورزشکار

تعداد رقابت: 221 رقابت‌

چین در بازگشتی درخشان به المپیک به مقام چهارم رسید. آمریکا به راحتی قهرمان شد ولی نایب قهرمانی رومانی غیرمنتظره بود. اتحاد جماهیر شوروی و 14 کشور دیگر در عملی انتقام‌جویانه بازی‌ها را تحریم کردند. لیبی و ایران هم غایب بودند. در این دوره نخستین ماراتن زنان به دلیل این که پزشکان مدعی شده بودند "دویدن، زنان را سریعتر پیر می‌کند" ممنوع شده بود. ژیمناستیک و شنای موزون جزء رشته‌های المپیک شدند.


رده بندی کلی بر حسب مدال طلا:

آمریکا: 83 طلا

رومانی: 20 طلا

آلمان غربی: 17 طلا

چین: 15 طلا

ایتالیا: 14 طلا

کانادا: 10 طلا

دیگر کشورها: 67 طلا

مجموع: 226 طلا


المپیک سئول، کره‌جنوبی - 1988

کشورهای راه‌یافته: 160 کشور

تعداد ورزشکاران: 8391 ورزشکار

تعداد رقابت: 237 رقابت‌

در این دوره کشورهای شوروی و آلمان شرقی بر سکو قهرمانی ایستادند. برای اولین‌بار از ۱۹۷۲ تحریم گسترده‌ نبود، فقط کره شمالی، کوبا و اتیوپی بازی‌ها را تحریم کردند. پس از توافق با فیفا، فوتبال به المپیک برگشت. تنیس هم دوباره به بازی‌ها اضافه شد. کریستا راتنبرگر ازآلمان شرقی اولین و تنها ورزشکاری شد که هم در المپیک زمستانی و هم تابستانی مدال گرفته است، در اسکیت روی یخ و دوچرخه‌سواری.


رده بندی کلی بر حسب مدال طلا:

اتحاد جماهیر شوروی: 55 طلا

آلمان شرقی: 37 طلا

آمریکا: 36 طلا

کره جنوبی: 12 طلا

آلمان غربی: 11 طلا

مجارستان: 11 طلا

دیگر کشورها: 79 طلا

مجموع: 241 طلا


المپیک بارسلونا، اسپانیا - 1992

کشورهای راه‌یافته: 169 کشور

تعداد ورزشکاران: 9356 ورزشکار

تعداد رقابت: 257 رقابت‌

تیم متحد جمهوری‌های سابق شوروی بیشترین مدال‌ را کسب کرد، آمریکا و آلمان دوم و سوم شدند. ۶۴ کشور دست کم یک مدال بردند که بیشترین تعداد تاکنون بوده است. فروپاشی شوروی و تخریب دیوار برلین المپیک ۱۹۹۲ را از تحریم‌ها رها ساخت. بسکتبالیست‌های حرفه‌ای هم اجازه شرکت پیدا کردند. تیم رویایی ایالات متحده با اقتدار قهرمان شد.


رده بندی کلی بر حسب مدال طلا:

تیم متحد: 45 طلا

آمریکا: 37 طلا

آلمان: 33 طلا

چین: 16 طلا

کوبا: 14 طلا

اسپانیا: 13 طلا

دیگر کشورها: 102 طلا

مجموع: 260 طلا


المپیک آتلانتا ، جورجیا - 1996

کشورهای راه‌یافته: 197 کشور

تعداد ورزشکاران: 10318 ورزشکار

تعداد رقابت: 271 رقابت‌

آمریکا، روسیه و آلمان اول تا سوم شدند و صعود چین در رده‌بندی کلی ادامه پیدا کرد. انفجار تروریستی در پارک صده المپیک که 2 نفر را کشت و بیش از 100 نفر را زخمی افتتاحیه‌ای فاجعه بار را رقم زد. تمام ۱۹۷ کشور عضو کمیته بین‌المللی المپیک در این رقابت‌ها نماینده داشتند. والیبال ساحلی و دوچرخه‌سواری کوهستان تازه‌ترین رشته‌های اضافه شده به بازی‌های المپیک هستند.


رده بندی کلی بر حسب مدال طلا:

آمریکا: 44 طلا

روسیه: 26 طلا

آلمان: 20 طلا

چین: 16 طلا

فرانسه: 15 طلا

ایتالیا: 13 طلا

دیگر کشورها: 137 طلا

مجموع: 271 طلا


المپیک سیدنی، استرالیا - 2000

کشورهای راه‌یافته: 199 کشور

تعداد ورزشکاران: 10651 ورزشکار

تعداد رقابت: 300 رقابت‌

آمریکا و روسیه در صدر قرار گرفتند و چین پشت سر آنان. کره شمالی و کره جنوبی با پرچم واحد رژه رفتند. استیو ردگریو از بریتانیا در پنجمین المپیک پیاپی خود طلا گرفت. شناگری از گینه استوایی، اریک موسامبانی ملقب به "مارماهی"، 100متر آزاد را در 112.72 ثانیه شنا کرد، بیش از دو برابر زمان نفر اول. اولین آزمایش‌های تشخیص داروی نیروزای اریتروپویتین انجام شد.


رده بندی کلی بر حسب مدال طلا:

آمریکا: 37 طلا

روسیه: 32 طلا

چین: 28 طلا

استرالیا: 16 طلا

آلمان: 13 طلا

فرانسه: 13 طلا

دیگر کشورها: 160 طلا

مجموع: 299 طلا


المپیک آتن، یونان - 2004

کشورهای راه‌یافته: 201 کشور

تعداد ورزشکاران: 10625 ورزشکاران

تعداد رقابت: 301 رقابت‌

ایالات متحده آمریکا دوباره قهرمان المپیک می شود. اما چین از روسیه پیشی می‌گیرد. استرالیا هم به رده چهارم صعود می کند. شیلی و چین اولین مدال‌هایشان را در تنیس کسب می‌کنند. مسابقات تیر و کمان آتن 2004 در ورزشگاه پاناتنائیکی برگزارشد. این ورزشگاه در المپیک 1896 نیز محل برگزاری مسابقات بود.


رده بندی کلی بر حسب مدال طلا:

آمریکا: 36 طلا

چین: 32 طلا

روسیه: 28 طلا

استرالیا: 17 طلا

ژاپن: 16 طلا

آلمان: 13 طلا

دیگر کشورها: 160 طلا

مجموع: 302 طلا


المپیک پکن، چین - 2008

کشورهای راه‌یافته: 204 کشور

تعداد ورزشکاران: 10942 ورزشکار

تعداد رقابت: 302 رقابت‌

چین به صدر صعود می‌کند. اگرچه در مجموع مدال‌های کمتری برده است اما طلاهایش از آمریکا بیشتر است. بازی‌ها در کل در 37 ورزشگاه برگزار شد که 12 تای آنها برای المپیک ساخته شده بودند. این المپیک بیشترین تماشاچی را در تاریخ این رقابتها داشت. شمار بینندگان آن 3.6 میلیارد نفر براورد شده است. مایکل فلپس آمریکایی رکورد کسب بیشترین طلا در یک المپیک و بیشترین طلای یک ورزشکار را شکست. او در رقابت‌های شنا هشت بار اول شد.


رده بندی کلی بر حسب مدال طلا:

چین: 51 طلا

آمریکا: 36 طلا

روسیه: 23 طلا

بریتانیا: 19 طلا

آلمان: 16 طلا

استرالیا: 14 طلا

دیگر کشورها: 143 طلا

مجموع: 302 طلا

 

 

المپیک لندن- انگلیس 2012

 

در این المپیک آمریکا با کسب 41 طلا و 25 نقزه و 26 برنز و مجموع 92 مدال توانست بار دیگر اول شود و اقتدار خود را نشان دهد.

جمهوری خلق چین با کسب 37 طلا و 25 نقره و19 برنز و مجموع 81 طلا نتوانست به مقامی بهتر از دومی دست یابد.

بریتانیا با کسب 25 طلا و 15 نقره و 16 برنز و مجموع 56 مدال علی رقم میزبانی نتوانست اول شود و به مقام سومی بسنده کرد.

