دنیای سرگرمی

فقط چند دقیقه برای داشتن سرگرمی وقت بگذاریم


عشق یک طرفه

بودن با کسی که دوستش نداری و نبودن با کسی که دوستش داری همه اش رنج است پس اگر همچون خود نیافتی مثل خدا تنها باش.

خیلی سخته… به خاطر کسی که دوسش داری… همه چیز رو از سر راهت خط بزنی…!! بعد بفهمی… خودت تو لیستی بودی که…! اون به خاطر یکی دیگه… خطت زده..!

برای خیانت، هزار راه هست اما هیچ کدام به اندازه ی تظاهر به دوست داشتن کثیف نیست...

همیشه فکر میکردم خیلی سخته که کسی رو دوست داشته باشی و طرفت از احساست بی خبر باشه... ولی حالا فهمیدم خیلی خیلی سختتر اینه که کسی رو دوست داشته باشی و طرفت هم بدونه که دوستش داری اما بی تفاوت از احساست رد بشه...

نه حوصله ی دوست داشتن دارم نه می خواهم کسی دوستم داشته باشد. این روزها سردم... مثل دی، مثل بهمن، مثل اسفند مثل زمستان  احساسم یخ زده، آرزوهایم قندیل بسته. امیدم زیر بهمنِ سردِ احساساتم دفن شده نه به آمدنی دلخوشم و نه از رفتنی غمگین. این روزها پر از سکوتم...

خیالت راحت... دل شکسته ها نفرین هم بکنند، گیرا نیست!... نفرین، تهِ دل می خواهد دلِ شکسته هم که دیگه سرو ته ندارد...

چه اشتباهيست تلخ كردن زندگی بخاطر كسی كه درنبود ما شيرين ترين لحظات زندگی خود را سپری ميكند.

آدمها می آیند زندگی میکنند و میروند..... اما فاجعه زندگی در آن هنگام آغاز میشود که آدمی میرود اما نمی میرد!! می ماند و نبودنش در بودن تو چنان ته نشین می شود که تو می میری در حالی که "زنده ای"!!!

چه کسی میگوید منو او تفاهم نداشتیم ؟ما هردو عاشق بودیم :من عاشق او و او هم عاشق او !

چه قانون ناعادلانه ای!!! برای شروع یک رابطه هر دو طرف باید بخواهند. اما برای تمام شدنش همین که یک نفر بخواهد کافیست..

راهی جز سقوط ندارد برگ پاییزی... وقتی میداند درخت... عشق برگ تازه ای در سر دارد....

ﭘﺮﻧﺪﻩ ﺍﯼ ﮐﻪ ﺭﻓﺖ ﺑﮕﺬﺍﺭ ﺑﺮﻭﺩ ﻫﻮﺍﯼ ﺳﺮﺩ بهاﻧﻪ ﺍﺳﺖ ! ﻫﻮﺍﯼ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺩﺭ سر ﺩﺍﺭﺩ.

ديگر به تو فكر نمي كنم ..........گناه است ......چشم داشتن به مال غريبها .........

سخت بود فراموش کردن کسی که با او همه چیز و همه کس را فراموش می‌کردم!

همین که به خوابم می آیی بس است قناعت از این مزخرف تر ؟؟؟

شهامت میخواهددوست داشتن کسی که هیچ وقت، هیچ زمان، سهم تو نخواهد شد !

بازی تمام شد.. تو بردی... حالا نقابت را بردار! بگذار ببینم، زندگی ام را به که باختم.

مرا ببخش که ساده بودنم دلت را زد....... مرا ببخش اگر عشق ورزیدنم چشمانت را بست....! میروم تا آنان که توانا ترند.... تورا به پوچ بودنت برسانند..

می گویند: شاد بنویس...!! نوشته هایت درد دارند...!! و من یاد مردی می افتم، که با ویالونش...!! گوشه ی خیابان شاد میزد...!!اما با چشمهای خیس...!

مرا در روزی بارانی دفن کنید تا آتش قلبم خاموش گردد و درتابوتی بگذارید از چوب تا بدانند عشق من مانند چوب خاکستر شد. دستهایم را بر روی سینه ام قرار بدهید تا بدانند همیشه دوست داشتم کسی را در آغوش بگیرم. چشمهایم را باز بگذارید تا بدانند همیشه چشم انتظار بودم. صورتم را رو به غروب آفتاب بگذارید تا بدانند عشق من غروب کرده و زندگی ام تمام شد .

میدونی غم انگیز ترین جای قصه کجاست؟ اونجاست که نگاهت میکنه میگه: "خوشبخت بشی"

موهایم رنگ سیگارم شد سفید...! و روزگارم رنگ موهایت سیاه. راستی بعد از تو رنگ از رخ زندگی ام پرید. اینجا همه چیز سیاه و سفید است...

