دنیای سرگرمی

فقط چند دقیقه برای داشتن سرگرمی وقت بگذاریم


رفیق بی کلک سیگار

وقتی عرض زندگی دست من نیست طولش را با سیگار کم میكنم این رندانه ترین دهن كجی به سرنوشتی است که به آن محکومم...

میگه: به نیمه پر لیوان نگاه كن... ولی نیمه پر لیوان من پُر از ته سیگاره....

تنها باشی، دلتنگ باشی، آواره ی کوچه و خیابان باشی، وقتی به اولین زنی که شبیه اوست میرسی... نزدیک میشوی سیگارت را روشن میکنی بعد پشت دستت را خو و و و و و ب داغ میکنی دا ا ا ا ا ا غ.

عادت آدمهاست؛ سیگارهم که کامش را داد زیرپا لهش میکنند...!

سیگارم چه زیبا کام میدهد... او تا صبح پیراهن سفیدش را برایم میسوزاند، من از لبش بوسه ها میگیرم، چه لذتی دارد این رفاقت بی منت..! او ازجان مایه میگذارد و من از عمر...!

سنگین کام میگیری مرد...! در این سرمای خیابان به یاد کدامین بی وفا، خاطراتت را دود میکنی...؟

سيگاری که باشی، "تلخ" طعم دلخواهت می شود.... چای تلخ.... قهوه ی تلخ.... شکلات تلخ.... سيگاری که باشی، با تلخی انس می گيری.... خاطرات تلخ... روزهای تلخ.... زندگی تلخ.... سيگاری که باشی، تلخی ها را بهتر می فهمی.... مردم تلخ.... سرنوشت تلخ.... روزگار تلخ.... تـلخی ها را دوسـت دارم. سـیگار، مشـروب و تــو

سوختن با سیگار.... سگ شرف دارد به این انسانها.... دست کم به دست خود می سوزم....!

چگونه درگيرت نباشم...؟ وقی كه فندک يادگاريت سيگاريم كرد..؟

سیگار تنها رفیقته که برای تو میسوزه ازبین میره تا یه لحظه تنهایی تورو برات پر کنه. پس توهم مثل اون مرام داشته باشو هیچوقت ترکش نکن.

هفت سینه امسال من با سیگار شروع میشود.... در حسرت نبودنت..!!! سین بعدی سیگار به یاد تمام لحظاتی که تو رو.... نخواهم داشت ...!!!

رفاقتی بالا تر از این ندیدم که توش 20 تا از رفیقات صف بکشن تا به پای دردات بسوزن.

امان از شبی که سیگار باشد و آتش نباشد.... ولی.. فریاد از آن دم که آتش در سینه باشد و سیگار نباشد!!!

ﺍﻭﻻی ﺁﺷﻨا یمون ﺍﺯﻡ ﭘﺮﺳﻴﺪ: ﭼﺮﺍ ﺳﻴﮕﺎﺭ ﻣﻴﮑشی؟ ﮔﻔﺘﻢ: ﭼﻮﻥ ﺁﺭﻭمم ﻣﻴﮑﻨﻪ.... ﮔﻔﺖ: ﻣﮕﻪ ﻣﻦ مرﺩﻡ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺳﻴگاﺭ ﻟﻌﻨتی ﺁﺭﻭﻡ شی؟ ﺩیگه ﻧﮑﺸﻴﺩﻡ.... ﺑﺎ ﻭﺟﻮﺩﺵ ﻭ ﻗﻮﻻﺵ ﺁﺭﻭﻣﻢ ﮐﺮﺩ.... ﺍﻣﺎ ﺣﺎﻻ چی؟؟ کوﺵ ﺑﺒﻴﻨﻪ ﺑﺎﺯﻡ ﺳﻴگاﺭ ﺟﺎﺷﻮ ﭘﺮ ﮐﺮﺩﻩ؟! ﺩﺍﺭی ﻳکی ﺩﻳﮕﻪ ﺭﻭ ﺗﺮﮎ ﻣﻴﺪی ﺁﺭه....!؟

و مرگ مُردن نیست و مرگ تنها نفس نکشیدن نیست! من مردگان بیشماری را دیده ام که راه میرفتند، حرف میزدند، سیگار میکشیدند!!!

گاهی باید فقط ؛سیگاری بگذاری روی لب هایت یقه های پالتوات را بدهی بالا دستهایت را بکنی در جیبت و بروی.

3 چیز را همیشه به همراه داشته باش: فندک را، برای سیگارت. سیگار را، برای خودت و عطر را، برای بو نبردن فرشته (مادرت)، از سیگاری شدن تو....