روسیه هم با کسب 14 طلا و 21 نقره و 26 برنز و کسب تعداد مدال بیشتر نسبت به بریتانیا نتوانست مقام سوم را کسب و به همان چهارمی بسنده کرد.

و کره ی جنوبی با کسب 12 طلا و 7 نقره و 6 برنز و مجموع 25 مدال به مقام پنجمی رسید.

لازم به ذکر است که در طول تاریخ المپیک، ایران بهترین نتیجه را در این بازی ها با کسب 4 طلا و 5 نقره و 3 برنز و مجموع 12 مدال به دست آورد.

 

forum.irantrack.com

 

لطفا برای حمایت از ما شارژ خود را از طریق بنر زیر تهیه کنید
نويسنده: محمدرضا قربانی | تاريخ: چهار شنبه 3 آبان 1391برچسب:تاریخچه المپیک از 1968 تا سال 2012, | موضوع: <-CategoryName-> |

تاریخچه المپیک از شروع تا سال 1964

 در اواخر قرن نوزدهم با تلاش بارون پیر دو کوبرتن فرانسوی مسابقات المپیک دوره نوین آغاز شد. در سال 1892 پس از آنکه از دولت فرانسه خواست تا وی را در اجرا و احیای بازی‌های المپیک یاری کند، برنامه و آئین‌نامه عظیمی را در این مورد به اتحادیه ورزشی پاریس ارسال کرد و بلافاصله، خود از طرف دولت فرانسه به ریاست اتحادیه برگزیده شد و برای بدست آوردن پشتیبان به کشورهای اروپائی مسافرت کرددرسال 1896 کنگره المپیک تشکیل شد و کوبرتن مورد حمایت کشورهای شرکت‌کننده قرارگرفت.

 

در این کنگره قرار شد بازی‌ها هر 4 سال یک بار در یکی از کشورهای بزرگ برگزار شود و کمیته‌ای به نام کمیته بین‌المللی المپیک که نظارت کامل و دقیقی بر بازی‌ها داشته باشد، تشکیل گردد. بالاخره بازی‌های المپیک در سال 1896 دوباره در آتن آغاز شداز آن سال تا سال 2012 که المپیک تابستانی لندن برگزار شد، مجموعا 28 بار این رقابت فشرده در کشورهای مختلف جهان برگزار شده است.

 

المپیک آتن، یونان - 1896 


کشورهای راه‌یافته: 14 کشورها

تعداد ورزشکاران: 241 ورزشکاران

تعداد رقابت: 43 رقابت‌ها

پیر دو کوبرتن، مورخ فرانسوی با الهام از المپیاد باستانی و بازی‌های المپیکی ویلیام پنی بروکز در ونلاک، المپیک را احیا کرد. اغلب شرکت‌کنندگان اهل یونان، آلمان، فرانسه و بریتانیا هستند. همین کشورها هم اغلب مدال‌ها را می‌برند. زنان مجاز به شرکت در رقابت‌ها نیستند. برگزارکنندگان حضور آنان را "غیرعملی، بدون جذابیت و نادرست"می‌دانند. ۸۰ هزار تماشاچی، از جمله جورج اول پادشاه یونان حضور دارند.


رده بندی کلی بر حسب مدال طلا:

آمریکا: 11 طلا

یونان: 10 طلا

آلمان: 6 طلا

فرانسه: 5 طلا

بریتانیا: 2 طلا

مجارستان: 2 طلا

دیگر کشورها: 7 طلا

مجموع: 43 طلا


المپیک پاریس، فرانسه - 1900 

کشورهای راه‌یافته: 24 کشورها

تعداد ورزشکاران: 997 ورزشکاران

تعداد رقابت: 95 رقابت‌ها

فرانسه با آوردن بزرگترین تیم ملی به المپیک ۱۹۰۰، بیشتر مدال‌ها را به خود اختصاص می‌دهد.

به دلیل شمار کم شرکت‌کنندگان، در بعضی از مسابقات تیم‌هایی با جنسیت و ملیت مختلف شرکت کردند. کنستانتین هنریکز دو زوبیرا بازیکن هاییتی‌تبار تیم راگبی فرانسه اولین سیاه پوستی است که درالمپیک شرکت می‌کند.


رده بندی کلی بر حسب مدال طلا:

فرانسه: 26 طلا

آمریکا: 19 طلا

بریتانیا: 15 طلا

تیم مختلط: 6 طلا

سوئیس: 6 طلا

بلژیک: 5 طلا

دیگر کشورها: 13 طلا

مجموع: 90 طلا


المپیک سن‌لوئیس، آمریکا - 1904

کشورهای راه‌یافته: 12 کشور

تعداد ورزشکاران: 651 ورزشکار

تعداد رقابت: 91 رقابت‌

آمریکا قهرمان می‌شود در حالیکه فقط در 42 رشته که کمتر از نصف رشته‌های معمول بود ورزشکاران غیر آمریکایی شرکت داشتند. در این دوره مدال‌های طلا، نقره و برنز به طور رسمی باب می‌شوند. جورج ایسر ژیمناست آمریکایی به رغم این که یک پایش چوبی است، 6 مدال به دست می‌آورد. فرد لورز سعی کرد تا بیشتر مسیر ماراتن را با یک ماشین طی کند. او از دور مسابقه کنار گذاشته شد.


رده بندی کلی بر حسب مدال طلا:

آمریکا: 78 طلا

آلمان: 4 طلا

کوبا: 4 طلا

کانادا: 4 طلا

مجارستان: 2 طلا

بریتانیا: 1 طلا

دیگر کشورها: 3 طلا

مجموع: 96 طلا


المپیک لندن، بریتانیا - 1908

کشورهای راه‌یافته: 22 کشورها

تعداد ورزشکاران: 2008 ورزشکار

تعداد رقابت: 110 رقابت‌

در این دوره جهان بازی‌های المپیک نوین را به رسمیت می‌شناسد. میزبان بیشتر مدال‌ها را از آن خود می‌کند. با کنار رفتن ایتالیا به دلیل فوران آتشفشان وزوو، چهارمین المپیک با شتاب و عجله به لندن منتقل می‌شود. پرچم ملل نیز معرفی می‌شود. نقل قولی از پیر دو کوبرتن به عنوان شعار بازی‌ها ثبت می‌شود: "مهمترین چیز در زندگی سختکوشی است نه بردن، پیروزی مهم نیست بلکه خوب جنگیدن است که اهمیت دارد."


رده بندی کلی بر حسب مدال طلا:

بریتانیا: 56 طلا

آمریکا: 23 طلا

سوئد: 8 طلا

فرانسه: 5 طلا

آلمان: 3 طلا

مجارستان: 3 طلا

دیگر کشورها: 12 طلا

مجموع: 110 طلا


المپیک استکهلم، سوئد - 1912

کشورهای راه‌یافته: 28 کشور

تعداد ورزشکاران: 2407 ورزشکار

تعداد رقابت: 102 رقابت‌

در این دوره نیز کشور آمریکا باز هم قهرمان می‌شود، اما سوئد تنها یک طلا کمتر می‌گیرد و در مجموع مدال‌های بیشتری به دست می‌آورد. برای اولین بار از هر 5 قاره ورزشکارانی در رقابت‌ها شرکت دارند. زمان‌سنج‌های خودکار برای اولین بار به کار گرفته شدند. کشتی مارتین کلین از استونی و آلفرد آسیکاینن از فنلاند ۱۱ ساعت و ۴۰ دقیقه طول کشید و سر انجام کلین پیروز شد.


رده بندی کلی بر حسب مدال طلا:

آمریکا: 25 طلا

سوئد: 24 طلا

بریتانیا: 10 طلا

فنلاند: 9 طلا

فرانسه: 7 طلا

آلمان: 5 طلا

دیگر کشورها: 23 طلا

مجموع: 103 طلا


المپیک آنتورپ، بلژیک - 1920

کشورهای راه‌یافته: 29 کشور

تعداد ورزشکاران: 2626 ورزشکار

تعداد رقابت: 154 رقابت‌

از سرگیری المپیک بعد از وقفه 8 ساله به دلیل جنگ جهانی اول. آمریکا باز هم در صدر است اما سوئد، بریتانیا، فنلاند و میزبان نیز موفق هستند. پنج حلقه المپیک، به همراه سوگند المپیک، به طور رسمی ارائه می‌شود. آلمان، اتریش، بلغارستان، مجارستان و ترکیه به دلیل موضعشان در جنگ جهانی اول به بازی‌ها دعوت نشده‌اند. ادی ایگان، بوکسور آمریکایی، تنها کسی است که هم درالمپیک تابستانی و هم زمستانی طلا گرفته است. او بعدها در سال ۱۹۳۲ در لوژسواری نیز مدال طلا کسب کرد.