دلم نگرفته از این که رفته ای... دلگیرم از... تمام دوست داشتنی هایی که گفتی... ولی نداشتی!!...

نداشتن تو یعنی دیگری تو را دارد.نمی دانم نداشتن تو سخت تر است.. یا تحمل اینکه دیگری تو را دارد....!!!

گفتى دهانت بوى شير مىدهد و رفتى...! آهاى عشق من!!! امشب به افتخار تو دهانم بوى مشروب، بوى سيگار و بوى دروغ مىدهد... برمىگردى؟؟؟

گفتی به شرفم قسم که تنهایت نمیگذارم... شرف ماند پیش من گرو.... حال بگو بینم بی شرف کنار او بی من خوش میگذرد!؟

از من خواست "حلالش"کنم  کسی که با دوری خودش زندگی مرا"حرام" کرد.

گفتی تا سیگاری دود کنی برگشته ام! سیگار که هیچ، زندگیم دود شد! پس کجا مانده ای ...!

درد یعنی: امشبم مثل شبهای دیگه رو تخت دراز بکشی آهنگ بگذاری و بازم فکر کنی به نبودنش... به حرف هایی که با هم میزدید... به اینکه چه آسون از دستش دادی... و مثل همیشه چشمان تقاص پس بدن!!!...

خدایا؟؟؟!!!...اگه او برای من ساخته نشده بود ؟؟؟!!!... چرا من برای او ویران شدم؟؟؟..

مردی میگفت: من عاشق نیسنم... فقط حرف اون میشه... دلم سیگار میخواهد تا بغضم را با دود قورت بدم...

دلم برای کسی تنگ است که گمان میکردم می آید.... می ماند و به تنهاییم پایان میده ! آمد رفت و به زندگی ام پایان داد…

به همین بغض لعنتی قسم... نوبت گریه تو هم میرسد... شک نکن!!!

همیشه در ریاضیات ضعیف بودم سالهاست دارم حساب می کنم چگونه من بعلاوه ی تو، شد فقط من...

حالا که تمام راه را آمده ام، حالا که تا تو هیچ نمانده، چقدر دیر خدا یادش آمد که ما قسمت هم نیستیم ...

من عاشقانه دوستش داشتم، و او عاقلانه طردم کرد... منطق او، حتی از حماقت من، احمقانه تر بود.

سخت است! اتفاقی را انتظار بکشی که خودت هم بدانی… در راه نیست

یه وقتایی باید رفت...! اونم با پای خدت...! باید جاتُ تو زندگی بعضی ها خالی کنی...! درسته تو شلوغیشون متوجه نمیشن چی میشه...! ولی بدون... یه روزی... یه جایی... بد جور یادت می افتند  که دیگه خیلی دیر شده... خیلی...

باور کن هرگز هرگز لایق دوستت دارم های تو نبودم، ملتمسانه از تو می خواهم: دوستت دارم هایت را به کسی بگویی که لایق دروغهایت باشد...

گفت: قول بده، گفتم چه قولی؟ گفت: که هر وقت یاد من افتادی بخندی. رفت.... همه فکر کردن انقدرا هم دوسش نداشتم... که فقط خندیدم... که همش خندیدم...

کوچ پرنده به من آموخت: وقتی هوای رابطه سرد است، باید رفت...

اگر خواستی بیایی من همان جایی هستم که بودم همان جایی که رهایم کردی...

فقط ....دوری نیست که ... دل آدم رو می سوزونه ...!!بودن ... و مال تو نبودن ...دردش بیشتره ...!!

اگر فراموشت شدم گناه تو نبود گناه از من بود که بی دلیل محتاج چشمانی شدم که برای دیدن من آفریده نشده بود...

ﻭﻗﺘﯽ ﻧﺨﻮﺍست ... ﺁﺭﻭﻡ ﺑﮑﺶ ﮐﻨﺎﺭ ...ﻏﻢ انگیز ﺍست ﺍﮔﺮ ﺗﻮ ﺭﺍ ﻧﺨﻮﺍﻫﺪ. ﻣﺴﺨﺮﻩ ﺍﺳﺖ ﺍﮔﺮ ﻧﻔﻬﻤﯽ، ﺍﺣﻤﻘﺎﻧﻪ ﺍﺳﺖ ﺍﮔﺮ ﺍﺻﺮﺍﺭ ﮐﻨﯽ ...

میدونی بن بست زندگی کجاست؟؟؟ جایی که... نه حق خواستن داری، نه توانایی فراموش کردن...