خاموش گریه می کنی بر سینه دیوار.... با بغض روشن می کنی سیگار با سیگار

خدايا...! امشب را مهمانم باش... به يک فنجان قهوه ی تلخ و یک نخ سیگار. وقتش رسيده طعممِ دنيايـت را بـدانی....!!

پک هايی که به سيگارم می زنم... از ياد آوری خاطرات تو نیست. نيکوتين... مرا بهتر از تو درک میکُند.... بهتر می داند کام گرفتن نان و نمک دارد!!

چگونه بگویم؟ اصلا از چی بگم؟ از این همه تنهایی؟ یا از این مرحم تنهاییم که فقط سیگار شده؟ ولی بدون این مرحم الان جای خالیه تورو واسم پر میکنه. منو درک میکنه. همون کارایی که تو هیچوقت نکردی.

تو را ترک کرده ام! خلاصه خیلی فرق کرده ام با روز آخرین دیدار! دیگر حتی با احتیاط بیشتری دل می بندم! اما الان حس خوبی دارم از نبودنت! شبیه دست فروبردن در جیب گرم پالتوی پارسال و پیدا کردن یک نخ سیگار تنها آمده ام اینجا.... تا شاید دود سیگار فضای زخمم را مه آلود کند.... هنوز هم به هوای دو نفره بودن هایمان سوال همیشگی را تکرار میکنم... آتش داری ؟!

طعم تلخ سیگارو دوست دارم تلخ مثل آخرین بوسه ی لعنتی ما تلخ مثل آخرین دروغ تو که باز هم همو می بینیم تلخ مثل نبودنت....!

سیگار میسوزد، کم میشود، ولی تکرار میشود. من میسوزم… کم میشوم… ولی دیگر تکرار نمیشوم…

سیگار میکشم یعنی سکوت من از شب تاریک تر شده... راه عبور من از تو باریک تر شده ...

کبریت بکش تا ستاره‌ای به شب اضافه کنیم و خیره شو به مردمان تنهایی که در آسمان سیگار می‌ کشند.

سیگار که نمیکشم هوس و بوی سیگار در سرم غوغا میکند.... سیگار که میکشم بوی تو در سرم میپیچد.... آخر همه جا به تو می رسم! با اینکه میدانم دیگر هیچ گاه به تو نمیرسم....

من خاکستر شده ام! اما تو، تنها سیگاری را دیدی که تمام شد....

لب هایم آلزایمر گرفته و لبخند را فراموش کرده است سیگار را میشناسد و بس.... همین نزدیکی بود کجاست فندک شکسته ی من؟

سیگارها برایم دو دسته اند: سیگارهای قبل از دیدنت و سیگارهای پس از رفتنت! هر دو برایم حس غریبی دارند: اولی، به خاطر دلهره ی نیامدنت و دیگری از ترسِ دیگر ندیدنت....

اولین باری که عشقم فهمید سیگار میکشم، مثل بارون بارید.... با گریه قسمم داد "توروخدا دیگه نکش توروخدا ترکش کن" صداش توگوشمه هنوز! اما من هنوزم که هنوزه دارم میکشم.... آخه چون اونم قسم خورده بود، که ترکم نکنه ولی رفت.....!

وای بر من! دیگری من را سوزاند و من، سیگار را... 

اینجا روی زمین هیچ چیز عجیب نیست، حتی اینکه آدم ها "آرزوهایت را مثل سیگار دود میکنند و به آسمان می فرستند...."

می گن یه نخ سیگار آدم و آروم می کنه.... من موندم!! یعنی تو قد سیگارم نبودی....؟

از من پرسید: سیگار را ترک نکردی؟ گفتم: نه، کبریت را ترک کرده ام! سیگار را با سیگار روشن میکنم....

همین دود سفید که همیشه درون ریه من جریان دارد.... یادگار تمام نفرت من از توست. نفرتی که با یاد کردن تو نصیبم میشود! سیگار میکشم تا آرام شوم، ولی همین سیگار هم طعم نفرت از تو گرفته. 

سیگاری روشن، شبی خاموش، نسیمی خنک و من تنها خاکسترت را از یاد می تکانم....

من سرد، هوا سرد، برف سرد، زمستان سرد، تو با من سرد، دنیـای من سرد، همه چی سرد! ولی سیگارم گرم! این تضاد، بـرای یه لحظه مرا بـه آرامش میبرد....

سکوت سهم من است، زمانی که جای لبانت را سیگار سفیدم پر می کند...

در خود فرو رفته ام... سیگار میکشم... نگاه مردم به دنبال دود سیگارم... آنها فقط دود را می ببینند، نمیدانند من چه میکشم.