رده بندی کلی بر حسب مدال طلا:

آمریکا: 41 طلا

سوئد: 19 طلا

بریتانیا: 15 طلا

فنلاند: 15 طلا

بلژیک: 14 طلا

نروژ: 13 طلا

دیگر کشورها: 39 طلا

مجموع: 156 طلا


المپیک پاریس، فرانسه - 1924

کشورهای راه‌یافته: 44 کشور

تعداد ورزشکاران: 3089 ورزشکار

تعداد رقابت: 126 رقابت‌

آمریکا سلطه خود را در رده‌بندی حفظ می‌کند. پیشرفت فنلاند، بریتانیا و فرانسه مشهود است. مسابقات در اصل برای آمستردام برنامه‌ریزی شده بودند اما چون بارون دو کوبرتن می‌خواست برای آخرین بار پیش از بازنشستگی المپیک را در میهنش ببیند، به پاریس منتقل شد. المپیک واقعا جهانی می‌شود. حدود هزار خبرنگار آن را گزارش می‌کنند و نخستین دهکده المپیک ساخته می‌شود. آلمان همچنان غایب است، اما لتونی، لهستان، اروگوئه و ایرلند پا به المپیک می‌گذارند.


رده بندی کلی بر حسب مدال طلا:

آمریکا: 45 طلا

فنلاند: 14 طلا

فرانسه: 13 طلا

بریتانیا: 9 طلا

ایتالیا: 8 طلا

سوئیس: 7 طلا

دیگر کشورها: 30 طلا

مجموع: 126 طلا


المپیک آمستردام، هلند - 1928

کشورهای راه‌یافته: 46 کشور

تعداد ورزشکاران: 2883 ورزشکار

تعداد رقابت: 109 رقابت‌

آمریکا دوباره قهرمان شد. آلمان با نمایشی درخشان در جای دوم نشست. نخستین مشعل المپیک ارائه می شود. شمار زنان شرکت‌کننده دو برابر می‌شود. اولین مدالهای المپیک برای ورزشکاران آسیایی. لوییجینا جاووتی ازایتالیا با ۱۱ سال و ۳۰۲ روز سن در ژیمناستیک نقره می‌گیرد و جوانترین مدال آورنده تاریخ المپیک می‌شود.


رده بندی کلی بر حسب مدال طلا:

آمریکا: 22 طلا

آلمان: 10 طلا

فنلاند: 8 طلا

سوئد: 7 طلا

ایتالیا: 7 طلا

سوئیس: 7 طلا

دیگر کشورها: 49 طلا

مجموع: 110 طلا


المپیک لس‌آنجلس، آمریکا - 1932

کشورهای راه‌یافته: 37 کشور

تعداد ورزشکاران: 1332 ورزشکار

تعداد رقابت: 117 رقابت‌

در این دوره آمریکا به راحتی قهرمان شد و ایتالیا نیز برای اولین‌بار روی سکو ایستاد. بحران اقتصادی به بودجه المپیک فشار زیادی وارد کرد و تعداد ورزشکاران نصف المپیک ۱۹۲۸ می شود. طول رقابت‌ها به ۱۶ روز کاهش می‌یابد. ورزشکاران حرفه‌ای اجازه حضور ندارند و به همین دلیل مسابقات فوتبال برگزار نمی‌شود. دولت برزیل از پس هزینه فرستادن ۶۹ ورزشکار به لس‌آنجلس برنمی‌‌آید بنابراین آنان را با یک کشتی قهوه به آمریکا می‌فرستد، به این امید که قهوه‌ها را در آمریکا بفروشد.


رده بندی کلی بر حسب مدال طلا:

آمریکا: 41 طلا

ایتالیا: 12 طلا

فرانسه: 10 طلا

سوئد: 9 طلا

ژاپن: 7 طلا

مجارستان: 6 طلا

دیگر کشورها: 31 طلا

مجموع: 116 طلا


المپیک برلین، آلمان - 1936

کشورهای راه‌یافته: 49 کشور

تعداد ورزشکاران: 3963 ورزشکاران

تعداد رقابت: 129 رقابت‌

آمریکا سکوی اول را به آلمان می‌بازد و مجارستان سوم می‌شود. اسپانیا به دلیل جنگ داخلی غایب است؛ آمریکا نیز به دلیل یهودستیزی در آلمان احتمال تحریم را بررسی کرده بود. آلمان نازی در اوج است و اعتقاداتش به نژاد آریایی را دنبال می‌کند. اما جس اوونز، ورزشکار آمریکایی آفریقایی‌تبار پیش چشم هیتلر چهار مدال طلا به خود اختصاص می‌دهد. برلین اولین المپیکی بود که از تلویزیون پخش شد. ۴ میلیون بلیط هم به فروش رفت.


رده بندی کلی بر حسب مدال طلا:

آلمان: 33 طلا

آمریکا: 24 طلا

مجارستان: 10 طلا

ایتالیا: 8 طلا

فنلاند: 7 طلا

فرانسه: 7 طلا

دیگر کشورها: 41 طلا

مجموع: 130 طلا


المپیک لندن، بریتانیا - 1948

کشورهای راه‌یافته: 59 کشور

تعداد ورزشکاران: 4104 ورزشکار

تعداد رقابت: 136 رقابت‌

بعد از وقفه‌ای ۱۲ ساله به دلیل جنگ جهانی دوم، المپیک از سر گرفته شد. آلمان و ژاپن به بازی‌ها دعوت نشدند و شوروی نیز از حضور خودداری کرد. آمریکا در رده بندی کلی دوباره قهرمان شد. اولین پناهندگی سیاسی: ماریه پروازنیکوا رییس فدراسیون بین‌المللی ژیمناستیک در چکسلواکی به دلیل " نبود آزادی بیان" پس از الحاق کشورش به بلوک شرق، از بازگشت به چکسلواکی خودداری کرد. فانی بلنکر کوئن، دونده هلندی ۳۰ ساله و مادر سه فرزند ستاره رقابت‌ها بود و به "کدبانوی پرنده" مشهور شد. او ۴ مدال به دست آورد.


رده بندی کلی بر حسب مدال طلا:

آمریکا: 38 طلا

سوئد: 16 طلا

فرانسه: 10 طلا

مجارستان: 10 طلا

ایتالیا: 8 طلا

فنلاند: 8 طلا

دیگر کشورها: 48 طلا

مجموع: 138 طلا


المپیک هلسینکی، فنلاند - 1952

کشورهای راه‌یافته: 69 کشور

تعداد ورزشکاران: 4955 ورزشکار

تعداد رقابت: 149 رقابت‌

آمریکا در رقابتی شانه به شانه با شوروی اول می‌شود و مجارستان سوم. در اولین حضور شوروی و چین برای رقابت با کشورهای غربی، فضای جنگ سرد بر بازی‌ها سایه انداخته بود. کم شدن محدویت‌ها برای ورزشکاران زن به ماریا گورخوفسکایا از شوروی امکان داد با دو طلا و پنج نقره در ژیمناستیک، رکورد مدال در رقابت‌های زنان در یک دوره المپیک را به خود اختصاص دهد.


رده بندی کلی بر حسب مدال طلا:

آمریکا: 40 طلا

اتحاد جماهیر شوروی: 22 طلا

مجارستان: 16 طلا

سوئد: 12 طلا

ایتالیا: 8 طلا

چکسلواکی: 7 طلا

دیگر کشورها: 44 طلا

مجموع: 149 طلا


المپیک ملبورن، استرالیا - 1956

کشورهای راه‌یافته: 72 کشور

تعداد ورزشکاران: 3314 ورزشکار

تعداد رقابت: 145 رقابت‌

اولین قهرمانی شوروی و پیشی گرفتن از آمریکا و سومی درخشان استرالیا. هلند، اسپانیا و سوییس به دلیل حمله شوروی به مجارستان بازی‌ها را تحریم کردند. چین، عراق، مصر و لبنان نیز غایب بودند. بعضی رقابت‌های سوارکاری به اجبار در سوئد برگزار شد، زیرا مقامات بهداشتی استرالیایی به واسطه قوانین قرنطینه به بعضی اسب‌هااجازه ورود به کشور را ندادند.