سخت میترسیدم از اینکه من از نژاد شیشه باشم... شکستنی..!! تو از نژاد جاده باشی و... رفتنی..!! آری روزها گذشت، همان شد ..تو رفتی و من شکستم...

وقتی از چشم کسی بیفتی، مثل یک قطره اشک... دیگه فرقی نمیکنه کجا باشی!؟ گوچه چشم... و یا... روی خاک! تو دیگه چکیدی

هی تو!! چیزی که بیشتر از همه اذیتم میکنه اینه که: میدونم لیاقت ام رو نداری، میدونم لایق محبتم نیستی ولی... بازم دوست دارم!!!

درد یعنی بخوایش ولی نخوادت...

دیروز که داد زدی: دوستت دارم... گفتم: نمیشنوم ! بلندتر! امروز که آرام گفتی: دیگه دوستت ندارم... گفتم: هیس... چرا ذاذ میزنی...!؟

ﺭﻓﺘﯽ !ﻭ ﺍﯾﻨﻬﺎ ﻣﯽ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﺗﺎ ﺍﺑﺪ! ﯾﮏ ﺁﻩ، ﯾﮏ ﺑﻐﺾ ﻟﻌﻨﺘﯽ، ﻭ ﯾﮏ ﺳﻮﺍﻝ ﺑﯽ ﺟﻮﺍﺏ، ﺁﯾﺎ ﻫﻨﻮﺯ ﻫﻢ ﮔﺎﻫﯽ ﺩﻟﺖ ﺑﺮﺍﯾﻢ ﺗﻨﮓ ﻣﯽﺷﻮﺩ؟

می تونید درک کنید، آدمی که روز و شب، آرزوی رسیدن به کسی را دارد که هر روز و شب، جلوی چشمش است و نمی تواند به او دست یابد!؟ چه حسی دارد آن آدم؟!

شیشه ی پنجره را باران شست. از دل من امّا... چه کسی نقش تو را خواهد شست؟....

هیچکس بعد هیچکس نمرده ولی ... خیلیا بعد از خیلیا ..دیگه زندگی نکردن ..

از صمیم قلب برای بعضی از خاطرات، آرزوی فراموش شدن میکنم...

گفت: بیا! رفتم. گفت: پاهایم یخ زده! به پایش سوختم... گرم که شد، رفت به سوی دیگری...

به حرمت نان و نمکی که با هم خوردیم ، نان را تو ببر که راهت بلند است و طاقتت کوتاه ؛ نمک را بگذار برای من که می‌خواهم این زخم همیشه تازه بماند !

خسته و دلگیرم... از کسی که مرا غرق خودش کرد، اما نجاتم نداد...!

می سپارمد به خدا، خدایی که نخواست تو را به من بسپارد...

به پایان رسیده ام اما نقطه نمی گذارم…  یک ویرگول میگذارم، این هم امیدیست، شاید که برگردی

همه گفتند دوست نداره، گفتم میدونم. گفتند داره بهت خیانت میکنه، گفتم میدونم. گفتنأ پس چرا فراموشش نمیکنی، گفتم تنها چیزیه که نمیدونم...

بعد از مدت ها دیدمش!!! دستامو گرفت و گفت چقدر دستات تغییر کردن... خودمو کنترل کردم و فقط لبخندی زدم... تو دلم گریه کردم و دم گوشش گفتم: بی معرفت!!! دستای من تغییر نکرده... دستات به دستای اون عادت کرده

از تو چتری ساختم، برای روزهای بارانی، غافل از آنکه... تو همان قطره های بارانی

اگر خواستی بیایی من همان جایی هستم که بودم همان جایی که رهایم کردی...

من آن غریبه ی دیروز، آشنای امروز و فراموش شده ی فردایم در آشنایی امروز می نویسم تا در فراموشی فردا یادم کنی.

درد من تنهایی ام نیست! درد من این است که هر روز از خودم می پرسم!!! مگر خودش مرا انتخاب نکرد؟؟؟

وقتی شیری "طعمه اش را با آمدن لاشخورها رها میکند! نشانه ی ترس نیست. بلکه باورش این است که طعمه اش ارزش خوردن ندارد... نه من آن شیر نیستم. اما: تو همان طعمه ی دست خورده ای که ماهاست با لاشخورها تنهایت گذاشته ام

له می شوم... زیر خروار خروار نبودنت! مانند برگی پاییزی زیر قدم هایت... و تو فقط لذت می بری...

چقدر سخت است منتظر کسی باشی که هیچوقت فکر آمدن نیست...!

 

لطفا برای حمایت از ما شارژ خود را از طریق بنر زیر تهیه کنید
نويسنده: محمدرضا قربانی | تاريخ: سه شنبه 7 مرداد 1393برچسب: عشق یک طرفه, | موضوع: <-CategoryName-> |