زیر سیگاریم پر از حرف های ننوشته است. حرف هایی که دیشب قرار بود بر روی کاغذ بنویسم. اما به این نتیجه رسیدم که دودشان کنم! اینگونه بهتر است!

به اندازه ی کافی از تو و به تو نوشته ام. از این به بعد... هر حرفی که مخاطبش تویی را دود میکنم....

نمیدانم هوا بارانی بود یا من بارانی، ولی صورتم خیس بود، سیگارم را روشن کردم، حال دیگر بارانی نمیبارید. اما باز صورتم خیس بود.

ﮐﺒﺮﯾﺖ ﺭﺍ ﺭﻭﺷﻦ ﻣﯿﮑﻨﻢ ﻭ ﺁﺭﺍﻡ ﮐﻨﺎﺭ ﮔﻮﺵ ﺳﯿﮕﺎﺭ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﻢ: ﻋﺼﺮ، ﻋﺼﺮ ﻧﺎﻣﺮﺩﻫﺎﺳﺖ ﺭﻓﯿﻖ ﻭ ﯾﮏ ﺑﺎﺭ ﺩﯾﮕﺮ ﺑﺮﺍﯼ ﺁﺭﺍﻣﺶ ﺧﻮﺩﻡ ﺭﻓﯿﻖ ﺳﻮﺯﯼ ﻣﯿﮑﻨﻢ!

ﻣﻴﺨﻮﺍﻫﻢ ﺗﻤﺎﻡ ﺳﻴﮕﺎﺭﻫﺎی ﺩﻧﻴﺎ ﺭﺍ ﺯﻳﺮ ﺗﺎﺑﻠﻮی "ﺳﻴﮕﺎﺭ ﻣﻤﻨﻮﻉ" ﺩﻭﺩ ﻛﻨﻢ ﺗﺎ ﺑﺎﻃﻞ ﻛﻨﻢ ﻗﺎﻧﻮنی ﻛﻪ ﻣﻌﻨﺎﯼ ﺩﺭﺩ ﺭﺍ نمی ﻓﻬﻤﺪ.

اگر گریه نمی کنم فکر نکن از سنگم! با سیگار قدم زدنم از گریه کردن دردناک تر است.....!

یکی خاطراتش را دود می‌کند. یکی دل تنگی‌هایش را، و دیگری خودش را، بی آنکه "حتی" سیگاری آتش زده باشد!

خدایا! بیا قدم بزنیم ... سیگار از من... باران از تو....

جاسیگاریم را گم کرده ام ... تو ندیدیش؟ خودش مهم نیست... زیرش دردهایم را قایم کرده بودم... 

همه ترکم کردند به جز یک دوست قدیمی. همان دوست سفید و کمر باریک. او دود می شود و من آرام.

برای سفر به گذشته... نیازی به ماشین زمان ندارم من خسته با یک نخ سیگار و چند پک عمیق هر روز به گـذشته سفر میکنم.

واقعا چه شد؟!! از آن دخترک شاد و پر هیاهو.... زنی تنها و شکسته و پر سوال با سیگاری همیشگی لای انگشتانش باقی ماند!!!؟؟؟

ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﺜﻞ ﺳﯿﮕﺎﺭ ﺍﺳﺖ، ﺭﻭﺷﻦ ﮐﻪ ﺷﺪ، ﺑﮑﺸﯽ ﯾﺎ ﻧﮑﺸﯽ، ﺗﺎ ﺍﻧﺘﻬﺎ می سوزد.

مرد سیگار می کشد. تو دود می بینی، او خاطره....

هر پایانی یک شروعی دارد..! پایان تو... شروع سیگارم بود....!

تا چندگاهی پیش.... لعنت میفرستادم بر بوی بد سیگار پدرم، ولی امروز، با بوی سیگارش زنده می شود  خاطرات تلخ دیروزش.

بویش دیگر دل خراش نیست.... غم اش است که سینه ام را پاره می کند!

نگو سیگار نکش دردهایم را که بشنوی خودت برایم کبریت می کشی..........

چگونه ترکش کنم؟ سیگاررا میگویم…از روزی که تو مرا ترک کردی سیگار مرا درک کرد!

به قیمت سفید شدن موهایم تمام شد.  ولی آموختم که... ناله ام سکوت باشد گریه ام لبخند! و تنها همدمم سیگار...

لطفا برای حمایت از ما شارژ خود را از طریق بنر زیر تهیه کنید
نويسنده: محمدرضا قربانی | تاريخ: جمعه 1 فروردين 1393برچسب:رفیق بی کلک سیگار, | موضوع: <-CategoryName-> |