رده بندی کلی بر حسب مدال طلا:

اتحاد جماهیر شوروی: 37 طلا

آمریکا: 32 طلا

استرالیا: 13 طلا

مجارستان: 9 طلا

ایتالیا: 8 طلا

سوئد: 8 طلا

دیگر کشورها: 46 طلا

مجموع: 153 طلا


المپیک رم، ایتالیا - 1960

کشورهای راه‌یافته: 83 کشور

تعداد ورزشکاران: 5338 ورزشکاران

تعداد رقابت: 150 رقابت‌

تحریم چین ادامه می‌یابد (تحریمی که در ۱۹۸۴ خاتمه یافت)، شوروی بار دیگر بر آمریکا پیروز می‌شود و ایتالیا به نحوی غیرمنتظره به مقام سوم می‌رسد. سرود رسمی المپیک برگزیده می‌شود. میلیون‌ها نفر در سراسر جهان بازی‌ها را از تلویزیون تماشا می‌کنند. کاسیوس کلی، مشت‌زن ۱۸ ساله‌ای که بعدها به محمدعلی مشهور شد قهرمان دسته نیمه سنگین می‌شود. آبیب بیکیلا، دونده اتیوپیایی اولین سیاهپوست آفریقایی است که مدال طلا می‌برد. او پابرهنه قهرمان ماراتن شد.


رده بندی کلی بر حسب مدال طلا:

اتحاد جماهیر شوروی: 43 طلا

آمریکا: 34 طلا

ایتالیا: 13 طلا

آلمان: 12 طلا

استرالیا: 8 طلا

ترکیه: 7 طلا

دیگر کشورها: 35 طلا 

مجموع: 152 طلا

 

 

المپیک توکیو، ژاپن - 1964

کشورهای راه‌یافته: 93 کشور

تعداد ورزشکاران: 5151 ورزشکار

تعداد رقابت: 163 رقابت‌

آمریکا قهرمانی را پس گرفت، شوروی دوم و ژاپن سوم شدند. آفریقای جنوبی به دلیل رژیم آپارتاید سرکوبگرش اجازه حضور نگرفت. الجزایر، کامرون و ساحل عاج برای نخستین بار در المپیک شرکت کردند. ژاپن در سال ۱۹۶۴ برای بازسازی توکیو برای المپیک ۳ میلیارد دلار خرج کرد و شهری را که با زلزله و بمباران جنگ جهانی دوم ویران شده بود بازسازی کرد. لاریسا لاتینینا از شوروی برای سومین‌بار پیاپی 6 مدال ژیمناستیک برد. او هنوز رکورددار تعداد مدال است: ۱۸ طلا.


رده بندی کلی بر حسب مدال طلا:

آمریکا: 36 طلا

اتحاد جماهیر شوروی: 30 طلا

ژاپن: 16 طلا

آلمان: 10 طلا

ایتالیا: 10 طلا

مجارستان: 10 طلا

دیگر کشورها: 51 طلا

مجموع: 163 طلا


forum.irantrack.com

لطفا برای حمایت از ما شارژ خود را از طریق بنر زیر تهیه کنید
نويسنده: محمدرضا قربانی | تاريخ: چهار شنبه 3 آبان 1391برچسب:تاریخچه المپیک از شروع تا سال 1964, | موضوع: <-CategoryName-> |

تاریخچه لیگ قهرمانان اروپا

1) سال 56 - 1955 (فرانسه) - قهرمان: رئال مادرید (نتیجه فینال: رئال مادرید 4 - رایمز 3)

 

2) سال 57 - 1956 (اسپانیا) - قهرمان: رئال مادرید (نتیجه فینال: رئال مادرید 2 - فیورنتینا صفر) 


3) سال 58 - 1957 (بلژیک) - قهرمان: رئال مادرید (نتیجه فینال: رئال مادرید 3 - آ ث میلان 2 / در وقت اضافه)

 

4) سال 59 - 1958 (آلمان) - قهرمان: رئال مادرید (نتیجه فینال: رئال مادرید 2 - رایمز صفر)

 

5) سال 60 - 1959 (اسکاتلند) - قهرمان: رئال مادرید (نتیجه فینال: رئال مادرید 7 - اینتراخت 3)

 

6) سال 61 - 1960 (سوییس) - قهرمان: بنفیکا (نتیجه فینال: بنفیکا 3 - بارسلونا 2)

 

7) سال 62 - 1961 (هلند) - قهرمان: بنفیکا (نتیجه فینال: بنفیکا 5 - رئال مادرید 3)

 

8) سال 63 - 1962 (انگلیس) - قهرمان: آ ث میلان (نتیجه فینال: آ ث میلان 2 - بنفیکا 1)

 

9) سال 64 - 1963 (اتریش) - قهرمان: اینتر میلان (نتیجه فینال: اینتر میلان 3 - رئال مادرید 1)

 

10) سال 65 - 1964 (ایتالیا) - قهرمان: اینتر میلان (نتیجه فینال: اینتر میلان 1 - بنفیکا صفر)

 

11) سال 66 - 1965 (بلژیک) - قهرمان: رئال مادرید (نتیجه فینال: رئال مادرید 2 - پارتیزان 1)

 

12) سال 67 - 1966 (پرتغال) - قهرمان: سلتیک (نتیجه فینال: سلتیک 2 - اینتر میلان 1)

 

13) سال 68 - 1967 (انگلیس) - قهرمان: منچستر یونایتد (نتیجه فینال: منچستر یونایتد 4 - بنفیکا 1 / در وقت اضافه)

 

14) سال 69 - 1968 (اسپانیا) - قهرمان: آ ث میلان (نتیجه فینال: آ ث میلان 4 - آژاکس 1)

 

15) سال 70 - 1969 (ایتالیا) - قهرمان: فاینورد (نتیجه فینال: فاینورد 2 - سلتیک 1 / در وقت اضافه)

 

16) سال 71 - 1970 (انگلیس) - قهرمان: آژاکس (نتیجه فینال: آژاکس 2 - پاناتینایکوس صفر)

 

17) سال 72 - 1971 (هلند) - قهرمان: آژاکس (نتیجه فینال: آژاکس 2 - اینتر میلان صفر)

 

18) سال 73 - 1972 (یوگسلاوی) - قهرمان: آژاکس (نتیجه فینال: آژاکس 1 - یوونتوس صفر)

 

19) سال 74 - 1973 (بلژیک) - قهرمان: بایرن مونیخ (نتیجه فینال: بایرن مونیخ 4 - آتلتیکو صفر)

 

20) سال 75 - 1974 (فرانسه) - قهرمان: بایرن مونیخ (نتیجه فینال: بایرن مونیخ 2 - لیدز صفر)

 

21) سال 76 - 1975 (اسکاتلند) - قهرمان: بایرن مونیخ (نتیجه فینال: بایرن مونیخ 1 - سنت اتین صفر)

 

22) سال 77 - 1976 (ایتالیا) - قهرمان: لیورپول (نتیجه فینال: لیورپول 3 - مونشن گلادباخ 1)

 

23) سال 78 - 1977 (انگلیس) - قهرمان: لیورپول (نتیجه فینال: لیورپول 1 - کلاب بروژ صفر)

 

24) سال 79 - 1978 (آلمان) - قهرمان: ناتینگهام فارست (نتیجه فینال: ناتینگهام فارست 1 - مالمو صفر)

 

25) سال 80 - 1979 (اسپانیا) - قهرمان: ناتینگهام فارست (نتیجه فینال: ناتینگهام فارست 1 - هامبورگ صفر)

 

26) سال 81 - 1980 (فرانسه) - قهرمان: لیورپول (نتیجه فینال: لیورپول 1 - رئال مادرید صفر)

 

27) سال 82 - 1981 (هلند) - قهرمان: آستون ویلا (نتیجه فینال: آستون ویلا 1 - بایرن مونیخ صفر)

