دنیای سرگرمی


دنیای سرگرمی

فقط چند دقیقه برای داشتن سرگرمی وقت بگذاریم


آرش کمانگیر

در گذشته ی دور کشور بزرگ و آباد ایرن، مردمان با دانش و پر تلاش داشت. ایرانیان با گذشت و شادابی در کنار هم زندگی می کردند. زنان، مردان، دختران و پسران همچون یک خانواده بزرگ و صمیمی با یکدیگر مهربان بودند، امّا یک روز خبر بدی به گوش مردم رسید.

 

در شمال شرقی و در همسایگی ایران، مردمان کوچ نشین و بیابان گردی زندگی می کردند که به آنها تورانیان می گفتند. پادشاه تورانیان افرا سیاب نام داشت. افراسیاب لشکر بزرگی آماده کرد و دستور داد که یکباره به ایران حمله کنند.

 

وحشت، سراسر ایران را فراگرفت. منوچهر، شاهنشاه ایران، همه ی بزرگان و دلیران و سربازان ایرانی را برای دفاع از وطن فراخواند و برای جلوگیری از حمله ی تورانیان، با ایشان به مشورت پرداخت.

 

 سپاهیان دشمن، به شهرهای مرزی رسیدند و خانه ها و گندم زارها را آتش زدند و مردمان بی دفاع زیادی را کشتند. آنها به هر آبادی که می رسیدند، آنجا را به ویرانه تبدیل می کردند.

 

 

 دلاوران ایران، از جمله گرشاسپ، قارن، آرش و سام نریمان با یکدیگر پیمان بستند که تا پای جان، از ایران و مردمان ایران دفاع کنند .

 

با ورود تورانیان به سرزمین ایران، جنگ سخت و وحشتناکی آغاز شد. دلیران ایران، با شجاعت فراوان به جنگ پرداختند. دلاوری های ایرانیان، تورانیان را شگفت زده کرده بود، امّا لشکر ایرانیان که آمادگی این حمله نا جوانمردانه را نداشتند، مجبور شدند تا شهر آمل عقب نشینی کنند.

 

چندین تن از دلاوران ایران زمین زخمی شدند و تعدادی نیز در راه دفاع از وطن جان باختند. فرماندهان به سربازان خود امید می دادند که پیروزی، از آن ایرانیان خواهد بود.

 

تورانیان که از پیروزی خود شادمان بودند، برای اینکه بتوانند سرزمین خود را گسترش دهند، ایرانیان را وادار کردند تا با پرتاب تیری مرز جدید ایران و توران را تعیین کنند. افراسیاب با این اندیشه ی شوم میخواست تا بخش بزرگی از ایران را تصاحب کند، زیرا می دانست که تیر کمان مسافت زیادی را طی نمیکند. ایرانیان، اندوهگین بودند، و هم با پذیرش صلح، مجبور بودند پیشنهاد تورانیان را بپذیرند. منوچهر و دیگر دلاوران ایرانی هم می دانستند که هیچ تیر اندازی نمی تواند تیر را تا فاصله ی بسیار طولانی پرتاب کند. آنها از اینکه کشور ایران، ناخواسته کوچک و دشمن، بر مردم و سرزمین ایران مسلط می شد بسیار غمگین بودند.

 

منوچهر ، پهلوانان ایرانی را گرد آورد و از ایشان خواست تا دلاوری برگزینند و  پرتاب تیر سرنوشت ساز ایران را به وی بسپارند، امّا هیچ یک از دلاوران ایرانی حاضر نشد، که برای این کار پیش قدم شود، زیرا همه می دانستند که توانایی آنها در حدی نیست که بتوانند تیری را تا مسافت طولانی پرتاب کنند. نا گهان یکی از دلاور مردان، از جمعیت سپاهیان برخاست و فریاد زد: "من ! آرش ! می پذیرم که این تیر را پرتاب کنم." آرش با شور فراوان ادامه داد : "من آماده ام تا با نیروی ایزدی هر آنچه در توان دارم بر سر پرتاب این تیر بگذارم. حتی آماده ام تا جان خود را در این راه، فدای ایران و ایرانیان کنم." 

 

آرش در میان نگاهان متعجب ایرانیان و تورانیان، به سوی البرز کوه رفت، باد ملایم با نوازش این دلاور ایران زمین، به وی آفرین گفت. آرش سینه اش را از هوای پاک و پر امید پر کرد و در برابر خداوند به زانو در آمد و از او یاری خواست. و گفت: "ای ایزد دانا! به راهی که برگزیده ام ایمان دارم. من آماده ام تا برای رهایی ایران و ایرانیان، جان خود را تقدیم کنم. از تو می خواهم که مرا در این راه دشوار یاری نمایی." آرش مشتی از خاک ایران زمین را در دست خود فشرد و با همه ی وجود، آن را بویید و گفت: "ای خاک پر مهر ! می دانم که برای آزادی تو و آزادی ایرانیان، جان خود را خواهم باخت، امّا باکی نیست زیرا سر بلندی تو آرزوی من، و ایزد دانا راهنمای من است.

 

آرش، کمانش را به دست گرفت و با دلی پر از ایمان و عشق، تیر را داخل آن گذاشت. نفس در سینه ی او و مردم و دلاوران ایران و توران حبس شد. چهره ی آرش هر لحضه شگفته تر می شد و جسم او سخت تر و سخت تر. ناگهان، آرش نام خدای را بر زبان راند و تیر را از کمان رها کرد و خود بر زمین افتاد. آرش، جان خود را بر سر این راه گذاشت و همه ی توان خود را در تیر نهاده بود. روح پاک او از بلندای ایران زمین، بر این پیروزی نظاره گر شد. مرز ایران و توران، چون گذشته های دو رود جیحون باقی ماند و تورانیان مجبور شدند به این خفت و شکست تن دهند. ایرانیان این پیروزی را جشن گرفتند و نام آن روز و آن جشن را تیرگان نهادند و هر ساله به یاد آرش، آن روز را گرامی داشتند.



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نويسنده: محمدرضا قربانی | تاريخ: یک شنبه 23 مهر 1391برچسب:آرش کمانگیر, | موضوع: <-CategoryName-> |