 

28) سال 83 - 1982 (یونان) - قهرمان: هامبورگ (نتیجه فینال: هامبورگ 1 - یوونتوس صفر)

 

29) سال 84 - 1983 (ایتالیا) - قهرمان: لیورپول (نتیجه فینال: لیورپول 4 - آ اس رم 2)

 

30) سال 85 - 1984 (بلژیک) - قهرمان: یوونتوس (نتیجه فینال: یوونتوس 1 - لیورپول صفر)

 

31) سال 86 - 1985 (اسپانیا) - قهرمان: استوا بخارست (نتیجه فینال: استوا بخارست 2 - بارسلونا صفر)


 

32) سال 87 - 1986 (اتریش) - قهرمان: پورتو (نتیجه فینال: پورتو 2 - بایرن مونیخ 1)

 

33) سال 88 - 1987 (آلمان) - قهرمان: آیندهوون (نتیجه فینال: آیندهوون 6 - بنفیکا 5 / در ضربات پنالتی)

 

34) سال 89 - 1988 (اسپانیا) - قهرمان: آ ث میلان (نتیجه فینال: آ ث میلان 4 - استوا بخارست صفر)

 

35) سال 90 - 1989 (اتریش) - قهرمان: آ ث میلان (نتیجه فینال: آ ث میلان 1 - بنفیکا صفر)

 

36) سال 91 - 1990 (ایتالیا) - قهرمان: کرونا (نتیجه فینال: کرونا 5 - مارسی 3 / در ضربات پنالتی)

 

37) سال 92 - 1991 (انگلیس) - قهرمان: بارسلونا (نتیجه فینال: بارسلونا 1 - سامپدوریا صفر / در وقت اضافه)

 

38) سال 93 - 1992 (آلمان) - قهرمان: مارسی (نتیجه فینال: مارسی 1 - آ ث میلان صفر)

 

39) سال 94 - 1993 (یونان) - قهرمان: آ ث میلان (نتیجه فینال: آ ث میلان 4 - بارسلونا صفر)

 

40) سال 95 - 1994 (اتریش) - قهرمان: آژاکس (نتیجه فینال: آژاکس یک - آ ث میلان صفر)

 

41) سال 96 - 1995 (ایتالیا) - قهرمان: یوونتوس (نتیجه فینال: یوونتوس 4 - آژاکس 2 / در ضربات پنالتی)

 

42) سال 97 - 1996 (آلمان) - قهرمان: دورتموند (نتیجه فینال: دورتموند 3 - یوونتوس 1)

 

43) سال 98 - 1997 (هلند) - قهرمان: رئال مادرید (نتیجه فینال: رئال مادرید 1 - یوونتوس صفر)

 

44) سال 99 - 1998 (اسپانیا) - قهرمان: منچستر یونایتد (نتیجه فینال: منچستر یونایتد 2 - بایرن مونیخ 1)

 

45) سال 2000 - 1999 (فرانسه) - قهرمان: رئال مادرید (نتیجه فینال: رئال مادرید 3 - والنسیا صفر)

 

46) سال 2001 - 2000 (ایتالیا) - قهرمان: بایرن مونیخ (نتیجه فینال: بایرن مونیخ 5 - والنسیا 4 / در ضربات پنالتی)

 

47) سال 2002 - 2001 (اسکاتلند) - قهرمان: رئال مادرید (نتیجه فینال: رئال مادرید 2 - لورکوزن 1)

 

48) سال 2003 - 2002 (انگلیس) - قهرمان: آ ث میلان (نتیجه فینال: آ ث میلان 3 - یوونتوس 2 / در ضربات پنالتی)

 

49) سال 2004 - 2003 (آلمان) - قهرمان: پورتو (نتیجه فینال: پورتو 3 - موناکو صفر)

 

50) سال 2005 - 2004 (ترکیه) - قهرمان: لیورپول (نتیجه فینال: لیورپول 6 - آ ث میلان 5 / در ضربات پنالتی)

 

51) سال 2006 - 2005 (فرانسه) - قهرمان: بارسلونا (نتیجه فینال: بارسلونا 2 - آرسنال 1)

لطفا برای حمایت از ما شارژ خود را از طریق بنر زیر تهیه کنید
نويسنده: محمدرضا قربانی | تاريخ: سه شنبه 2 آبان 1391برچسب:تاریخچه لیگ قهرمانان اروپا, | موضوع: <-CategoryName-> |

تاریخچه جام ملت های اروپا

سال 1960 (فرانسه) - قهرمان: شوروی (نتیجه فینال: شوروی 2 - یوگسلاوی 1)

سال 1964 (اسپانیا) - قهرمان: اسپانیا (نتیجه فینال: اسپانیا 2 - شوروی 1)

سال 1968 (ایتالیا) - قهرمان: ایتالیا (نتیجه فینال: ایتالیا 2 - یوگسلاوی 0)

سال 1972 (بلژیک) - قهرمان: آلمان (نتیجه فینال: آلمان 3 - شوروی 0)

سال 1976 (یوگسلاوی) - قهرمان: چکسلواکی (نتیجه فینال: آلمان 2 - چکسلواکی 2 / در ضربات پنالتی 5 - 3 به‌سود چکسلواکی)

سال 1980 (ایتالیا) - قهرمان: آلمان (نتیجه فینال: بلژیک 1 - آلمان 2)

سال 1984 (فرانسه) - قهرمان: فرانسه (نتیجه فینال: فرانسه 2 - اسپانیا 0)                                                       

سال 1988 (آلمان) - قهرمان: هلند (نتیجه فینال: هلند 2 - شوروی 0)

سال 1992 (سوئد) - قهرمان:  دانمارک (نتیجه فینال: دانمارک 2 - آلمان 0)

سال 1996 (انگلیس) - قهرمان: آلمان (نتیجه فینال: آلمان 2 - جمهوری چک 1)

سال 2000 (هلند) - قهرمان:  فرانسه (نتیجه فینال: فرانسه 2 - ایتالیا 1)

سال 2004 (پرتغال) - قهرمان: یونان (نتیجه فینال: یونان 1 - پرتغال 0)

سال 2008 (سوئیس و اتریش) - قهرمان: اسپانیا (نتیجه فینال: اسپانیا 1 - آلمان 0)

 

www.ag86.blogfa.com

لطفا برای حمایت از ما شارژ خود را از طریق بنر زیر تهیه کنید
نويسنده: محمدرضا قربانی | تاريخ: سه شنبه 2 آبان 1391برچسب:تاریخچه جام ملت های اروپا, | موضوع: <-CategoryName-> |

تاریخچه جام جهانی فوتبال

 اولین دوره (1930 - اروگوئه)

قهرمان: اروگوئه، آقای گل: گیلرمو استابیله (آرژانتین، 8 گل)، بهترین بازیکن: هکتور اسکارونه (اروگوئه)، تعداد تیم‌ها: 13

گروه 1) آرژانتین، شیلی، فرانسه، مکزیک
گروه 2) یوگسلاوی، برزیل، بولیوی
گروه 3) اروگوئه، رومانی، پرو
گروه 4) آمریکا، پاراگوئه، بلژیک

نیمه‌نهایی: آرژانتین 6 - آمریکا 1 / اروگوئه 6 - یوگسلاوی 1
رده‌بندی: برگزار نشد (بعدها فیفا به‌ترتیب آمریکا و یوگسلاوی را سوم و چهارم اعلام کرد) / فینال: اروگوئه 4 آرژانتین2


دومین دوره (1934 - ایتالیا)
قهرمان: ایتالیا، آقای گل: اولدریخ نژدلی (چکسلواکی، 5 گل)، بهترین بازیکن: ریکاردو زامورا (اسپانیا)، تعداد تیم‌ها: 16

قاره اروپا: بلژیک، رومانی، هلند، سوئد، اتریش، آلمان، چکسلواکی، ایتالیا، فرانسه، سوییس، اسپانیا، مجارستان
قاره آمریکا: برزیل، آرژانتین، آمریکا
قاره آفریقا: مصر
(بازی‌ها به‌صورت تک‌حذفی برگزار شد)

نیمه‌نهایی: ایتالیا 1 - اتریش 0 / چکسلواکی 3 - آلمان 1 
رده‌بندی: آلمان 3 - اتریش 2 / فینال: ایتالیا 2 - چکسلواکی 1


سومین دوره (1938 - فرانسه)
قهرمان: ایتالیا، آقای گل: لئونیداس داسیلوا (برزیل، 8 گل)، بهترین بازیکن: لئونیداس داسیلوا (برزیل)، تعداد تیم‌ها: 16

قاره اروپا: آلمان غربی، اتریش، ایتالیا، بلژیک، چکسلواکی، رومانی، سوئد، سوییس، فرانسه، لهستان، مجارستان، نروژ، هلند
قاره آمریکا: برزیل، کوبا
قاره آسیا: اندونزی
(بازی‌ها به‌صورت تک‌حذفی برگزار شد)

نیمه‌نهایی: ایتالیا 2 - برزیل 1 / مجارستان 5 - سوئد 1
رده‌بندی: برزیل 4 - سوئد 2 / فینال: ایتالیا 4 - مجارستان 2


چهارمین دوره (1950 - برزیل)
قهرمان: اروگوئه، آقای گل: آده‌میر (برزیل، 9 گل)، بهترین بازیکن: خوان شیافینو ( اروگوئه)، تعداد تیم‌ها: 13

گروه 1) برزیل، یوگسلاوی، سوییس، مکزیک
گروه 2) اسپانیا، انگلیس، شیلی ، آمریکا
گروه 3) سوئد، ایتالیا، پاراگوئه
گروه 4) اروگوئه، بولیوی

نتایج گروه نهایی: برزیل 7 - سوئد 1 / اروگوئه 2 - اسپانیا 2 / برزیل 6 - اسپانیا 1 / اروگوئه 3 - سوئد 2 / سوئد 3 - اسپانیا 1 / اروگوئه 2 - برزیل 1
رده‌بندی نهایی: 1- اروگوئه، 2- برزیل، 3- سوئد، 4- اسپانیا


پنجمین دوره (1954 - سوییس)

قهرمان: آلمان غربی، آقای گل: ساندور کوچیس (مجارستان، 11 گل)، بهترین بازیکن: فرانس‌ پوشکاش (مجارستان)، تعداد تیم‌ها: 16

گروه 1) برزیل، یوگسلاوی، فرانسه، مکزیک
گروه 2) مجارستان، ترکیه، آلمان غربی، کره جنوبی
گروه 3) اروگوئه، اتریش، چکسلواکی، اسکاتلند
گروه 4) انگلیس، ایتالیا، سوییس، بلژیک

نیمه‌نهایی: آلمان غربی 6 - اتریش 1 / مجارستان 4 - اروگوئه 2 (در وقت اضافه)
رده‌بندی: اتریش 3 - اروگوئه 1 / فینال: آلمان غربی 3 - مجارستان 2


ششمین دوره (1958 - سوئد)
قهرمان: برزیل، آقای گل: ژوست فونتن (فرانسه، 13 گل)، بهترین بازیکن: ریموند کوپا (فرانسه)، تعداد تیم‌ها: 16

گروه 1) آلمان غربی، چکسلواکی، ایرلند شمالی، آرژانتین
گروه 2) فرانسه، یوگسلاوی، پاراگوئه، اسکاتلند
گروه 3) سوئد، مجارستان، ولز، مکزیک
گروه 4) برزیل، انگلستان، شوروی، اتریش

نیمه‌نهایی: سوئد 3 - آلمان غربی 1 / برزیل 5 - فرانسه 2
رده‌بندی: فرانسه 6 - آلمان غربی 3 / فینال: برزیل 5 - سوئد 2


هفتمین دوره (1962 - شیلی)
قهرمان: برزیل، آقای گل: گارینشا (برزیل، 4 گل)، بهترین بازیکن: گارینشا (برزیل)، تعداد تیم‌ها: 16

گروه 1) شوروی، یوگسلاوی، اروگوئه، کلمبیا
گروه 2) آلمان غربی، شیلی، ایتالیا، سوییس
گروه 3) برزیل، چکسلواکی، مکزیک، اسپانیا
گروه 4) مجارستان، انگلستان، آرژانتین، بلغارستان

نیمه‌نهایی: برزیل 4 - شیلی 2 / چکسلواکی 3 - یوگسلاوی 1
رده‌بندی: شیلی 1 - یوگسلاوی 0 / فینال: برزیل 3 - چکسلواکی 1


هشتمین دوره (1966 - انگلستان)
قهرمان: انگلستان، آقای گل: اوزه بیو (پرتغال، 9 گل)، بهترین بازیکن: بابی چارلتون (انگلستان)، تعداد تیم‌ها: 16

گروه 1) انگلستان، اروگوئه، مکزیک، فرانسه
گروه 2) آلمان غربی، آرژانتین، اسپانیا، سوییس
گروه 3) پرتغال، مجارستان، برزیل، بلغارستان
گروه 4) شوروی، کره شمالی، ایتالیا، شیلی

نیمه‌نهایی: آلمان غربی 2 - شوروی 1 / انگلستان 2 - پرتغال 1
رده‌بندی: پرتغال 2 - شوروی 1 / فینال: انگلستان 4 - آلمان غربی 2 (در وقت اضافه)


نهمین دوره (1970 - مکزیک)
قهرمان: برزیل، آقای گل: گرد مولر (آلمان غربی، 10 گل)، بهترین بازیکن: پله (برزیل)، تعداد تیم‌ها: 16

گروه 1) شوروی، مکزیک، بلژیک، السالوادور
گروه 2) ایتالیا، اروگوئه، سوئد، اسراییل
گروه 3) برزیل، انگلیس، رومانی، چکسلواکی
گروه 4) آلمان غربی، پرو، بلغارستان، مراکش

نیمه‌نهایی: ایتالیا 4 - آلمان غربی 3 (در وقت اضافه) / برزیل 3 - اروگوئه 1
رده‌بندی: آلمان غربی 1 - اروگوئه 0 / فینال: برزیل 4 - ایتالیا 1


دهمین دوره (1974 - آلمان غربی)
قهرمان: آلمان غربی، آقای گل: گرتزه‌گورتز لاتو (لهستان، 7 گل)، بهترین بازیکن: یوهان کرایف (هلند)، تعداد تیم‌ها: 16

گروه 1) آلمان شرقی، آلمان غربی، شیلی، استرالیا
گروه 2) یوگسلاوی، برزیل، اسکاتلند، زئیر
گروه 3) هلند، سوئد، بلغارستان، اروگوئه
گروه 4) لهستان، آرژانتین، ایتالیا، هائیتی

نیمه‌نهایی: برگزار نشد.
رده‌بندی: لهستان 1 - برزیل 0 / فینال: آلمان غربی 2 - هلند 1


یازدهمین دوره (1978 - آرژانتین)

قهرمان: آرژانتین، آقای گل: ماریو کمپس (آرژانتین، 6 گل)، بهترین بازیکن: ماریو کمپس (آرژانتین)، تعداد تیم‌ها: 16

گروه 1) ایتالیا، آرژانتین، فرانسه، مجارستان
گروه 2) لهستان، آلمان غربی، تونس، مکزیک
گروه 3) اتریش، برزیل، اسپانیا، سوئد
گروه 4) پرو، هلند، اسکاتلند، ایران

نتایج تیم ملی ایران در جام جهانی 1978 آرژانتین:
هلند 3 - ایران 0 / ایران 1 - اسکاتلند 1 (گل ایران: ایرج دانایی‌فر، دقیقه 60) / ایران 1 - پرو 4 (گل ایران: حسن روشن، دقیقه 41)

نیمه‌نهایی: برگزار نشد.
رده‌بندی: برزیل 2 - ایتالیا 1 / فینال: آرژانتین 3 - هلند 1 (در وقت اضافه)

 

دوازدهمین دوره (1982 - اسپانیا)
قهرمان: ایتالیا، آقای گل: پائولو روسی (ایتالیا، 6 گل)، بهترین بازیکن: پائولو روسی (ایتالیا)، تعداد تیم‌ها: 24

گروه 1) لهستان، ایتالیا، کامرون، پرو
گروه 2) آلمان غربی، اتریش، الجزایر، شیلی
گروه 3) بلژیک، آرژانتین، مجارستان، السالوادور
گروه 4) انگلستان، فرانسه، چکسلواکی، کویت
گروه 5) ایرلند شمالی، اسپانیا، یوگسلاوی، هندوراس
گروه 6) برزیل، شوروی، اسکاتلند، نیوزیلند

نیمه‌نهایی: ایتالیا 2 - لهستان 0 / آلمان غربی 3 - فرانسه 3 (در ضربات پنالتی 5 - 4 به‌سود آلمان غربی)
رده‌بندی: لهستان 3 - فرانسه 2 / فینال: ایتالیا 3 - آلمان غربی 1


سیزدهمین دوره (1986 - مکزیک)
قهرمان: آرژانتین، آقای گل: گری لینه‌کر (انگلستان، 6 گل)، بهترین بازیکن: دیه‌گو مارادونا (آرژانتین)، تعداد تیم‌ها: 24

گروه 1) آرژانتین، ایتالیا، بلغارستان، کره جنوبی
گروه 2) مکزیک، پاراگوئه، بلژیک، عراق
گروه 3) شوروی، فرانسه، مجارستان، کانادا
گروه 4) برزیل، اسپانیا، ایرلند شمالی، الجزایر
گروه 5) دانمارک، آلمان غربی، اروگوئه، اسکاتلند
گروه 6) مراکش، انگلستان، لهستان، پرتغال

نیمه‌نهایی: آلمان غربی 2 - فرانسه 0 / آرژانتین 2 - بلژیک 0
رده‌بندی: فرانسه 4 - بلژیک 2 / فینال: آرژانتین 3 - آلمان غربی 2


چهاردهمین دوره (1990 - ایتالیا)
قهرمان: آلمان غربی، آقای گل: سالواتوره اسکیلاچی (ایتالیا، 6 گل)، بهترین بازیکن: سالواتوره اسکیلاچی (ایتالیا)، تعداد تیم‌ها: 24

گروه 1) ایتالیا، چکسلواکی، اتریش، آمریکا
گروه 2) کامرون، رومانی، آرژانتین، شوروی
گروه 3) برزیل، کاستاریکا، اسکاتلند، سوئد
گروه 4) آلمان غربی، یوگسلاوی، کلمبیا، امارات
گروه 5) اسپانیا، بلژیک، اروگوئه، کره جنوبی
گروه 6) انگلیس، جمهوری ایرلند، هلند، مصر

نیمه‌نهایی: ایتالیا 1 - آرژانتین 1 (در ضربات پنالتی 4 - 3 به‌سود آرژانتین) / آلمان غربی 1 - انگلیس 1 (در ضربات پنالتی 4 - 3 به‌سود آلمان غربی)
رده‌بندی: ایتالیا 2 - انگلیس 1 / فینال: آلمان غربی 1 - آرژانتین 0


پانزدهمین دوره (1994 - آمریکا)
قهرمان: برزیل، آقای گل: هریستو استویچکوف (بلغارستان، 6 گل)، اولگ سالنکو (روسیه، 6 گل)، بهترین بازیکن: روماریو (برزیل)، تعداد تیم‌ها: 24

گروه 1) رومانی، سوییس، آمریکا، کلمبیا
گروه 2) برزیل، سوئد، روسیه، کامرون
گروه 3) آلمان، اسپانیا، کره جنوبی، بولیوی
گروه 4) نیجریه، آرژانتین، بلغارستان، یونان
گروه 5) مکزیک، جمهوری ایرلند، ایتالیا، نروژ
گروه 6) هلند، عربستان، بلژیک، مراکش

نیمه‌نهایی: سوئد 0 - برزیل 1 / بلغارستان 1 - ایتالیا 2
رده‌بندی: سوئد 4 - بلغارستان 0 / فینال: برزیل 0 - ایتالیا 0 (در ضربات پنالتی 3 - 2 به‌سود برزیل)


شانزدهمین دوره (1998 - فرانسه)
قهرمان: فرانسه، آقای گل: داوور شوکر (کرواسی، 6 گل)، بهترین بازیکن: رونالدو (برزیل)، تعداد تیم‌ها: 32

گروه 1) برزیل، نروژ، مراکش، اسکاتلند
گروه 2) ایتالیا، شیلی، اتریش، کامرون
گروه 3) فرانسه، دانمارک، آفریقای جنوبی، عربستان
گروه 4) نیجریه، پاراگوئه، اسپانیا، بلغارستان
گروه 5) هلند، مکزیک، بلژیک، کره جنوبی
گروه 6) آلمان، یوگسلاوی، ایران، آمریکا
گروه 7) رومانی، انگلستان، کلمبیا، تونس
گروه 8) آرژانتین، کرواسی، جامائیکا، ژاپن

نتایج تیم ملی ایران در جام جهانی 1998 فرانسه:
یوگسلاوی 1 - ایران 0 / ایران 2 - آمریکا 1 (گل‌های ایران: حمید استیلی، دقیقه 43 و مهدی مهدوی‌کیا، دقیقه 84) / آلمان 2 - ایران 0

نیمه‌نهایی: برزیل 1 - هلند 1 (در ضربات پنالتی 4 - 2 به‌سود برزیل) / فرانسه 2 - کرواسی 1
رده‌بندی: کرواسی 2 - هلند 1 / فینال: فرانسه 3 - برزیل 0


هفدهمین دوره (2002 - کره جنوبی / ژاپن)
قهرمان: برزیل، آقای گل: رونالدو (برزیل، 8 گل)، بهترین بازیکن: اولیور کان (آلمان)، تعداد تیم‌ها: 32

گروه 1) دانمارک، سنگال، اروگوئه، فرانسه
گروه 2) اسپانیا، پاراگوئه، آفریقای جنوبی، اسلوونی
گروه 3) برزیل، ترکیه، کاستاریکا، چین
گروه 4) کره جنوبی، آمریکا، پرتغال، لهستان
گروه 5) آلمان، ایرلند، کامرون، عربستان
گروه 6) سوئد، انگلستان، آرژانتین، نیجریه
گروه 7) مکزیک، ایتالیا، کرواسی، اکوادور
گروه 8) ژاپن، بلژیک، روسیه، تونس

نیمه‌نهایی: آلمان 1 - کره جنوبی 0 / برزیل 1 - ترکیه 0
رده‌بندی: ترکیه 3 - کره جنوبی 2 / فینال: برزیل 2 - آلمان 0


هجدهمین دوره (2006 - آلمان)
قهرمان: ایتالیا، آقای گل: میروسلاو کلوزه (آلمان، 5 گل)، بهترین بازیکن: زین‌الدین زیدان (فرانسه)، تعداد تیم‌ها: 32

گروه 1) آلمان، اکوادور، لهستان، کاستاریکا
گروه 2) انگلیس، سوئد، پاراگوئه، ترینیداد و توباگو
گروه 3) آرژانتین، هلند، ساحل عاج، صربستان
گروه 4) پرتغال، مکزیک، آنگولا، ایران
گروه 5) ایتالیا، غنا، جمهوری چک، آمریکا
گروه 6) برزیل، استرالیا، کرواسی، ژاپن
گروه 7) سوییس، فرانسه، کره جنوبی، توگو
گروه 8) اسپانیا، اوکراین، تونس، عربستان

نتایج تیم ملی ایران در جام جهانی 2006 آلمان:
مکزیک 3 - ایران 1 (گل ایران: یحیی گل‌محمدی، دقیقه 36)/ پرتغال 2 - ایران 0 / ایران 1 - آنگولا 1 (گل ایران: سهراب بختیاری‌زاده، دقیقه 75)

نیمه‌نهایی: ایتالیا 2 - آلمان 0 / فرانسه 1 - پرتغال 0
رده‌بندی: آلمان 3 - پرتغال 1 / فینال: ایتالیا 1 - فرانسه 1 (در ضربات پنالتی 5 - 3 به‌سود ایتالیا)


نوزدهمین دوره (2010 - آفریقای جنوبی)
قهرمان: اسپانیا، آقای گل: توماس مولر (آلمان، 5 گل)، بهترین بازیکن: دیه‌گو فورلان (اروگوئه)، تعداد تیم‌ها: 32

گروه 1) اروگوئه، مکزیک، آفریقای جنوبی، فرانسه
گروه 2) آرژانتین، کره جنوبی، یونان، نیجریه
گروه 3) آمریکا، انگلستان، اسلوونی، الجزایر
گروه 4) آلمان، غنا، استرالیا، صربستان
گروه 5) هلند، ژاپن، دانمارک، کامرون
گروه 6) پاراگوئه، اسلواکی، نیوزیلند، ایتالیا
گروه 7) برزیل، پرتغال، ساحل عاج، کره شمالی
گروه 8) اسپانیا، شیلی، سوییس، هندوراس

 

نیمه‌نهایی: هلند 3 - اروگوئه 2 / اسپانیا 1 - آلمان 0
رده‌بندی: آلمان 3 - اروگوئه 2 / فینال: اسپانیا 1 - هلند 0 (در وقت اضافه)

 

منابع: www.ag86.blogfa.com

لطفا برای حمایت از ما شارژ خود را از طریق بنر زیر تهیه کنید
نويسنده: محمدرضا قربانی | تاريخ: سه شنبه 2 آبان 1391برچسب:تاریخچه جام جهانی فوتبال, | موضوع: <-CategoryName-> |

مهرداد بزرگ

 مهرداد دوم یا مهرداد بزرگ از دودمان اشکانی است. لقب کبیر را به دلیل مقتدر بودن و نظم و سازمان دادن به امور ایران به او داده‌اند. وی هنگامی به شاهی رسید که ایران از هر سو آماج تهاجم اقوام مختلف شده بود. مهرداد با دلاوری و درایت تمام نواحی اشغال شده را پس گرفت و مرزهای ایران را در شرق تا کوههای هیمالیا و در غرب تا میان‌رودان رساند. در زمان پادشاهی او ایران و روم هم ‌مرز شدند. وی همچنین به اوضاع داخلی ایران نظم و سازمان داد و اقتصاد شکوفایی را پایه‌ریزی کرد.

 

مهرداد پس از نشستن بر تخت شاهی نخست بابل را از تازیان پس گرفت و بعد از آن لشکری به سوی ارمنستان کشید. وی در سال ۱۱۳پ.م سراسر میان‌رودان را تسخیر کرد و آنگاه حملات خود را  رو به شرق آغاز کرد. پیش از رسیدن مهرداد به شاهی، حدود سال ۱۳۳پ.م در شرق، سکاها به مرزهای ایران و بلخ تاختند، دولت بلخ را نابود کردند و دولت‌های کوچک یونانی را تا نزدیک هندوستان از میان بردند. آنها به داخل ایران نیز تاخته و پارت و گرگان را لگدکوب اسبان خود کردند. گروهی از آنان به سیستان و افغانستان رفته و حکومتی سکایی پدید آوردند و از این پس سرزمین زرنگ سکستان (سیستان ) نامیده شد. حتی فرهاد دوم شاه ایران که پدر مهرداد دوم است نیز در نبردی با آنان کشته شد. مهرداد با نبردی سهمگین سکاها را چنان شکست داد که دیگر مدت‌ها متعرض ایران نشدند. او پارت و هرات را آزاد کرد و دولت سکایی سیستان را وابسته به دولت اشکانی کرد. وی همچنین مرو و بخش‌هایی از فرارود را نیز تصرف کرد.

 

پس از پیروزی‌هایی که ذکر شد مهرداد فرصت یافت تا به امور داخلی کشور بپردازد. او نخستین کس از خاندان اشکانی است که خود را شاهنشاه خواند و ادعا کرد که خاندان اشکانی از نسل اردشیر دوم هخامنشی است. این کار او اقدامی آگاهانه بود که اشکانیان را ادامه دهنده هویت ایرانی نشان دهد و همینطور این کار حکومت اشکانیان را در پرتو ارتباط یافتن با هخامنشیان بر حق جلوه داد. مهرداد دوم بسیار پای‌ بندی به فرهنگ، آداب و سنن ایرانی بود. وی با تلاشی خستگی ناپذیر بر آن شد تا فرهنگ ایرانی را از مظاهر فرهنگ یونانی هلنی پاک کند. در عرصه بازرگانی و سر و سامان دادن به اقتصاد کشور مهرداد اقدامات بسیاری کرد و در روزگار او بود که راه بازرگانی ایران به چین که در تاریخ به "راه ابریشم" معروف است گشوده شد. از این پس مبادلات کالا میان چین، هند، عربستان و برخی سرزمین‌های دیگر موجب شکوفایی اقتصاد کشور گردید.

 

به دلیل اهمیت سرزمین‌های غربی ایران و میان‌رودان مهرداد در سال ۹۴پ.م به سرزمینهای شمالی میان دجله و فرات تاخت و پس از کسب پیروزی‌هایی در این منطقه رود فرات را به عنوان مرز غربی ایران تعیین کرد. وی همچنین در امور ارمنستان که دارای اهمیت بسیاری بود و شاهان آن از تبار اشکانی بودند دخالت کرد.

 

در سال ۹۶پ.م رومیان در راستای سیاست جهانگشایی خود به کرانه غربی رود فرات رسیدند و مصمم بودند که ایران و هند را به قلمرو خود ضمیمه کنند. فرمانده قوای روم شخصی به نام سولا بود. مهرداد به خاطر گرفتاریهای زیادی که در آن زمان برای اشکانیان پیش آمده بود صلاح دید که با رومیان وارد جنگ نشود، لذا به آنان پیشنهاد صلح کرد. این پیمان بسته شد ولی نماینده اشکانی به دلیل تحقیری که سولا بر او روا داشته بود در بازگشت اعدام شد.

 

در پایان زندگی مهرداد دوم(حدود ۸۷ پ.م) در شرق و غرب تهاجماتی صورت گرفت. تیگران (Tigranes ) شاه ارمنستان از مرگ مهرداد بهره جسته و بخش شمالی میان‌رودان را تصرف کرد. در این زمان گودرز که در زمان مهرداد دوم در بابل قیام کرده بود برای مدت کوتاهی به شاهنشاهی رسید. اُرُد گودرز را از حکومت انداخت و پس از دوره کوتاهی سیناتروک بر جای او به شاهنشاهی نشست.

 

در پایان این بخش به یکی از رفتارهای مهرداد دوم می پردازیم مهرداد دوم اشكانی با سپاهش از كنار باغ سرسبزی می گذشت سایه درختان باغ مكان خوبی بود برای استراحت. فرمانروا دستور داد در كنار دیوار بزرگ باغ لشكریان كمی استراحت كنند. باغبان نزدیك پادشاه ایران زمین آمده و از او و سربازان دعوت كرد كه به باغ وارد شوند. مهرداد گفت ما باید خیلی زود اینجا را ترك كنیم و همین جا مناسب است. باغبان گفت دیشب خواب می دیدم خورشید ایران در پشت دیوار باغم است و امروز پادشاه كشورم را اینجا می بینم. مهرداد گفت اشتباه نكن آن خورشید من نیستم آن خورشید سربازان ایران هستند كه در كنار دیوار باغت نشسته اند. از این سخن پادشاه ایران اشك در چشمان باغبان گرد آمد. مهرداد دوم (اشك نهم) بسیار فروتن بود و همواره در كنار سربازان خویش و بدور از تجملات بود.

 

مهرداد دوم یک شاه با تدبیر و توانا بود و اقتدار دولت پارت را تحکیم بخشید و با تدابیر ویژه اش ارتش ایران را بسیار نیرومند ساخت و ثبات را به شایسته ترین نحوی در مرزهای کشور برقرار نگاه داشت و ایران را بسوی شکوه هر چه بیشتر سوق داد. شاید بتوانیم این شاهنشاه را از نظر قدرتمندی و تدبیر و انساندوستی با داریوش بزرگ مقایسه کنیم. مهرداد دوم یا مهرداد بزرگ از دودمان اشکانی است. لقب کبیر را به دلیل مقتدر بودن و نظم و سازمان دادن به امور ایران به او داده‌اند.


لطفا برای حمایت از ما شارژ خود را از طریق بنر زیر تهیه کنید
نويسنده: محمدرضا قربانی | تاريخ: دو شنبه 1 آبان 1391برچسب:مهرداد بزرگ, | موضوع: <-CategoryName-> |